نامه به مردی که نمیشناسم
2
ظهر که از دیوار بالا رفت
ساعت که پا روی پا انداخت
با خود گفتم
مرگ میتواند منتظر باشد
تا حرفهای نگفته تمام شود
ما اینهمه منتظر فردا شدیم
تا شب از موهایمان پرید
حالا برف میبارد
و مرگ باید منتظر شود
1
صبح
صورتم را از آینه کندم
ردِ سرمه
و آتشی بر لبان عاشق آینه جا ماند
در راه
کنارِ کوچههای معطل
از بچههای بیتوپ پرسیدم
چند شهریور میان ماست
میدانم
روزی دستانِ حاصلخیز تو میآید
و مثل گلکاریِ همین میدان میشوم
و دیگر هیچ
جز حرفهای نیمهکارهی باد
تا به اداره برسم
به مدرسه
به مغازه
به جایی که هیچ کجا نیست
به خانهای بیپلاک
هزار بار گم شدن را جیغ میکشم
تو اینجا را نمیشناسی
کوچه سهمِ پسرهاست
سهم ما در ادامهی صفهای خستگی
کوچه را به انتها میرساند
به جایی که کلاغهای حاشیهی عصر
با تردیدِ به شباهت دخترهای مدرسه
نگاه میکنند
خبر شدی؟
ماهیانِ بیگذرنامه هم رفتند و دریایی شور به جا ماند
و آسمان کفافِ اینهمه تنهایی را نمیدهد
4
شب که بیاید
این نامه هم تمام میشود
و من به عکس کودکیام که روی تاقچه پیرتر شده
نگاه خواهم کرد
و به یاد خواهم آورد
که هیچکس با ما نگفت
پنجره
جای پای رهگذران را از یاد میبرد
و آسمان کفاف اینهمه تنهایی را نمیدهد
کاش به ما کسی گفته بود که ماه
پشت درهای بسته میمیرد
مرگ میآید
و فردا دنبالهی خواب دیشب است
3
حالا عصر است و از بتونه کردنِ روزها به خانه میآیم
و بودنت بوتهای است
که به زندگی سنجاقک اضافه میشود
تا مرگ روی زندگی ناچیز شبپره نیفتاده
بیا
تا کنارِ اینهمه گیاه و زمین و آدم و ماه
تنها نمانم
اینجا
گرچه انتظار را با آهی که پشت پنجرههاست
میکشیم و تمام میشویم
بیا
مثل آسمانی که یک عمر روی بام ایستاده
آخرین حرفم
نشستن کنار توست
(تیر 76)
منبع
پا برهنه تا صبح
گراناز موسوی
نشر سالی
چاپ چهارم
صص12-15
مطالب مرتبط
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…