میمنت میرصادقی: شاعر، و پژوهشگر ادبی
الف) در عصر آدینۀ 25 خرداد 1335 دختر نوجوان شاعر و بسیار محجوبی همراه پدرش برای دیدار با پیشوای شعر نو، نیما یوشیج، به خانۀ او در تجریش رفت. این دیدار در نوشته های قلم اندازِ نیما با این عبارتها ثبت شده است:
«امروز ذوالقدر شیرازی آمد با دخترش که شعر میگوید. شعر را نوشت که من بخوانم. دکتر [ابوالقاسم] جنّتی [عطایی] آمد. آمد پیش ذوالقدر نشست و آزاده، دختر ذوالقدر را هرچه میخواست به حرف بیاورد که شعر بخواند، این دوشیزه بهقدری نجیب و محجوب بود که خجالت میکشید.»(یادداشتهای روزانه، ص 254).
ب) نام این شاعر نوجوان میمنت ذوالقدر/ذوالقدری (متولّد 1316، اصطهبان/استهبان) بود با نامهای شعری آناهیت و آزاده ، و پدرش حبیبالله ذوالقدر: تابناک (1367-1289)، کارمند اسبق وزارت فرهنگ، روزنامهنگار، شاعر و ادیب با گرایش به ملّیون (ر.ک: نادرهکاران، ص 65) که حتی نام یکی از فرزندانش را به سبب علاقه به محمد مصدق، «مصدق» گذاشته بود. میمنت دورۀ دبستان و دورۀ نخست دبیرستان را در شیراز (دبستان وصال، دبیرستان مهرآیین) و دورۀ دوم دبیرستان را در تهران (دبیرستان انوشیروان دادگر) گذراند. تحصیلات دانشگاهی را نیز در دانشگاه تهران (رشتۀ زبان و ادبیات فارسی، 1339؛ رشتۀ کتابداری، 1351) تا اخذ درجۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ اخیر تداوم بخشید.
پ) ابتدا به معلمی در آموزشوپرورش و سپس به کتابداری در دانشگاه تربیتمعلم (نامهای دیگر این دانشگاه: دارالمعلمین عالی، دانشسرای عالی، دانشگاه خوارزمی) مشغول شد. اما پس از بازنشستگی زودهنگام در سال 1358، علاوه بر شعر گویی، در دهههای 1390-1360 گاه بهعنوان مترجم، و بهویژه اغلب در مقام پژوهشگر آزاد و به تکاپوهای ادبی پرداخت. تألیفهای پایهای او در حوزههای فن و هنر شعر گویی (ر.ک: دانشنامهای سنجیده، صص 95-94) و داستاننویسی، و نیز به دست دادن پیرنگ (plot)، شرح و تفسیر بیش از هشتاد رمان فارسی در دوره جدید از دانایی،سنجیدگی و ورزیدگی این پژوهشگر ادبی در تحلیل و تحقیق دانشنامهای خبر میدهد. میمنت ذوالقدر پس از ازدواج با جمال میرصادقی (داستاننویس نامور، و مدرس و پژوهشگر شناخته شده ادبیات داستانی) در دهه 1340، اغلب به نام میمنت میرصادقی شهرت یافته است (واجآرایی این دو نام کوچک و نام خانوادگی نیز بر این تداول یاری رسانده است). علاوه بر این، این شاعر پس از دفتر نخست، از نامهای شعری خود هم استفاده نکرده است. ازاینرو، در مقاله حاضر، به ناگزیر، گاه از نام کوچک او برای اشاره به گوینده بهره برده شده است.
ت) میمنت با شعرهای عباس یمینی شریف در مجلّۀ بازی کودکان، که قبل از ورود به دبستان، پدرش برای او میخواند، به جهان شعر قدم گذاشت (روشنتر از خاموشی، ص 743). از دورۀ نوجوانی به شعرگویی پرداخت. به غزل و دوبیتهای پیوسته (چهارپاره) رغبت خاصّی داشت. در آنیک به شعر محمدحسین شهریار و اینیک به آثار گویندگان نوسنتگرای دهه 1320 توجه میکرد. هرچند در چند شعر بهنوعی شعر نوگرای مستزادگونه نیز بیتوجّه نبود. علاوه بر بیان عواطف فردی، احساس ملّی هم در برخی شعرهای دورۀ نوجوانی این شاعر بازتابهایی یافته است:
«با نگاهی مهربان گفتی به من
رازی اندر دل نهان داری بگو
دیدهام در چشم تو، کز درد عشق
آتشی سوزان به جان داری بگو»
(زنان سخنور، ج 1، ص 341)
«شب گذشته، شب قدر بود و دولت من
که آمد از درِ من، آن همای رحمت من»
(همان، ص 342)
میمنت میرصادقی: شاعر، و پژوهشگر ادبی
«فریاد زد که ما
سوگند خوردهایم که جان را فدا کنیم
در پیشگاه مام وطن عهد بستهایم
باید وفا کنیم»
(همان، ص 344)
ث) چنانکه میدانیم، پرویز ناتل خانلری در دهه 1310 و نیمۀ نخست دهۀ بعد، بهعنوان شاعر در جامعۀ ادبی ایران شناخته شد. اما دیری نگذشت که از شعر گویی کناره گرفت. وی در قصیدهای به مطلع و مقطع زیر خطاب به دوستان و دوستداران خود، دوریاش از شعر را بهنوعی تشریح و توجیه میکرد:
«چند پرسی ز چه لب بستم از گفتوشنود
راز دل چون نتوان گفت، ز گفتار چه سود
[…]
ای که این چامه بخوانی و بدانی رازم
گر از آنجا خبرت هست، زِ من بر تو درود»
(ماه و مرداب، صص 57-55)
به روایت یکی از دوستان جوان او، نادر نادرپور، درودِ ناتل خانلری در بیت آخر در حدود نیمۀ نخست دهه 1330،
«برازندۀ سخنور ناشناسی شد که قصیدهای با همین وزن و قافیه در جواب دکتر خانلری سرود و به ادارۀ ماهنامۀ سخن فرستاد و انسجام و استحکام آن قصیده و گمنامی سرایندهاش چندان بود که ظنّ مستعار بودن نام او را، همراه با حسّ تمجید فراوان در همه ما برانگیخت و مخصوصاً شخص دکتر خانلری را به تکاپوی یافتن گوینده واداشت تا سرانجام، از پس پردۀ ابهام، دختر جوانی به نام میمنت ذوالقدر ظاهر شد که هنوز دورۀ دبیرستان را پایان نبرده بود.»(طفل صدساله، ص 280)
ج) البته، پسازاین دوره، شاعر، بهتدریج، به نوگرایی بیشتر متمایل میشود. در چهارچوب این نوگرایی، عناصر مختلف طبیعت، بهوفور، در گوشه-کنار سرودههای او جایی برای خود دستوپا کردهاند. برف و باران و درخت و باد و دریا و خورشید و پروانه و رودخانه و ستاره و جنگل، چه به صورت محض و چه در موقعیت نماد و تمثیل، ذهن و زبان گوینده را در شماری درخور توجه از شعرها به خود مشغول کرده است. در شعر میمنت، «درخت منتظر ابرهای باران ریز»(بیداری، ص 29) است و انسان، گاه در انتظار دمیدن دوبارۀ آفتاب (با آبها، ص 46). بااینهمه، احساس یگانگی با طبیعت حتی از پشت پنجره نیز به شاعری چون او تسلی میدهد:
«جرعه، جرعه، جرعه
چای را مینوشی
چشم بر بارش آرامش خونسردترین برف جهان
که در این سردترین
زردترین
عصر جهان
دارد
نرمک نرمک
میبارد»
(زیر خونسردترین، ص 111)
چ) بدین ترتیب، شگفتآور نیست که از هوای شهر، خالی بودن آن از «تماشا، دیدار و چشم بیدار» و «روح شهریِ زنگارِ غمگرفته ما»(با آبها، صص 29، 12) گلایه میکند. وی حتی در شعری کوتاه و متشکّل، پایتخت ایران از واپسین سالهای سده 18 میلادی به بعد را به باد تلخترین و کوبندهترین نقدها میسپارد. به نظر میرسد اینگونه انتقادها استمرار نقدهای شاعران و نویسندگانی مانند عارف قزوینی و ملکالشعرای بهار و مرتضی مشفق کاظمی و دیگران از تهران در سالهای پس از انقلاب مشروطه است. در این میان، دفاع برخی فرزندان سپاسگزار تهران، مانند محمدعلی سپانلو، از پایتخت، در دورههای متأخر، دفاعیههایی تک افتاده و کم شنیده جلوه میکند (ر.ک: م.ع. سپانلو و سرودههایش، ص 7). «شعر «تلخ و کوبنده» میمنت با عنوان «خواجه بیتاج» از این قرار است:
«ابرو به هم کشیده
لبها فشرده تنگ
تمثال زجر و فاجعه و خُبث و بُخل و بُغض
در قاب واژگونه اقبال و اقتدار
خالی از آنچه لذت زایای زندگیست
*
خالی از آنچه لذت زایای زندگی ست
اینگونه تکیه داده به البرز
فرزند صِدق خواجه قاجار است
تهران،
تهرانِ بی تبار»
(زیر خونسردترین، ص 16)
ح) در شعرهای این شاعر دو نیروی حرکت و پویایی، و تنهایی و سکون در روبهروی همدیگر قرار گرفتهاست. یعنی از یکسو، سخن از «ساقه نازک نهالان جوان»، «اندیشه لطیف پریدن» (بیداری، صص 18، 5)، «خروش شادی آبهای تند»، «انتظار رُستن» (با آبها، صص 36، 21) و «صبوحی» کردن است:
«اکنون، شکفته با نَفَس صبح
گلهای آسمانی نیلوفر
بر نردههای ساده ایوان خانهمان
برخیز تا به چشم تماشا
این جامهای آبی کوچک را
در مَقدم سپیده بنوشیم»
(همان، ص 79)
اما از دیگر سو، در لحظههایی نه اندک، تأکیدهایی عاطفی بر تهی بودن دنیا، بیاشتیاقی به همه پیامها و پیامآوران، وزیدن سردی ملال بر جان (همان، صص 51، 41، 39)، تنهایی (جانها، صص 104، 56)و دیوار(زیر خونسردترین، ص 32) است و اینکه:
«میان پنجرهام آسمان آبی صبح
خلیج منجمدی ست
نه یک پرنده، نه یک پاره ابر
کبود و یخزده از هرچه هست و نیست، تهیست»
(با آبها، ص 62)
خ) البته،در مواردی درخورتوجه، شماری از ویژگیها به این دوگانگیها یگانگی میبخشد. در آغاز، یکی از این ویژگی ها عشق فردی است(ر.ک:بیداری،صص11-13).بااین همه،این ویژگی بسیار زود تحت شعاع نگاه اجتماعی یا اجتماعی- سیاسی قرار میگیرد. البته، نمادها و تمثیلهای این شاعر ،به خصوص در اشاره به فرازوفرودهای جامعه ایران در دهههای 1360-1350 از صراحت دور است. هرچند چنین اشارههایی، اغلب، با اندکی دقت درخور درک یا تأویل جلوه میکند (ر.ک: با آبها، صص 89-87، 82، 80 ؛ جان ها، صص 100، 46، 38، 34، 25، 23، 14). در مقابل، تکیه میمنت بر انسان و تأکیدش بر انسانگرایی در شماری دیگر از سرودهها از وضوح بیشتری برخوردار است: «اندیشه» را مرز بلند و روشن دنیای آدمی میداند، «شطی شیرین» به نام انسان و «راه بزرگ» او را میستاید، و «مهر/عشق» انسانی را بسیار درخور اهمیت میداند (جان ها، صص 307، 19، 11؛ زیر خونسردترین، صص 102،15) علاوه بر این، حضور پُررنگ کودکان(نشانه ای از جوان بودن جامعه) و زنان(نشانه ای از نیمۀ هر اجتماع) در جامعه ایرانِ دهههای 1380-1360 به شعر این شاعر در این دوره، توان و نور و امیدی خاص داده است (ر.ک: جانها، صص 28،7؛ زیر خونسردترین، صص 94، 57، 24). شعر «در کوچه» نمونهای ظریف از این سرودهاست:
«با گیسوان بافته،
رقصان،
بر دوش
در کوچه میشتابد
تا شادی تمامی دنیا را
بازی کنان به خانه رساند
*
سبز و جوان
با گیسوی سیاه پریشان
درکوچه میخرامد
تا عشق دربهدر را
-از بندها گریزان-
با امنِ آشیانه کشاند
*
تاج بلند نقره به پیشانی
در کوچه میرود
تلخ و صبور
تا
راز بزرگ را
شیرین و مهربان
درگوش اهل خانه بخواند
*
در کوچه میشتابد
در کوچه میخرامد
در کوچه میرود،
زن!»
(زیر خونسردترین، صص 14-13)
د) گرایش میمنت به زبان معیار در شعرگویی بسیار آشکار است. موارد بسیار اندکی پیش میآید که او از برخی عناصر زبان ادبی کهن بهره بَرد. البته، باید یادآور شد که او در دوره نخست شعری، چند ترانه با زبان شکسته برای مخاطبان عام (بیداری، صص 56-52) یا کودک (با آبها، صص 104-100) یا به زبان ساده برای بچهها (همان، صص 99-95) نیز سروده است. در شعر نخست، تأثیر منظومه «پریا» ی احمد شاملو مشهود است و در شعر دوم، نه. علاوه بر این، تأثیر مجموعه واژگانی و فضای عاطفی شعرهای فروغ فرخزاد، به خلاف بسیاری از بانوان شاعر، منحصر به یکی- دو شعر، آن هم در دوره نخست شعرگوییاش است (ر.ک: بیداری، صص 13-11، 26). در کلیت، سبک زبانی وی به نحلۀ ادبی «سخن» یعنی شاعرانی مانند فریدون مشیری، نادرپور، محمود کیانوش (در شعرهای بزرگسال) و شفیعی کدکنی (در شعرهای نیمه دوم دهه 1340 و دهه بعد) نزدیک است. به لحاظ موسیقی و شکل/فرم شعری نیز، مانند این شاعران، به بهرهوری از وزنهای نیمایی به صورتی غیرترکیبی تمایل بیشتری دارد. البته، در شعرهای متقدم وی، این تمایل عمدهتر است. اما در شعرهای متأخر او، برخی انعطافهای وزنی نیز به ساختار موسیقیایی شعرها راه پیدا کرده است. بااینهمه، با وجود علاقهای که میمنت در بیرون از متن شعری به سرودههای منثور شاملو نشان داده (ر.ک: روشنتر از خاموشی، ص 745؛ زیر خونسردترین،ص115) خود از چنین تجربههایی برکنار مانده است.
ذ) رومانتیسیسم لطیف و منضبطی در شعرهای شاعر جانهای آفتابی جریان دارد. این رومانتیسیسم در گرایشهای فردی، انسانی و اجتماعی از بیان و صورت باسمهای به کلی دور مانده است. البته، شاعر به وصفهای مستقیم تعلقخاطر بیشتری دارد تا تعلیق در ذهن و زبان شاعرانه. این نکته، سروده هایش را کمتر در معرض مدرنیسم ادبی، و بیشتر در سویه نوگرایی عامتر قرار میدهد. شاید نوعی نگاه سنّتخو یا دست کم بیمناک از سنّتهای ادبی از ورود بیشتر عناصر نو به شعرش مانع شده است. در کلیت، تأثیر از دو گرایش پُرنیروی شعری یعنی رومانتیسیسم نوگرا، و نوگرایی اعتدالی در بخش عمدهای از سرودههای میمنت دیده میشود. بااینهمه، در دورههای متأخرتر که آشنایی شاعر با زبان و ادبیات اروپایی وسیعتر شده،وی در شکل / فرم شعر خود از نظر چیدن واژه و نوع تقطیع به تجدیدنظرهایی دست زده است:
«وقتیکه شعله
با نفس ناتمام باد
در این اجاق سوخته
پرپر زد
ناگاه
آن ستاره خندان را
دیدم
از پشت ابرِ پرده
در سردی پگاه
*
بیگاه بود
بیگاه بودو
گاه»
(زیر خونسردترین، ص 50)
ر) به نظر میرسد پس از پایان حضور در مجله و نشستهای ادبیِ سخن شاعرِ با آبها و آینهها ،تا جایی که صاحب این قلم به یاد می آورد،از حضور در نشست ها و مجله ها ادبی تاحد امکان خودداری کرده و به شاعری تک افتاده تبدیل شده است. شاید نوعی تنزُّه طلبی نسبت به نوع حضور شعر و شاعران در مطبوعات، شبهای شعر و انجمنهای ادبی، این نکته را تشدید کرده باشد. این نکته در داوری وی درباره شعر فارسی در دهههای 1380-1360 هم بازتاب یافته است. فشرده رأی بدبینانه – یا بهتر است بگوییم بسیار بدبینانه- او در این زمینه، که هم جریان غزلگویی را شامل میشود و هم شیوه سپیدسرایی را، بدین قراراست:
«گرایش به شعر سنتی بیشتر در غزلهایی نمود پیدا میکند که زبانی ساده و نزدیک به زبان محاوره و پر از اصطلاحات متداول زبان روزمره دارد. این غزلها هیچ احساس و اندیشه مشخص و برجستهای را بیان نمیکنند و مضمون بیتهای ناپیوسته آنها را اغلب قافیه و ردیفهایی میسازند که شاعر برای غزل خود انتخاب کرده است و گرایش دوم، شیوه شاعرانی است که در قالب شعر منثور میکوشند قواعد و اصول شعر نیمایی را زیر پا بگذارند و تجربههایی تازه را امتحان کنند . این تجربهها اغلب شتابزده است و مبتنی بر آگاهی و شناخت از گذشته نیست. متأسفانه هیچکدام از این دو گرایش هنوز نتوانستهاند شاعری ممتاز یا حتی چند قطعه شعر ماندگار به تاریخ شعر فارسی بیفزایند. به نظر میرسد که پایان گرفتن وضعیت نا به سامان شعر امروز ایران، که میتوان از آن به انحطاط تعبیر کرد، نیاز به تغییری اساسی در ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه دارد.»(از دیر تا هنوز، ص 29).
ز) شعرهای میمنت در دهههای 1390-1340 از برخی تحلیلها و بررسیهای مختصر یا مفصل به قلم شماری از هماندیشان ادبیاش بیبهره نمانده است. بهعنوان نمونه، به شماری از آنها برحسب تاریخ انتشار اشاره میشود:
ژ) در سرودههای گوینده جانهای آفتابی گاه با من فردی روبهروییم، گاه با من انسانی و گاه با تلفیقی از این دو. او در هر سه حال و نیز در مواقعی که به تأثیرهای اجتماعی یا با فاصله ای لازم و کافی بهنوعی بیانگری سیاسی روی میآورد، پیراستگی زبانی و معیارهای زیباییشناختی را از یاد نمیبرد. البته، او در همه این موقعیتها از منظر «شعر» به بازتاب منها یا تأثّرها و بیانگریها معطوف میشود. در مثل، این شاعر در اوج هیجانها و درگیریهای سال 1358 در شعری با عنوان «مهمانی» به صورت زیر زیستِ فکری بخش درخور توجهی از ایرانیان درسخوانده را در جهان شاعرانه خود تحلیل و واگویی میکند:
«کاش میشد یک روز
شعری از نان
یا که نانی از شعر
فراهم آورد
و همه خلق خدا را یکجا
به سر سفره خود
مهمان کرد»
(جانها، ص 13)
س) بیشک، تصویرها و تصورهای انعکاس یافته در بافت کلامی میمنت از نوعی نیست که خواننده را میخکوب کند. بااینهمه، حسی زلال و ظریف در شکل/فرم قوام یافته شعر او، که بهمرور به لحاظ کلمه کوتاهتر میشود و تلقی عاطفی و انسانیاش را در ساختارهای متوازن زبانی و موسیقیایی نشان میدهد، خوانندگان اعتدال جوی شعر را همچنان به شعرش علاقهمند نگه میدارد. درواقع، بهرغم نگاه کمابیش محافظهکارانه شاعر به مقولههایی چون زبان، ساخت و شکل/فرم شعری، ویژگیهایی مانند انسجام در وصف ، پیوستگی در ذهن و توانمندی در موسیقی، همواره محور عمودی شعرها را حمایت، و جنبههای خوانداری و شنیداری آنها را تقویت میکند. ازاینرو، جویبارِ سروده های میمنت میرصادقی، این شاعر بسیار قابل در نوگرایی اعتدالی، از دهه 1340 به بعد، هرچند به صورتی بسیار آهسته، همیشه روان بوده است. آوای او در شعر آوایی است ملایم و نجوا مانند در مقابل جهان سرد و سراسیمه نیمه دوم سده بیستم میلادی و آغاز سده بعد. با نقل شعر «تصویر یک دریچه روشن»، یکی از دستاوردهای ادبی او، مقاله حاضر را به پایان میبرم:
«رفتم کنار پنجره، گفتم:
بهبه چه آفتابی
چه روز روشنی
چه شادی شکفته سرشاری
در هرچه هست
گفتم:
من با گیاه خواهم رُست
من با پرنده خواهم خواند
با آبهای جاری خواهم رفت
گفتم:
من روز را
این جام لبطلاییِ پُرآفتاب را
سر میکشم بهیکبار
*
ماندم کنار پنجره
اکنون اتاق کوچک
پُر میشد از ملال
-دود سیاه سنگین-
و آرزوی ُرستن،
خواندن،
جاری شدن
تصویر یک دریچه روشن بود
در فضای بسته
در این چهار دیوار
*
باران شامگاهی
در آسمان سُربیِ پیش از غروب
آرام میگریست
تنها و سوگوار »
(با آبها، صص 72-70)
آذر 1398
فهرست منابع و مآخذ:
اشاره: این کتاب ویرایشهای گسترشیافته بعدی دارد.
9 .رمانهای معاصر فارسی (پیرنگ، شرح وتفسیر، نیلوفر، 4 ج، 1385-1379).
اشاره: باز نشر متن گسترش یافته و تک جلدی این پژوهش ذیل همین عنوان و ناشر (1394، 864 ص).
11 .از دیر تا هنوز (برگزیده شعر فارسی، اشاره، 1389، 600 ص).
12.شاعری شیفته رنگ (در باره ف.گ. لورکا، و نمونههایی از شعرهایش، ترجمه با نازنین میرصادقی، نیلوفر، 1391، 232 ص).
13.با چشم دل در آیینه خرد (گفتاری در ملاحظه شعر میمنت میرصادقی، سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد، در بررسی کتاب زیر خونسردترین برف جهان، محمود کیانوش، نشر الکترونیکی، 2011).
14.به رغم پنجرههای بسته (شعر معاصر زنان، ک.ع، کتاب نادر، 1380).
15.تصویر یک دریچه روشن (درباره دفتر جانهای آفتابی، مسعود جعفری جزی، دنیای سخن، ش 52، آذر –دی 1371).
16.دانشنامهای سنجیده، مفید و مختصر (درباره واژنامه هنر شاعری، ک.ع، نگاه نو، ش 76 بهمن 1386، بازنشر: اندیشه و هنر، د 10، ش 17، بهار 1388).
17.[در باره] بیداری جویباران (شفیعی کدکنی، سخن، د 18، ش 4، شهریور 1347).
18.روشنتر از خاموشی (برگزیده شعر امروز ایران، به کوشش مرتضی کاخی، آگاه، 1368).
19.زنان سخنور (ج 1، علی اکبر مشیر سلیمی، مؤسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی، 1355).
20.شطی شیرین به نام انسان (در باره دفتر جانهای آفتابی، مسرور نعمت اللهی، آدینه، ش 83، مرداد- شهریور 1372).
21.طفل چند سالهای به نام شعر نو (گفتوگو با نادر نادرپور، به کوشش صدرالدین الهی، به ویرایش محمد حسین مصطفوی، تاک: ایالات متحده امریکا، 2016).
22.ماه در مرداب (پرویز ناتل خانلری، بینا، 1343).
23.م.ع.سپانلو و سرودههایش (ک. ع، جهان کتاب، س 20 ، ش 5-3 ،خرداد –مرداد 1394).
24.مقدمهای بر شعر فارسی در سده بیستم میلادی (ک.ع، موسسه جهان کتاب، چ 2، 1396).
25.نادره کاران (سوگنامه ناموران فرهنگی و ادبی، ایرج افشار، به کوشش محمود نیکویه، قطره، 1383).
26.یادداشتهای روزانه (نیما یوشیج، به کوشش شراگیم یوشیج، مروارید، چ 2 ، 1388).
نویسنده: کامیار عابدی
مأخذ:
مجله جهان کتاب،شماره 370-369(بهمن-اسفند 1398).
میمنت میرصادقی: شاعر، و پژوهشگر ادبی
تصاویری مربوط به میمنت میرصادقی
از راست: جمال میرصادقی، محمود کیانوش، پری کیانوش، میمنت میرصادقی.
از راست نفرِ دوم: حورا یاوری، میمنت میرصادقی و جمال میرصادقی
میمنت میرصادقی: شاعر، و پژوهشگر ادبی
میمنت میرصادقی: شاعر، و پژوهشگر ادبی
مطالب بیشتر
میمنت میرصادقی: شاعر، و پژوهشگر ادبی
میمنت میرصادقی: شاعر، و پژوهشگر ادبی
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…