در بهار سال 1851 ملویل به هنگامی که در تلاش پایان بخشیدن به رمان موبی دیک و شاهد به چاپ رسیدن فصلهای آغازین آن در جراید بود، به هاثورن نوشت:
«آرامش، خونسردی، سکوت مطلقی را که انسان همیشه برای نوشتن نیاز دارد، من بدبختانه کمتر در اختیار دارم. پول از من فرار میکند… چیزی که من به نوشتنش بیشتر راغبم، ممنوع است، فروش نمیرود. با وجود این نمیتوانم جور دیگری بنویسم.»
این جور دیگر نوشتن، منشأ نخستین رمانهای دریایی پرماجرای ملویل (تا یپی،1846؛ اُمو، 1847، رِد برِن 1849؛ کتسفید، 1850) شده
و او را در میان مردم به شهرت رسانده بود. ولی چون آن جور نوشتن را ادامه نداد، در سال 1851 که موبی دیک به بازار آمد، نه مردم آن را خریدند و نه منتقدان آن را ستودند. گستردگی دامنهی سبک نگارش وی و عادتهای ذهنی عمیقا ماوراءالطبیعی او را گروهی با پراکندهگویی و حتی دیوانگی اشتباه گرفتند. پس از انتشار رمان بعدی او، پی یر (1852) که شکست تجاری بزرگی بود، منتقدان او را به باد حمله گرفتند. با نگارش بارتلبی، ملویل به داستان کوتاه روی آورد. برخی منتقدان برای آن تعبیری متقاعد کننده پیدا کردند:
تمثیلی از سرنوشت خود ملویل به عنوان نویسنده. نخست آنکه داستان دربارهی نوعی نویسنده است، یک «ناسخ» در دارالوکالهای در والاستریت. دیگر آنکه این ناسخ مردی است لجوج که از انجام دادن آن نوع نوشتنی که از او خواسته میشود سر باز میزند. از این رو در رابطهی میان مشکل بارتلبی و گرفتاری خود ملویل شک نمیتوان کرد… بارتلبی نه تنها دربارهی نویسندگی است که به پیروی از خواستههای جامعه تن در نمیدهد، بلکه بیش از آن دربارهی نویسندهای است که شیوههای قراردادی را فدای دلمشغولی مقاومتناپذیرش به پیچیدهترین مسائل فلسفی میکند. در این تعبیر لیو مارکس از ما میخواهد که در عنوان فرعی «داستانی از والاستریت» تعمق کنیم. صحنه آشکارا متعلق به جامعهای تجاری است اما محل صرفا خیابان «والاستریت» نیویورک نیست:
در توصیفی که ملویل از این خیابان به دست میدهد، والاستریت معنای لفظی خود را پیدا میکند و خیابانی محصور میگردد.
دیوار در اینجا نشانهی محدودیت است و در حقیقت میتوان گفت که داستان تمثیلی است دربارهی دیوارها، دیوارهایی که هنرمند اندیشگر و همچنین هر انسان اندیشمندی را از حرکت باز میدارند.
منبع
یک درخت، یک صخره، یک ابر
برجستهترین داستانهای کوتاه دو قرن اخیر
ترجمه حسن افشار
نشر مرکز
چاپ دهم
صص109-110
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…