درنگی در جهان اسطورهشناسی اسطورۀ ایرانی
کتاب «جهان اسطورهشناسی اسطورۀ ایرانی» تألیف جلال ستاری در ابتدا به بررسی اسطورۀ یونانی پرومته میپردازد تا نکاتی را از آن استخراج کند که تفاوت بنیادین اسطورۀ یونانی و ایرانی را به بهانۀ دزدیدن آتش در یونان و کشف آن در ایران به مخاطب گوشزد کند.
فرهنگ یونان آتش را با مبارزه به دست میآورد و شوریدن بر زئوس که خدایی بدخواه است اما در اسطورۀ ایرانی این روح مبارزه وجود ندارد و بنابر روایاتی جمشید و بنابر روایاتی دیگر هوشنگ آتش را تصادفی کشف میکند. و همواره میان انسان و اهورامزدا همکاری وجود دارد.
بعد از این مقایسه او از اسطورۀ الگو و مهمترین اسطوره در ایران سخن میگوید که واکاوی دقیق قیام کاوۀ دادخواه بر ضد ضحاک و حکمرانی فریدون و پیکار کیهانی خیر و شر (اهورامزدا و اهریمن) حاصل آن است. در عین حال از ریشۀ گیاهی انسان که از پشت کیومرث پدید میآید و داستان ایرانی هبوط سخن میگوید که بعدها بر اسطورههای سامی اثر گذاشته است.
کتاب علاوه بر تحلیلهای پذیرفتنی و دقیق و موثق، نگاهی انتقادی دارد و در جایی نویسنده به درست تفاوت میان نقالی و درامنویسی را شرح میدهد که بسیار حائز اهمیت است.
بنابراین در مواجهه با این کتاب مهمترین همتای اسطورۀ یونانی پرومته تحلیل میشود (داستان ضحاک ماردوش) و سپس از دیگر اسطورههای پر قدرت ایرانی سخن به میان میآید.
بخشهایی از این کتاب جهت آشنایی با قلم نویسنده
اسطوره به اعتقاد اسطورهباوران، برخلاف قصه و افسانه، داستانی قدسی و «راست و حقیقی» است و «راست و حقیقی» است چون همواره حاکی از «واقعیات» است و مفاهیم و نظریاتی را در قالب داستانی «قدسی»، حکایت میکند که اسطورهباوران به «حقیقت و واقعیت آنها» ایمان دارند. بنابراین، اسطوره روایت باورهای قوم در باب خود و جهان و خدا یعنی کلاً عالم هستی و مابعدالطبیعه به زبان داستان است یا به سخنی دیگر، بیان پر نقش و نگار اصول و مبادی اعتقادی است و چگونگی (و نه الزاماً چرائی) پیدایی رسمی و نهادی و انگیزه ( و نه قطعا سبب و دلیل) وقوع واقعهای و تکوین مناسبات دوامپذیر انسانی را توضیح میدهد.
ص 1
زئوس برای آنکه مردمان همواره درمانده و نیازمندش باشند، آتش و گندم را که پیشتر در اختیار مردمان بود، از آنان ربود….پیداست که این فقدان، برای مردم فاجعهبار و مصیبتانگیز بود و این درد و رنج آنان، پرومته را به چارهجویی واداشت و بدین نیت بیآنکه بدگمانی برانگیزد، چون گردشگری به آسمان رفت و با شاخهای از گیاه رازیانه که برخلاف دیگر رستنیها، بیرونش تر و درونش خشک است، به گردش پرداخت و بذری از آتش زئوس را در درون گیاه نهاد و آنگاه باز بسان گردشگری بینظر و غرضی خاص به زمین فرود آمد و آن آتش را که بذری از آتش آسمانی بود به مردمان بخشید و مردمان با آن آتش، اجاقها را افروختند.
ص 5-6
به گفتۀ آلبرکامو پرومته که چون انسان را دوست میداشت بر خدایان شورید و به مردم همزمان آتش و آزادی و فنون و هنرها را اهدا کرد، « الگوی انسان همعصر ماست و بانگ رسای پرخاشش که چندین هزارسال پیش در صحرای سکائیان پیچید، امروزه در آشوبی تاریخی که همانند ندارد، فرو مینشیند؛ اما همزمان، دلمان گواهی میدهد که شکنجۀ این شکنجهکش، هماکنون نیز ادامه دارد، گرچه ما غریو رسای شورش انسان را که از گلوی پرومته، تک و تنها برمیخاست، هنوز نمیشنویم.» بنابراین پیام پرومتۀ دریادل به انسان امروزی این است که از سطوت زورمندان زمانه نهراسد، همچنانکه « قهرمان اسیر در زنجیر و آماج تندر و آذرخش برانگیختۀ زئوس، ایمان آرامشبخشش به انسان را از دست نداد و از صخرهای که بدان زنجیر شد و از مرغ گوشتخواری که جگرش را میدرید، شکیباتر بود. این سرسختی درازنفس، بیش از شورش بر خدایان، معنیدار است.»
ص8
قهرمان تراژدی میستیزد تا جهان بهتر شود و اگر هم قرار است همان که هست بماند، انسان آنقدر قدرت و شهامت و آسودگی خاطر داشته باشد که بتواند در آن بزید…پیکار تراژیک، پیکار با تقدیر است و قهرمان تراژدی باید با تقدیرستیزی، عملاً ثابت کند که تقدیر، محتوم نیست و یا همواره محتوم نخواهد ماند و بداند که قدرتی ناشناس، مانعی بر سر راه او نهاده است که وی نمیشناسدش و به همین جهت، آسمانی میداندش و تقدیر ازلی مینامدش. بنابراین پیکار قهرمان، پیکاری سخت است، اما هر اندازه سخت باشد و حتی از پیش محکوم به شکست، قهرمان بدان تن در میدهد. این قهرمان پیکارجو، غالبا میمیرد، ولی مرگش، برخلاف انتظار، نومیدمان نمیکند، بلکه از مرگش هم وحشتزده میشویم و هم شادمان!
ص 12-11
در فرهنگ اساطیری ایران، «کشف» آتش به هوشنگ (کسی که خانههای خوب میسازد) پیشدادی منسوب است.
ص 42
هوشنگ قهرمانی تمدنآفرین و فرهنگساز است، اما حال آنچه در داستان هوشنگ، مد نظر ماست این است که آتش در اسطورۀ پیدایی آتش، فروغ ایزدی است و در واقع هدیۀ جهانآفرین به جهاندار است و از آهنگِ سرکوفتن مار، مظهر شرّ و ظلمت، فراز میآید و برخلاف اسطورۀ یونانی، نخست در چنگ اهریمن سنگیندست یا ایزدی رشکور و خودکامه نبوده است تا هوشنگ آن را برباید، آن چنان که پرومته کرد و تخمۀ آتش را به حلیه و نیرنگ از زئوس ربود
صص 44-45
مهمترین خویشکاری اسطورۀ ضحاک به گمان من، خروج کاوۀ آهنگر است، چون هم دست کم به ظاهر اسطورۀ پیکار دو مینو را از طاق آسمان به فراخنای گیتی فرود میآورد و هم گویی بر دست داشتن مردم در چیرگی داد بر بیداد، انگشت مینهد، و این شاهکار، دستاورد شاعر حماسهسرای بزرگوار فردوسی شاید بر اساس خداینامه ایست که در اختیار داشته است.
ص 80
تنها دانش اسطورهشناسی برای خلق اثری امروزی بر اساس اسطوره، وافی به مقصود نیست، بلکه باید از تاریخ زمانه نیز آگاهی داشت تا بتوان زبان رمزی اسطوره را بر وفق مقتضیات روز تفسیر کرد.
اگر از این آگاهیها بیبهره باشیم، اثری نو و دلچسب براساس اسطوره، نمیآفرینیم، نقالی میکنیم. غرضم البته بی اعتبار شمردن و کم اهمیت جلوه دادن نقالی نیست، بلکه خاطرنشان ساختن تفاوت اساسی میان نقالی و درامنویسی است. نقالی، نقل داستانی است (از شاهنامه یا هزار و یکشب و غیره) که در اصول تغییر نمییابد و رویهمرفته تکرار میشود…. درامنویسی اما سخنی دیگر است یعنی آفرینشی بدیع، احیاناً با الهام پذیری از اسطورهای یا افسانهای یا قصهای شناخته شده است. درام، تکرار اسطوره یا حماسه یا افسانه و قصه نیست، آفرینشی نو بر اساس آن مضامین و موضوعات است… درامنویسی حتی اگر آبشخوری اسطورهای داشته باشد، مهر زمانه را بر جبین دارد. غرض از نمایش تماشای درام اسطورهای، بهرهوری از برکتی که در اسطوره نهفته است و تکرارش به هرچند گاه یکبار، موجب بهرهوری از آن نمیشود نیست، بلکه اشاره به مسألهای و مشکلی از مسائل و مشکلات روز و احیاناً القاء راه گشایش آن یا آزاد گذاشتن بینندگان به جستجوی فرجی دلخواه است.
ص104-106
نظامی چون نظام زردشتی که برای گوهر شرارت نقشی اقدم و اولی قائل است، ممکن نیست از شیطان، نوعی قهرمان نسازد؛ همچنان که به حق گفتهاند قهرمان حقیقی منظومۀ بزرگ میلتون، ابلیس است. در نتیجه از طریقتهایی که دعوی داشتند خضم شیطان با وی برخوردی سخت ظالمانه کرده است، منطقا نظام شیطان پرستی زاده شد و شیطان پرستان، ابلیس را به خدایی برداشتند، آموزۀ غالب این طریقتها اینست که به فرجام خدا و شیطان باهم آشتی میکنند (و بنابراین یکتاپرستی بر کرسی مینشیند و از آن پس، همه چیز به نیکوترین وجه در جهانی که بهتر از آن ممکن نیست، سامان میگیرد.
ص 135
مشخصات کتاب
جهان اسطورهشناسی 10
اسطورۀ ایرانی
جلال ستاری
نشر مرکز
نکتۀ دیگری که این کتاب به آن اشاره کرده است خوشبینانه دانستن ذات و سرشت اساطیر ایرانی است که عاقبت پیروزی نهایی خوبی بر بدی، مرگ ضحاک ماردوش به دست گرشاسپ و بیمرگی انسان را مسلم میداند. در اینجا میتوان چنین نتیجه گرفت طبیعت فرهنگهایی که از اسطورۀ پرومته ریشه گرفتهاند مبارزهمحور و طبیعت اسطورههایی چون پیکار کیهانی خیر و شر تقدیر محور است و اینگونه تأثیر عمیق اسطورهها را بر رفتار فردی انسان معاصر امروز میبینیم.
درنگی در جهان اسطورهشناسی اسطورۀ ایرانی
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…