مجتبی ویسی، شاعر و مترجم که به تازگی دست به ترجمه کتاب «شعر را چگونه بخوانیم» زده است، گفت:
گویی در دنیا نوعی اراده وجود دارد که میخواهد شعر را به حاشیه ببرد. شاید بعضیها من را متهم به توهم کنند اما من احساس میکنم که حتی برخی از اهل فرهنگ هم این تلاش را میکنند.
طی روزهای گذشته کتاب «شعر را چگونه بخوانیم» اثر ادوارد هرش با ترجمه مجتبی ویسی از سوی انتشارات مروارید راهی بازار نشر شده است. این کتاب جزو پرفروشترین کتابهای آمریکا در سال 1999 بوده است. از این رو گفتوگویی را با مجتبی ویسی، مترجم کتاب انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
سوال نخست من از شما به عنوان مترجم اثر این است که ادوارد هرش با چه دغدغهای به سراغ نوشتن این کتاب رفته است؟
این کتاب برای نزدیکتر کردن مخاطب امروز به شعر است. در واقع کل بنیاد این کتاب بر این مبنا گذاشته شده است. نویسنده کتاب که خود شاعر و منتقد مطرح آمریکایی است، سعی کرده شعرهای مورد علاقه خودش را در این کتاب بیاورد و بعد با واکاوی، شعرها را لایهبهلایه باز کند تا مخاطب ارتباط صریح و بیواسطهای با شعرها داشته باشد. ادوارد هرش توضیح دقیق و جامعی از شعرها ارائه داده است و با زبانی کاملا روشن و شفاف با مخاطب سخن میگوید.گستره جغرافیایی شعرهایی که در این کتاب آمده به چه شکل است؟
شعرهایی که در این کتاب آمده، شعرهایی از نقاط مختلف دنیاست و شاعر خودش را تنها در آمریکا محدود نکرده است؛ برای مثال در این کتاب شعرهایی از آمریکای لاتین، شعرهایی از شاعران فرانسوی و آفریقایی و حتی از شخصیتی مثل ناظم حکمت آمده است و به این شکل کتاب نقاط مختلف جهان را دربرمیگیرد.آیا این کتاب را میتوان تفسیر شعر دانست؟
شاید حرف شما درست باشد و بتوان این کتاب را به نوعی تفسیر شعر دانست؛ اما باید به این نکته هم توجه کرد که این با آنچه در تفسرشعرهای فارسی میبینیم متفاوت است. این کتاب یک رویکرد کلان دارد. در واقع کتاب قصد دارد که مخاطب را به شعر نزدیک کند. آن هم در زمانهای که همه در حال دور شدن از شعر هستند. نویسنده این کتاب یک نوع شیفتگی به شعر دارد و احساس میکند که شایستگی شعر بیشتر از چیزی است که امروز با آن برخورد میشود. به نظر او شعر این قابلیت را دارد که بیش از این روی بشر امروز تاثیر بگذارد.این کتاب پیش از سال 2000 منتشر شده است و با توجه به اینکه کتاب دیدگاههای نظری دارد، آیا زمان برای انتشار این کتاب دیر نشده است؟
بله این کتاب برای قبل از سال 2000 است. ما همیشه با سطح اول دنیا فاصله داریم و البته این چند سال شرایط کمی بهتر شده است. واقعیت این است که نسخه اصلی این کتاب پنج سال پیش به دستم رسید. در آن زمان فکر کردم که شرایط لازم برای ترجمه اثر را ندارم. دو سال پیش احساس کردم که وقت دارم و میتوانم کتاب را ترجمه کنم؛ به همین دلیل به سراغ ترجمه اثر رفتم و یک سال و نیم برای ترجمه آن وقت گذاشتم. من فکر میکنم که هنوز کتابها و اتفاقاتی در دنیا وجود دارد که متعلق به 50 سال پیش است و ما هنوز از آن بیاطلاع هستیم و روی آن کار نشده است.این کتاب هم نگاه تخصصی دارد و هم میتواند مخاطب عام داشته باشد. به نظر شما مخاطب اصلی این کتاب چه گروهی است؟
مخاطبان این کتاب تنها شاعران و علاقهمندان شعر نیستند و حتی کسی که علاقهای به شعر ندارد هم میتواند با این کتاب ارتباط برقرار کند. یعنی گفته شما درست است و کتاب مخاطب عام دارد و تنها در بعضی جاها تخصصی میشود. با این حال رویکرد کلی این است که نویسنده میخواهد مخاطبان گستردهای داشته باشد.کمی درباره فصلبندی کتاب و مطالبی که در هر فصل بیان شده توضیح دهید. ملاک و معیار این تقسیمبندی به چه شکل بوده است؟
نویسنده کتاب را به 12 فصل تقسیم کرده است و احتمالا استنباط او این بوده که موضوع را از جایی شروع کند و به جایی ببرد تا راحتتر مخاطب را درگیر جریان شعر کند. او کار را با والت ویتمن شروع و با والت ویتمن هم تمام میکند و میتوان گفت که کتاب حالت دایرهای دارد. محوریت این تقسیمبندی بحث شعر است که بعضی جاها وارد مباحث تکنیکی هم میشود و به عناصر شعری میپردازد و مولفهها را توضیح میدهد. نویسنده سعی کرده با موضوعیت کلان خود شعر کتاب را پیش ببرد و به نوعی رفتار کند که ارتباطگیری برای مخاطب راحتتر باشد. یعنی با مباحث سبک شروع میکند و به تدریج وارد مباحث سنگینتر میشود.این روزها بازار کتابهای شعر در تمام دنیا بیرونق است؛ با این حال چطور این کتاب در میان کتابهای آمریکایی پرفروش شده است؟
پرفروش شدن این کتاب در آمریکا نشان دهنده حالت پاردوکسی جامعه است. یعنی در دنیایی که همه در بوقوکرنا میکنند که شعر مخاطب ندارد، کتابی که تنها راهنمایی برای شعر خواندن است، پرفروش میشود. به نظر من استقبال از کتاب شعر خوب است و اگر شعر مناسب عرضه شود و در اختیار مخاطبان قرار بگیرد، قطعا از آن استقبال میکنند. اگر کتابی باشد که سنجیده و دقیق مباحث را توضیح دهد، اتفاقات خوبی برای آن رخ میدهد.من در مقدمه هم اعلام کردم که
گویی در دنیا نوعی اراده وجود دارد که میخواهد شعر را به حاشیه ببرد. شاید بعضیها من را متهم به توهم کنند اما من احساس میکنم که حتی برخی از اهل فرهنگ هم این تلاش را میکنند. شعر همیشه ذهن انسان را به عرصههای ناممکن میبرد و تخیل را بارور میکند و این شاید برای عدهای خوشایند نباشد. ما شاعرانی هم داریم که در کنار تخیل، کارهایشان بسیار دقت دارد و کارشان مثل معماری میماند. به نظر من در حق شعر اجحاف میشود. این روزها بیانیههای متعددی صادر میشود. یک نفر میآید و میگوید دوره تاریخ تمام شده است، فرد دیگری میگوید که دیگر این هنر به درد نمیخورد و از این لفظهای کلی میگویند که مبنای اساسی ندارد و متاسفانه این حرفها درباره شعر هم گفته میشود.
با همه این تفاسیر اگر به کتابهای شعر داخلی نگاه کنیم، اوضاع به چه شکل است؟
کتاب خوب هنوز هم چاپ میشود اما یک آشفتگی وجود دارد که دلیل آن، تعداد زیاد کتابهایی است که منتشر میشود و به همین دلیل کار برای مخاطب سخت شده است. ما احتیاج به یک سری منتقدان منصفی داریم که بیایند و کتابهای خوب و شایسته را جدا کنند و به مخاطبی که فرصت این کار را ندارد، معرفی کنند. شعر به منتقدانی نیاز دارد که جانبدارانه برخورد نکنند. این منتقدان باید تنها به متن نگاه کنند و طرف حسابشان متن باشد.این نگاه منتقدان در جوایز هم حاکم است؟
بله متاسفانه. جایزههای ما هم به کتابهای شایسته توجه ندارد و احساس من این است که یا رابطهای داده میشود یا یک ایده کلی دارند و بر اساس آن تصمیم میگیرند که چه کتابهایی را کنار بگذارند و به چه کتابهایی جایزه بدهند. البته این مربوط به شعر نیست و در داستان هم چنین اتفاقی رخ میدهد و انگار ابتدا برگزیده مشخص میشود و بعد جایزه برگزار میکنند. مثال عامیانه این است که یک دکمه میخرند و بعد برای آن کت میدوزند.