سرودههایی از سید علی صالحی
چه بوی خوشی میدهد این لغزشِ ولرم
انگار لیموی لیز ماه را
تنها من از عریانیِ پا در گریز آب گرفتهام
همین است که گلبرگ این گلیم لگد خورده را
به غربت بیبوی هزار باغ ِ بی تو نخواهم فروخت
من سیراب همین حدود هراسیدهام
که آسایش هفت آسمان سادهاش را
به قیمت آشناترین دشنامها به دست آوردهام
میگویند واژههای تو رفتهاند
بیحیرت ازل وضوی گریه بگیرند
دیگر دیر است
به دنج همان گوشۀ بیگفتوگو برگرد
پا به پا قدم میزنم در اتاقی که نور ندارد
روشنایی ندارد، امید، هوا، حوصله ندارد
میگویند از پرسه گردی بیپایان این همه سؤال
فاصله بگیر
دیر است دیگر
تا موسم ملایم آن آموزش مقرر
وقتی نمانده است
دیگر آن نجاتدهندۀ بینا
به خستهخانۀ نومیدان باز نمیگردد
میگویند این خطّ باد و
این هم نشانیِ نی
کوتاه بیا!
و من پا به پا قدم میزنم در اتاقی که نور ندارد
روشنایی ندارد، امید، هوا، حوصله ندارد
میگویند راه، روز، کوچه، آدمی و جهان را
فراموش کن، بیا، ببُر، بگو، بمیر
هی حیرت ازل، حیرت ازل!
منبع
گزینۀ اشعار
سید علی صالحی
مروارید
صص 268-267
سرودههایی از سید علی صالحی
مالِ شما
میگویند من شاعرم
از خودتان شنیدهام
راست و دروغش با دریاست
چه باشم، چه نباشم
باز در خواب کودکانِ نانآورِ نازنین خواهم گریست
باز به خاطر شما از شب و گلیم و گهواره سخن خواهم گفت
باز میروم بوسه از آسمان و تبسم از ترانه میآورم
چرا که من
خود را در گریههای شما شستهام
شریک رؤیا و غمخوار خستگان…!
من شاعرم
عجیب نزدیک به روحِ آب
بسیار خسته به نمازِ نی، نارواشنیدۀ بیشکایتی
که کلماتش از گوشه و کنار کوچه به خوابِ کبوتر آمدهاند
کلماتش کوچکند، سادهاند، مالِ خود شماست
و از خودِ شما بود که شبی
باران را زیر چتر گریه و گفت و گو به خانه آوردم.
من رسیدم به آن چه از چراغ ِ آسمان باقی بود
من از خودتان شنیدهام
من شاعرم
فهمی از حافظ ربوده و
رؤیایی که خواهرم فروغ…!
من آشنایِ آب و قانع به تشنگی…
دوستتان دارم که دوستم میدارید.
منبع
نامهها
سید علی صالحی
نشر علم
صص308-307
مطالب بیشتر
رابرت موزیل و مردِ بیفلسفه اگنس کالارد — حتی اگر شاهکار مدرنیستیِ ناتمام رابرت موزیل،…
رمان «ترس و لرز» اثر آملی نوتومب: خودشیفتگی و رنج ژاپنی به روایت راهبۀ دستشوییها!…
جملههایی از آرتور شوپنهاور 1) کسی که دارای هرگونه برتری است، باید تفاوت خود…
نامهها به اوتلا و خانواده؛ پنجرهای به درون فرانتس کافکا فاطیما احمدی، روزنامهنگار در نگاهی…