خورشید نیایش

پیروز و فرخنده باد خورشید درخشان، خورشید بی‌مرگ؛ و خورشید تیزاسب.

با اندیشه و گفتار و کردار نیک، به سوی خورشید روی کرده و می‌ستایمش. ای اهورامزدا، خورشید درخشان تیزاسب را می‌ستایم که آفریدۀ توست.

و ستایش بر شما باد همگان_ ای امشاسپندان که بسان خورشید، شکوهمند هستید.

منم رهرو راه اهورامزدا، که درخشش روشنایی خورشید، فروغ اوست، و منم برافکننده و خوارکنندۀ انگره‌مینو _ و این است راه پارسایان، راهی که اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک را می‌آموزد.

منم ستایندۀ نیک‌اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری با همۀ جان و روان.

منم گریزنده از بداندیشی و بدگفتاری و بدکرداری، با همۀ جان و روان. اکنون سرود می‌خوانم و نیایش می‌کنم برای شما ای امشاسپندان، و پیش‌کشتان می‌کنم اندیشه و گفتار و کردار نیک را.

می‌ستایم اهورامزدا را، و ستایش می‌کنم امشاسپندان  و مهر ایزد را که دارندۀ دشت‌های فراخ است و خورشید تیز اسب درخشان را، و ستایش می‌کنم گِئوش اوروَن و کیومرث انسان نخست را_ و ستایم آن فرَوَهر  پاک زرتشت را_ و ستایش من باشد برای همۀ آفریده‌های پاک و خوبی که بودند و هستند و خواهند بود.

برگزیده‌ام راه راستی را، نیک‌اندیشی را، و آن ره نیرومندی را _ اکنون در پرتو این گزینش، ای مزدای بزرگ، مرا زندگی بهی بخش، و در واپسین یاری‌ام کن. اینک دست‌ها را به سوی خورشید، آن درخشان‌ترین برمی‌آورم و سرودگویان می‌ستایمش.

برایش سرود می‌سریم، برایش سرود می‌خوانم، این چنین:

خورشید جاودان تیزاسب را می‌ستایم که دارندۀ دشت‌های فراخ است. خورشید را می‌ستایم که که زرین و درخشنده است، که نام‌آور، و دارندۀ هزار گوش و ده هزار چشم می‌باشد، که بی‌خواب، همیشه بیدار، شاه همۀ کشورها، تیزنگر و زیبا و با زیب و فر و بلندبالا و خوش‌پیکر است.

اهورامزدا، میانۀ ایزدان، او را درخشان‌ترین بیافرید که به یری ما در آیند، اهورامزدا و آن فروغ جاویدانش.

ستارۀ باران‌زای تشتر را می‌ستایم، که پیش‌آهنگ خورشید در آسمان است، که تیزنگر و باشکوه و درخشان است. تشتر را می‌ستایم و ستاره‌هایی را که گِردش جای دارند و آن ستارۀ دیگر_ وَنَنت مزدا آفریده را.

سپهر بی‌پایان را ستاینده‌ام، و زمان بی‌کران (زروان اَکَرَنَه) را که جام سپهر است. پاکی را می‌ستایم، و دانش (چیستا) را که مزدا داده است و نمایانندۀ راست‌ترین راه.

ستایشگر آیین بهی مزداپرستی هستم، می‌ستایم همۀ ایزدان مینوی را، و همۀ ایزدان گیتیائی (مادی) را_ می‌ستایم روان خودم را، و فروهرم را_ . همۀ فروشی‌های پاکان و پارسایان را، و ستایشم برای آن خورشید فروغمند بی‌مرگ تیز اسب باشد.

ستایشگرم آن خورشید جاودانۀ تیزاسب را. می‌ستایم خورشید را پگاه، آن هنگامی که زرینه پر توش گیتی را درخشان می‌سازد. ایزدان بلند پایۀ مینوی، سدها و هزارها از آن ایزدان، آن ذره‌های روشن تابناک را که از چشمۀ خورشید می‌تراود، از سپهر بالا، بر زمین می‌گسترانند، به زمینی که دادۀ اهوراست، و این انواری که از چشمۀ خورشید بر بستر بال ایزدان، بر پهنۀ زمین سرازیر می‌شود، تن و پیکر زمین را از غبر تاریکی و آلودگی‌ها می‌شوید و گیاهان در جام خاک، این انگبینی را که از چشمۀ خورشید ره آورد شده می‌نوشند و می‌بالند.

و این روشنی زرین_پاک‌کننده است، آنچنان که زندگی بخش می‌باشد. پاک می‌کند آب‌های روان و ایستاده را: آب چاه‌ها، کاریزها، دریاها، برکه‌ها و رودها را.

و این خورشید زرینه بال تیز اسب بی‌مرگ را می‌ستایم، که هرگاه تیرگی و تاریکی اهریمنی که پیکر زمین را پنهان ساخته بود، نمی‌زدود، دیوان آنچه که در هفت کشور هستی داشت به تباهی می‌کشیدند و ایزدان مینوی نیز توانایی نداشتند تا ره‌گیرشان باشند.

کسی که می‌ستاید خورشید را، یاریش می‌نماید تا در برابر تاریکی، تباهی دیوان و راهزنی دزدان نیرویی دو چندان یابد.

او که می‌ستاید خورشید را، مرگ را از دروازۀ زندگی خود می‌راند، ستایش خورشید، ستودن اهورامزداست، ستایش امشاسپندان است و ستایش آن فروهر بلند پایۀ خود. او که می‌ستاید خورشید بی‌مرگ تیز اسب را، می‌ستاید همۀ ایزدان مینوی سپهر بالا و زمین را.

ستاینده‌ام آن مهر ایزد را، که دارندۀ دشت‌های فراخ و گسترده است، که ده هزار گوش دارد_ و ده هزار چشم_ و اوست که جنگ ابزارش گرزی است دیوافکن. با همۀ جان می‌ستایم مهر ایزد را، و دوستی و همگرایی را، آن دوستی بی ریو و رنگ و بی‌آلایش را: هم‌چونان دوستی‌یی که میانۀ ماه است و خورشید.

زرینه پرتوش گیتی گستر است آن خورشید تابندۀ بی‌مرگ تیزاسب. می‌ستایمش که اورنگ جهان است، که فَرَّش پایانی ندارد. می‌ستایمش با همۀ آیین‌های دین و با گفتار و کردار و اندیشۀ نیک.

ستایشگرم آن مردان و زنانی را که نگاهدارندۀ آیین و به جا آورندۀ آیین‌های دین‌اند. آگاه است مزدا_ اهورا، آن بهترین، از این شایسته‌ترین مردان و زنان درست آیین.

منبع

آیین مهر

تاریخ آیین رازآمیز میترایی

در شرق و غرب از آغاز تا امروز

نوشتۀ هاشم رضی

نشر بهجت

صص 197-195

خورشید نیایش

مطالب بیشتر

  1. مشترکات فرهنگ‌های مختلف دنیا دربارۀ جشن‌های زمستانه
  2. شب یلدا و تصنیف دوش دوش با صدای استاد شجریان
  3. آشنایی با فلسفۀ سیزده‌بدر
  4. جشن سروشگان
  5. جشن فروردینگان

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

23 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago