یک پل میتواند واپسین روز اسفند باشد
یک پل میتواند
واپسین روز اسفند باشد
یک پل میتواند
پایههای ناگزیرش را
در سی و یکمین روز خرداد
یا در آخرین روز شهریور فرو کرده باشد
گذر کردن از تو پلی بود
که در دو سویش بنفشه میرویید
آدم تا نگذرد
با دو چشم خودش نمیبیند
تنها فصلها هستند که تغییر میکنند
و بنفشهها
زمانی رو
زمانی زیرِ زمین در جریاناند
من از باران بیزار بودم
اما
آدم تا خیس نشود
نمیخشکد
تا خشک نشود
نمیشکند
تا نشکند داد نمیزند
تا داد نزند
صدای خودش را نمیشناسد
ما بیشتر از صندلیها
که رویشان ننشستیم
ما بیشتر از فنجانها
که توشان چیزی ندیدیم
ما بیشتر از بشقابها و چنگالها
که به سوی هم پرتاب نکردیم
ما بیشتر از گلها
ما بیشتر از زمین
نیاز به استراحت داشتیم
آدم تا برگهایش نریزد
با چشم خودش نمیبیند
از کجای تَرَک استخوانش
جوانه میروید
یک پل میتواند
دستم را بگیرد
از روی آبها
از روی صخرهها
از فصلها بگذراند
از پنجرهای که جایی بازمانده
ببرد توی خانه تا
بشقابها و صندلیها را
اتاق را
تنها نگاه کنم
با کفش روی تخت بیفتم
و با صدای بلند
برای یک فنجان قهوه صدایت بزنم
یک پل
یک پل که پایش را
جایی میان صخرهها و بنفشهها
سفت کرده است.
10)
همۀ درها را هم که بسته باشی
از پنجره میآید دلتنگی
میچسبی به شیشه و زل میزنی به در
به حیاط خانه و آسمان همسایه
به نور که از لابهلای برگها و درزها و
هرچیز که بتواند میگذرد
زل میزنی به خاک
به سنگها
به حوض
به خوشبختی که مثل ماهی لیز است
یاد انزلی میافتی
یاد اسکله
یاد روزهایی که دریا و همه چیز آرام بود
یاد قلابی
که بلند پرتابش میکردی تا رؤیاهات را
به عمق آبها برساند
چسبیدهای به رؤیا
و چنان خیره ماندهای
که صدای زنگ در را نمیشنوی
منبع
نامی نمیتوان گذاشت
آریا صدیقی
نشر چشمه
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…