شعر «آخر چگونه» با صدایِ سیاوش کسرایی
(به یاد سیاوش کسرایی در سالمرگ او)
باور نمیکند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را
باور نمیکنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمیکنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک میشود؟
آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
میپژمرد به جان من و خاک میشود؟
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه میشود؟
باور کنم که آن همه عشاق بیشمار
آواره از دیار
در کوره راهها همه خاموش میشوند؟
باور کنم که دخترکان سفیدبخت
بالای بامها و کنار دریچهها
بی وصل و نامراد
چشم انتظار یار سیه پوش میشوند؟
باور کنم که دل
روزی نمیتپد
بی آن که سر کشد گل عصیانیاش ز خاک
نفرین بر این دروغ
دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز میکند
باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی
یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید میشود
وین ذره ذره گرمی خاموشوار ما
یک روز بی گمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم میچکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین گلهای یاد کس را پر پر نمیکنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمیکنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب میشود
زین خواب چشم هیچ کسی را گزیر نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پُر است…
منبع gowhar.ideality.ir
شعر «آخر چگونه» با صدایِ سیاوش کسرایی
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…