گفتگو با مترجم ِ از غم بال درآوردن اثر پتر هانتکه
پتر هانتکه امسال از چهرههای خبرساز بود، برنده شدن در جایزه نوبل همانقدر که تحسین برای او به همراه آورد او را منفور کرد و بر سر زبانها انداخت زیرا بسیاری معتقد بودند او از یک دیکتاتور حمایت کرده است، نظر شما درباره این برخوردها و جبههگیریها چیست؟
مسأله بر سر موضعگیری سیاسی نویسندگان و هنرمندان بیرون یا درون آثارشان نیست. گونترگراس وقتی کندن پوست پیاز را نوشت، بسیاری از رسانهها و بهتبعش سیاستمداران موضع خصمانه مشابه گرفتند. حتی لخوالسا پیشنهاد کرد که جایزه نوبل او را پس بگیرند. قبلتر از آن و به شیوهای دیگر، هاینریش بُل را تهدید میکردند و آزار میدادند. در چند هفته اخیر هم که هانتکه را برنده نوبل 2019 اعلام کردهاند، با اصطلاح «انکارگرایی» موجی از مخالفتها و انتقادها علیه او به راه افتاده است. ناگفته نماند این نخستین بار نیست که به هانتکه جایزهای تعلق میگیرد و مخالفان و منتقدانش دست به اعتراض میزنند.
انکارگرایی هانتکه را روزنامهنگاران، حقوقدانان و مورخان در این میبینند که او در کتاب سفر به رودخانه: عدالت برای صربستان به نحوی با توسل به توصیف شرایط جنگی و اوضاع نابسامان صربستان پس از تجزیه یوگسلاوی، به انکار اتهام نسلکشی بوسنیاییها و کشتار مسلمانان پرداخته است. در این کتاب هانتکه به مناطق جنگی سفر میکند و بهزعم مخالفانش، با جملاتی ادیبانه و استفاده از زبانی کموبیش شاعرانه میکوشد خشونت و خرابی جنگ را با تأکید بر زیباییهای محیط طبیعی و خلقوخوهای ساکنان آن لاپوشانی کند. مهمتر از همه آنکه جنجالهایی بر سر تغییر تابعیت هانتکه است. برخی نیز معتقدند هانتکه با عوامل کشتار رابطه نزدیکی دارد و با میلوسویچ میانه خوبی داشته است.
جالب اینجاست که کمیته داوران نوبل علت اصلی انتخاب هانتکه را «نوآوری زبانی» و «بیان حاشیهای تجربه انسانی» ذکر کردهاند. یون فوسه، یکی از حامیان هانتکه او را نویسندهای مخالف با جنگ دانسته است و حملات مخالفان را جنجال رسانهای تلقی کرده است. فراموش نکنیم که هانتکه در بخشهایی از کتاب خود صربها را از مبارزان علیه فاشیسم قلمداد میکند. بسیاری از جنایتکاران علیه بشریت در نیروهای نظامی صربستان بازماندگان نهضت مقاومت این کشور در جنگ جهانی بودند. سؤال او این است که چه اتفاقی افتاده است که بعد از فروپاشی شوروی و درگرفتن جنگ بالکان همه تصمیم گرفتهاند گذشتهای نه چندان دور را فراموش کنند.
میلوسویچ که محرک و مجری نسلکشی در بوسنی بود تا قبل از تحولات دهه نود شاعری بود که هر از چندی دفتر شعری منتشر میکرد و در بین صربها چهره موجه بهشمار میآمد. به این ترتیب، پارادکس نویسنده معاصر تا حدی روشن میشود: او برای جلوگیری از فراموشی گذشته مجبور است گذشتهای دیگر را فراموش یا انکار کند. در سفر به رودخانهها هانتکه هتلی را توصیف میکند که زندگی آرام و بیدغدغهای در آن برقرار است، و البته خبرنگاران جنگی در گزارشهای مستند خود همان هتل را محل شکنجه و تجاوزهای جنگی متعدد دانستهاند. زنان بوسنیایی بسیاری خود را از پنجره همان هتل به پایین پرت کردهاند. نگرش هانتکه، فارغ از ارزش ادبیاش، مسألهای است معاصر. میبینیم که در برابر تز پایان تاریخ و قدرت گرفتن یک کلان روایت واحد در هیأت نسبیگرایی، راست افراطی دم به دم قدرت بیشتری پیدا میکند. والتر بنیامین بر این نظر بود که گرایش به فاشیسم حکایت از انقلابی شکست خورده میکند. چنین است که هانتکه عصیانگر و شورشی در جنبش دانشجویی 1968 آلمان به ستایشگر جنگ و توجیهگر حمام خون صربها بدل میشود.
مادر هانتکه خودکشی کرده، آیا از غم بال درآوردن می تواند روایت زندگی خود هانتکه باشد؟ چه میزان بر اساس واقعیت است؟
از غم بال درآوردن ملهم از ماجرای مرگ دردناک مادر هانتکه است. هانتکه با انتشار این کتاب در 1971 به اوج شهرت خود رسید. پس از توهین به تماشاگر و دلهره دروازهبان از ضربه پنالتی، این رمان کوتاه هانتکه را در مقام یکی از صداهای نسل پس از جنگ تثبیت کرد. این کتاب بارها به زبان انگلیسی ترجمه شده است. راوی مرگ مادرش را لایهبهلایه بسط میدهد تا به نقطه کوری میرسد که با تجزیه آلمان و مسکوت ماندن سیر تاریخی برآمدن نازیسم، دوزخی تمام عیار سربر میکند. شخصیت زن کتاب، شبیه به «خواهر کاریِ » تئودور درایزر، مثل چوبپنبهای شناور در اقیانوس، دستخوش فرازونشیبهای تاریخی است. خاطرههای خوشی از زندگی تودهوار عصر هیتلر دارد. با اینهمه پس از جنگ همه تلاشهایش به بنبست میخورد و بهتدریج با فروپاشی روانیاش به این نتیجه میرسد که دیگر نمیتوان ادامه داد. چنانکه از نحوه پایانبندی هانتکه برمیآید، رمان ساختار پیشنویسی را دارد که نسخه نهایی آن تکمیل نشده است.
صفحات آخر مثل فیلمهای آنتونیونی، تکعکسهایی است که جلوی حرکت و توالی تصویرها را گرفته است. بنابراین راوی تنها به نقل مرگ مادرش بسنده نکرده است. در طرز نگارش رمان اگر دقت کنیم میبینیم که راوی گیومههایی را که باز میکند به عمد نمیبندد. این هرکدام مدارهایی از کلاماند که تا بینهایت ادامه دارند و به هیچ روی نمیتوان جلودارشان شد. شاید وجه منحصر به فرد سبک هانتکه در همین باشد. راوی دچار وضعیتی است که دیگر نمیتواند با تسلط (یا سلطه) سیر اتفاقها را بازگو کند. همواره یا از ماجرا عقب میافتد و یا در خلجان ذهنیاش ماجرا را پشت سر میگذارد و در برهوت هذیانهایش گیر میکند.
در این بین، چیز سومی سر برمیکند: روایت بهجای بازگویی اتفاقی که افتاده است به اتفاقهایی میپردازد که میتوانسته رخ بدهد و رخ نداده است. و آخر اینکه برخلاف شیوه مألوف که نویسنده شخصیت را در بافت تازیخی و اجتماعیاش میپروراند، هانتکه تاریخ و سیاست آلمان را در بطن زندگی مادرش احضار کرده است. به دیگر سخن، بهجای بازنمایی زندگی زنی در آلمان، آلمانِ زندگی آن زن را مونتاژ کرده است.
در گفتوگویی اشاره کرده بودید که فروپاشی و مرگ مادر در این داستان نشانهای از فروپاشی آلمان است، در این باره توضیح میدهید منظور چه فروپاشیای است؟
از غم بال درآوردن متعلق به دورانی است که، به قول کلبرگ- رمان نویس متأخر آلمان- هنوز چسب زخم را از روی دو آلمان برنداشته بودند. قدر مسلم آنکه با این رمان هانتکه به نمادی از نسل تازه نویسندگان مخالف خوان آلمان بدل شد. در کنار هاینریش بل و گونترگراس نشست و علیه ادبیات رسمی و مستقر آلمان اقامه دعوی کرد.
کتاب در اوج جنگ سرد به نگارش درآمده است و جابهجا رگههایی از جنبش دانشجویی آن سالها در آن به چشم میخورد. این را هم اضافه کنیم که هانتکه با نمایشنامهنویسی کار قلمی خود را آغاز کرد و در ادامه به سینما نیز راه یافت. همکاری او با ویموندرس در چند فیلم سینمایی نقش او را در برآمدن موج نوی سینمای آلمان برجسته میکند. وجه دیگر اهمیت از غم بال درآوردن در این است که متأثر از فضای اعتراضآلود آغاز دهه هفتاد اروپا، در این کتاب صدایی به گوش میرسد که به تعبیر امانوئل والرشتاین، پسا –یالتایی است. پیمان یالتا، در کنار اشغال مجارستان، و بهار پراگ شرایطی را رقم زد که به روشنفکران جوان پس از چنگ تلنگری زد تا توأمان به ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی نه بگویند. فروپاشی عصبی شخصیت زن کتاب از منظری دیگر ناکامی از جستوجوی خوشبختی در دو سوی دیوار برلین را نشان میدهد. ناگفته نماند که مادر هانتکه اصالتا صربتبار بود.
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…