بادآورده شعری از مجموعۀ کافهکاتارسیس
باد آورده
نشسته است ترکِ تاریکی و
دارد دور میشود
نور فقط یک احتمال است
و زمین
حدس تصادفی آن رمز
که گاوصندوق فاجعه را گشوده است.
آیا او که روبان روزها را میبُرد
رودخانهای افتتاح خواهد کرد؟
خیرهام به خیابانی
که خودش را به شب میفروشد
و ستارهها که دستمزدی اندکند
کوچه با کت و شلوار کهنهای
تکیه داده است به فراموشی چراغ
چه کاری از دست کوچ برمیآید
برای درختهایی که در خطرند؟
کاش تبر برادری کند!
به جنگل پنهان شده پشت شاخ و برگهاش
بگویید
از ریشه بیرون افتادیم
بگویید مارگریتها
تنها اعتراضی نارنجی بودند
علیه خشونت جهان
بگویید این گهواره
رگ خواب ما را نمیداند
دیگر چه سود دعا برای باران
با چتری که در چهرههایمان پیداست؟
کاش قلابی
مرا از این قصهی قلابی بالا میکشید
از این آشپزخانهی به هم ریخته
و کسی که نیست
تا میزی بچیند و تِی بکشد
خاموشی ریخته روی کاشیها را
از بهار بغ کرده گوشهی باغچه و
خلأیی که خوشه داده است
آیا ماهی که با تمام گودالها گرم گرفته
نمیداند ماهیهای من به آب رفتن
عادت دارند؟
باید عجله کرد و تا تماشای تراژدی دوید
فانوس
نفسهای آخرش را میکشد
تاریکی فوت میکند
فرفرهای در فضا میچرخد
خورشید بادآورده است
باد میبرد دریا را
آب از آب تکان نمیخورد
بادآورده شعری از مجموعۀ کافهکاتارسیس
منبع
مجموعه شعر کافه کاتارسیس
نشر آن سو
مطالب بیشتر
بریدهای از کتاب «هوش هیجانی» نوشتۀ دنیل گلمن با توجه به نحوهی برخورد متفاوت زنها…
فریدریش روزِن آلمانی و کتابی دربارۀ خیام «فریدریش روزِن»، سیاستمدار و خاورشناس آلمانی و نویسندۀ…
رمان «به سوی آزادی» کازانتزاکیس و چند درس برای زندگی آیدا گلنسایی: تسئوس، پادشاه آتن، به…