با ما همراه باشید

اختصاصی کافه کاتارسیس

ناصر خسرو نوشتۀ دکتر محمد دهقانی

ناصر خسرو نوشتۀ دکتر محمد دهقانی

ناصر خسرو نوشتۀ دکتر محمد دهقانی

کتاب ناصر خسرو با مقدمه‌ای خواندنی دربارۀ ویژگی‌های شعری و خُلقی ناصر خسرو، اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه‌اش آغاز می‌شود. در این اثر درمی‌یابیم چرا ناصر خسرو همواره می‌تواند شاعر امروز باشد و مخاطبان این دوره را به کار آید. کتاب نه تنها گزیده‌ای از بهترین اشعار او را به دست می‌دهد بلکه حاوی کتاب‌های نثر او یعنی: سفرنامه، جامع الحکمتین، زادالمسافر، گشایش و رهایش و وجه دین نیز هست. از نکات جذاب این کتاب نگاه انتقادی نگارنده به ناصرخسرو و برخی واکاوی‌های روانشناسانه است که به ما در شناخت بهتر این شاعر یاری می‌رساند.

قسمت‌هایی از مقدمه که در شناخت بهتر حال و هوای اثر مؤثر است:

ناصرخسرو مرد آرمان‌خواه پاک‌باخته‌ای است که در جامعۀ عافیت‌اندیش و منفعل و ترس‌خورده و آلوده به انواع ظلم و فساد کوشیده است راهی یکسره مخالف پسند زمانه در پیش گیرد. در آستانۀ پیری که نیاز به ثبات و آرامش معمولاً آدم‌ها را محافظه‌کارتر می‌کند، ناصر خسرو از زندگی بی‌دغدغه و آسوده‌ای که می‌توانست در شهر آباد و زیبای بلخ و در میان خانواده و دوستانش داشته باشد روی می‌گرداند و به دنبال آرمانی بلند که نویدبخش رهایی انسان بود به دامان دره‌ای تنگ و دورافتاده در حصار کوه‌هایی سر به فلک کشیده پناه می‌برد.

ص 65

 

بوطیقای حاکم بر شعر ناصرخسرو همان بوطیقای شعر درباری است و از همان پارادایم پیروی می‌کند، با این تفاوت که ممدوح او دیگر نه پادشاهان عراق و خراسان یا خلیفۀ بغداد بلکه دشمنان ایشان یعنی خلیفۀ فاطمی مصر و اعوان و انصار اویند.

ص 69

ناصر خسرو نوشتۀ دکتر محمد دهقانی

برخلاف شادمانی و سرمستی لاابالی‌واری که اشعار کسانی چون فرخی و منوچهری را به شاهدانی شوخ و مجلس‌آرا بدل کرده است، قصاید ناصر خسرو مثل لعبتکانی‌اند که پرده‌ای از زهد عبوس به سر کشیده‌اند و آنچه از آن‌ها شنیده می‌شود مشتی بیغاره و سرزنش یا موعظه و اندرز و تهدید است. به عبارت بهتر، لذت بردن از شعر ناصر خسرو و فهم بوطیقای او مستلزم همدلی سیاسی و عقیدتی با وی است.

ص 74

ناصر خسرو نوشتۀ دکتر محمد دهقانی

مثل همۀ کسانی که ایدئولوژی و ایمانی صلب و راسخ دارند، سرسپردگی و شیفتگی ناصرخسرو به آرمان‌ها و عقایدش او را بازمی‌دارد از این‌که خود را به جای مخالفانش بگذارد و جهان را باری از منظر چشم آنان بنگرد. نمی‌تواند تصور کند که آن‌ها هم ممکن است در دعوی خود صادق باشند. به علاوه، اصلاً توجهی ندارد به این که انسان‌ها تا حد زیادی اسیر اوضاع و احوال محیط‌اند و نمی‌توانند به هر راهی که می‌خواهند بروند. او ظاهراً قائل به اختیار مطلق انسان، فارغ از همۀ شرایط زیستی و محیطی است. از نظر او، بخت و اقبال و گردش چرخ در سرنوشت آدمی تأثیری ندارند. بدبختی و نیکبختی هرکس هم در گروِ اندیشه و کردار خود اوست و چرخ یا جهان در این میان هیچ‌کاره است.

ص 83

 

ناصرخسرو چریکی است که جز شعر حربه‌ای برای جنگ ندارد. به گمانم، خودش هم خوب می‌داند که اشعار حماسی و گاه دشنام‌آمیز او خصم را مجاب یا اقناع نمی‌کند. قصد او هم در واقع الزام یا اقناع خصم نیست. منظور اصلی‌اش این است که دشمن را تا می‌توند عصبانی کند.

ص 105

ناصر خسرو نوشتۀ دکتر محمد دهقانی

شیفتگی و دلدادگی مؤمنانۀ ناصرخسرو به خلیفۀ فاطمی را نمی‌توان با چاپلوسی‌های شاعرانه مقایسه کرد که اغلب مدایح خود را نه از سر اعتقاد بلکه به امید برخورداری از دهش‌های خداوندانشان می‌سرودند. ناصرخسرو با ستایش مستنصر نه تنها نصیبی از مال و جاه نمی‌برد بلکه جان خود را هم به خطر می‌انداخت و برای در امان ماندن از خشم مخالفانش ناگزیر بود، دور از دوستان و پیوستگان خویش، در حصار کوه‌های بدخشان زندگی زاهدانه و مرتاض‌گونه‌ای داشته باشد.

ص 111

 

ناصرخسرو را، از منظر روانشناسی دین، می‌توان از زمرۀ کسانی شمرد که جهت‌گیری دینی آن‌ها باطنی است نه ظاهری، یعنی برای دین اصالتی معنوی قائل‌اند و آن را ابزاری برای رسیدن به مقصودی دیگر نمی‌دانند. چنین کسانی، به گفتۀ گُردون آلپورت که یکی از  بزرگ‌ترین نظریه پردازان روانشناسی دین است، وقتی عقیده‌ای را می‌پذیرند سعی می‌کنند آن را درونی و همواره از آن پیروی کنند. در حقیقت آن‌ها با دین خود می‌زیند. (وولف،1393: ص 336)

صص 118-119

 

دیوان ناصرخسرو پر است از ناسزاها و سخنان گزنده و دشنام‌گونه‌ای که وی بی‌محابا و مسلسل‌وار نثار دشمنان و مخالفان خویش کرده است. با این حال، دست‌کم در وادی نظر، او مبلغ بزرگ اعتدال اخلاقی براساس همان قاعدۀ زرین است. در قصیده‌ای اصول اخلاقی خود را چنین خلاصه می‌کند:

در آسانیّ و سود خود نجویم

زیانِ با فلان و رنج بهمان

بدان را از بدی‌ها بازدارم

وگر نی خود بتابم راه از ایشان

نگویم زشت و بد را خوب و نیکوست

گران نفروشم آنچ آن باشد ارزان

به نیکی کوشم و هرگز نباشم

به‌جز بر نیک ناکردن پشیمان

ص 125

 

ستایش جان و نکوهش تن، که من از آن به دوگانۀ جان‌ستایی و تن‌ستیزی تعبیر می‌کنم، از پایه‌های اصلی تفکر ناصرخسرو و به گمانم مهمترین نقطۀ اشتراک اندیشۀ او با نگرش صوفیانه است، چنان که بیزاری‌اش از عشق و تغزل و خنده و شادی هم اساسی‌ترین نقطۀ افتراق او با تصوف محسوب می‌شود. در حقیقت، زهد و ریاضت و انزواطلبی آمیخته به تفکر و تأمل را بر احوال پر شوق و شور عارفانه ترجیح می‌دهد و مخاطبش را هم پیوسته به طاعت و عبادت تحریض می‌کند:

آن را که او سپر کند از طاعت

تیر هوای دل نکند خسته

گرد از دل سیاه فروشوید

مسح و نماز و روزۀ پیوسته

ص 132

 

ناصرخسرو اصولاً در اغلب اشعارش ستیهنده و پرسشگر است. پیوسته طرح سؤال می‌کند اما خود تقریباً به هیچ سؤالی پاسخ نمی‌دهد.

ص 148

 

در تاریخ شعر فارسی، ناصر خسرو را، به لحاظ ارج و اعتباری که برای خرد و خردورزی قائل شده است، شاید بتوان فقط با فردوسی مقایسه کرد. با این که در آثار او اصلاً اشاره‌ای به فردوسی نشده است، شباهت آشکار و انکارناپذیری از حیث شیوۀ بیان و تفکر میان آن دو دیده می‌شود. اولاً هردو شیعه‌اند، اگرچه فردوسی به احتمال قوی شیعۀ اثناعشری و ناصرخسرو مسلماً اسماعیلی بوده است. ثانیاً هردو در اشعار خود ارزش‌های اخلاقی مشابهی را چون راستگویی و درست‌کرداری و آزادگی و دادگری و پرهیز از آزمندی ستوده‌اند. ثالثاً تأکید شدیدی دارند بر اهمیت جان و خرد و سخن.

ص 153

 

ناصر خسرو را ضمناً باید نخستین کسی دانست که سفرنامه‌ای درخشان هرچند مختصر به زبان فارسی نوشت و در آن، با نثری ساده و دقتی ستودنی، تصویری زنده و واقعی از دنیای اسلام در روزگار خود بر جای نهاد. سفرنامه مهمترین و موثق‌ترین منبع آگاهی ما دربارۀ زندگی و شخصیت ناصر خسرو نیز هست. او را در سفرنامه مردی کنجکاو و دانشمند و حقیقت‌جو و، درعین حال، منصف و صبور و مردم‌دار و فروتن می‌بینیم. در شعرش البته دیگر چندان خبری از این فروتنی نیست. در آنجا سنت شاعرانه و زبان بلاغی گاهی او را به سوی تفاخر و خودبزرگ‌بینی سوق داده است، اما باز آنچه در مجموع اشعارش می‌بینیم حاکی از آرمان‌گرایی اخلاقی و اعتدال و سلامت نفس اوست.

ص156

 

کتاب ناصر خسرو پس از مقدمه‌ای که بخش‌هایی از آن را آوردیم، گزیده‌ای از بهترین اشعار ناصر خسرو به دست می‌دهد که در آن می‌توان ویژگی‌های زبانی و فکری ناصر خسرو را لمس نمود. از آن جمله:

جوانی شد، او را فراموش کن

سر ناتوانی در آگوش1 کن

تو را چند گه تن‌ وشی‌پوش2 بود

کنون چند گه جان وشی‌پوش کن

اگر دیبۀ جان همی بایدت

خرد تار و پود سخن هوش کن3

ز نادیدنی چشم‌ها کور ساز

ز بیهوده‌ها گوش مدهوش کن4

به دل باش بیدار و خفته به چشم

بشو خویشتن ضدّ خرگوش کن

ز گفتار خیر و به دیدار حق

زبان عسکر و چشم‌ها شوش7 کن

ز چهرت بخوان آنچه یزدان نبشت

نبشت شیاطین فراموش کن8

ز حکمت خورش جوی مر جانت را

دلت معده ساز و دهن گوش کن

ز دین حکمت آموز و بقراط را

به اندک سخن گنگ و خاموش کن

خلالوش9 جویان دین بی‌هش‌اند

تو بی‌هوش را در خلالوش کن

اگر نوش تو زهر کرد این فلک

به دانش تو زهر فلک نوش کن

وگر دوشت از تو به غفلت بجست

بکوش و ز امشب یکی دوش کن10

 

توضیحات

  1. آگوش: آغوش
  2. وشی: جامۀ نگارین
  3. خرد…کن: خرد را تار سخن و هوش را پود آن کن.
  4. ز بیهوده‌ها…کن: گوش خود را از سخنان بیهوده مدهوش و بی‌خبر نگه دار.
  5. خویشتن ضدّ خرگوش کن: برعکس خرگوش باش. به ظاهر بیدار نباش و به دل خفته و غافل. چشم‌هایت را ببند، اما بیدار و هشیار باش.
  6. عسکر: لشکر
  7. شوش: سرباز دلاور
  8. ز چهرت…کن: ببین که خدا بر چهرۀ تو چه نوشته است. (کنایه از اینکه تأثیر عمر و پیری را که کار خداست بر چهرۀ خود ببین.) سخنان و نوشته‌های شیاطین را فراموش کن.
  9. خَلالوش: فتنه؛ آشوب
  10. وگر دوشت…کن: اگر دیشب از دست تو به غفلت گریخت (اگر دیشب را در غفلت به سر بردی)، اینک بکوش و از امشب دوش یا گرده‌ای برای خود بساز و بر آن سوار شو و پیش برو!

صص 320-321

بخشی از سفرنامۀ ناصر خسرو 

سمنان

به سمنان آمدم و آن‌جا مدتی مُقام کردم1 و طلب اهل علم کردم. مردی نشان دادند که او را استاد علی نسائی می‌گفتند. نزدیک وی شدم؛ مردی جوان بود؛ سخن به زبان فارسی همی گفت، به زبان اهل دیلم2، و موی گشوده3 و جمعی نزد وی حاضر. گروهی اُقلیدوس4 می‌خواندند و گروهی طب و گروهی حساب. در اثنای سخن می‌گفت که: « من بر 5 استاد ابوعلی سینا رحمهُ الله علیه چُنین خواندم و از وی چنین شنیدم.» همانا غرضِ وی آن بود تا من بدانم که او شاگرد ابوعلی سیناست. چون با ایشان در بحث شدم، او گفت: «من چیزی سپاهیانه6 دانم و هوس دارم که چیزی از حساب بخوانم.» عجب داشتم و بیرون آمدم و گفتم: «چون چیزی نداند چه به دیگری آموزد؟»

توضیحات

  1. مُقام کردم: اقامت کردم؛ ماندم
  2. زبان اهل دیلم: لهجۀ دیلمی (لهجۀ مردم مازندران و گیلان)
  3. موی گشوده: بدون عمامه یا کلاه
  4. اقلیدس: ریاضی‌دان یونانی اهل اسکندریه (ز. 306 ق‌م_م. 283 ق م) کتاب منسوب به او را هم اقلیدس یا اقلیدس می‌نامیدند.
  5. بر: (اینجا) نزد
  6. سپاهیانه: در حد سپاهیان و نظامیان

کوتاه سخن

ناصرخسرو شاعری است که هرچند وامدار شیوۀ زمانۀ خود است اما راهی یکسر متفاوت در پیش می‌گیرد. او شورشی و انقلابی است و حتا اگر اصول عقاید او امروز دیگر برای خواننده جذاب نباشد ذاتِ مبارز بودن و جسارت برخلاف زمانه و جریانات روز حرکت کردن را به ما می‌آموزد. پند و اندرزهای این شاعر تلخ و خروش صادقانۀ خشم و نفرتش ما را با شاعری زلال روبرو می‌کند که همواره دغدغۀ یافتن حقیقت داشته است و روی حرفی که فکر می‌کرده درست است سرسختانه و مصالحه‌ناپذیر ایستاده و تاوانش را هم داده است. ناصر خسرو یک دگراندیش بزرگ است برای همین شعرش زمان‌بردار نیست و بااینکه سیاسی است اما با گذشت زمان از اعتبار نیفتاده است.

 

مطالب بیشتر

  1. رفتارشناسی عشق در قابوس‌نامه نوشته دکتر محمد دهقانی
  2. غربت و غرابت نیما نوشته دکتر محمد دهقانی
  3. تحلیل روانکاوانۀ داستان کنیزک و پادشاه
  4. ترجمه تفسیر طبری نوشته دکتر محمد دهقانی
  5. چرا ادبیات معاصر ما جهانی نمی‌شود؟

 

 

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها