شعر امروز

ما آدم‌های بدی نبودیم فقط می‌ترسیدیم…

ما آدم‌های بدی نبودیم فقط می‌ترسیدیم…

دانلود آهنگ

ما خسته بودیم

برای همین یک‌نفس می‌دویدیم

تا خودمان را برسانیم به جاودانگی

_آن خانۀ پر اتاق_

و جیرجیرهای ابدیِ تاریکی

ما عاشقِ هیچکدام از این مردها نبودیم

فقط می‌ترسیدیم

و به دریا نمی‌رسیدیم

ما خسته بودیم

برای همین یک‌نفس می‌دویدیم

تا به پاسخ‌هایی ساده‌تر رسیده باشیم

به اینکه بهتر است

آب‌هایی بمانیم در تُنگ

تنگ‌هایی بمانیم بی‌آب

مگر چقدر می‌شود

به یک ماهیِ راهی

دل‌ خوش کرد؟

ما آدم‌های بدی نبودیم

فقط می‌ترسیدیم

و ملخ‌هایی می‌شدیم

که هجوم می‌بردیم به مزرعه‌ها

هجوم می‌بردیم به قداست بی‌لک میوه‌ها

هجوم می‌بردیم به ژتون‌های غذا

هجوم می‌بردیم به باجه‌های بانک

آیا عدالت همین نیست؟

وقتی هیچکس صدایت را نمی‌شنود

جز میکروفن‌هایی که روی قلبت کار گذاشته‌اند

نه برای درک زنده بودنت

نه برای آن ماه که در تاریکی‌هایت داری

تا پوتین‌های پارۀ پر ریگت را بالا بیاورند

آیا عدالت همین نیست؟

که ما انارهایی باشیم بر شاخه

سیلی‌هایی که درخت با آن

صورتش را سرخ می‌سازد؟

آیا عدالت همین نیست؟

مقابل آن سفرۀ شام

که تا می‌آیی یک لقمه بیشتر برداری

خودش را جمع می‌کند

با خورشیدی

که نمی‌تواند شب را از ریشه دربیاورد؟

ما آدم‌های بدی نبودیم

فقط می‌ترسیدیم و می‌خواستیم

سهممان کمی بیشتر باشد

اما وقتی هیچ‌چیز هیچ چیز را تمام نمی‌کند

عزیزم

این دکمه‌های براق را

که از سر آستین‌های «فروغ» کنده‌ای

دوباره به شومیز شعرهای ابریشمی او برگردان

دزدی هم باید دلیل بهتری داشته باشد

ما خسته بودیم

برای همین دیگر نمی‌دویدیم

و روی تنور تخت‌هایمان سرد می‌شدیم

و پشت نیمکت فست‌فودی‌های ساده

از دهن می‌افتادیم

ما عاشق نبودیم

و دیگران را با تعارفاتی از این دست

دلخوش می‌کردیم:

عزیزم من فکر می‌کنم

این ساندویچ که روی میز است

برای یک نفر زیادی باشد

نصفش را هم تو گاز بزن هم‌تاریکی

 

منبع

مجموعه شعر کافه کاتارسیس

آیدا گلنسایی

نشر آن‌سو

ویراست دوم

صص 73-76

ما آدم‌های بدی نبودیم فقط می‌ترسیدیم…

مطالب بیشتر

  1. ورق پاره‌های زندان نوشته بزرگ علوی
  2. نگاهی به رمان داغ ننگ اثر ناثانیل هاثورن
  3. تهنیت تولد دکتر محمد دهقانی
  4. کافکا در کرانه نوشته هاروکی موراکامی
  5. انواع عشق در اشعار نزار قبانی
  6. انتشار ویراست دوم مجموعه شعر کافه کاتارسیس

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

24 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago