تحلیل شعر

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

(به مناسبت تولد حسین منزوی)

1. زندگی و آثار

الف) از حدود نیمه دهه 1340 به بعد، در شماری از محفل‌ها یا نشست‌های ادبی پایتخت، گاه از شاعر بسیار جوانی گفت‌وگو می‌شد که در غزل‌گویی متبحّر، چالاک و نوآور است. نام این جوان شاعر حسین منزوی (متولّد یکم مهرماه 1325) بود. او در خانواده‌ای فرهنگی در زنجان زاده شد. پدرش، محمّد منزوی، علاوه بر تدریس، شعر هم می‌گفت. فرزند دوره‌های دبستان و دبیرستان را در استان زادگاه خود به پایان بُرد. در دوره اخیر ذوق ادبی‌اش شکفت. برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیّات فارسی به دانشگاه تهران گام نهاد. امّا با دلزدگی از نوع تدریس در این رشته، تحصیل را تا مدّت‌ها رها کرد. از اواخر دهه 1340 تا اوایل دهه 1360 به تکاپوهای ادبی و فرهنگی در رادیو، تله‌ویزیون، نیز مجلّه‌های رودکی و سروش، همچنین انتشارات آموزش انقلاب اسلامی سابق (فرانکلین اسبق، و علمی و فرهنگی لاحق) و سرانجام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پرداخت. در اواخر دهه 1350 دوره‌ ناتمام دانشگاهی را به پایان برد. در همین دهه ازدواج کرد. حاصل این ازدواج کوتاه‌مدّت، دختری به نام غزل بود (ر.ک. از عشق تا عشق، نیز: نگاهی به فعالیّت‌ها، صص38-28).حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ب) بخش اعظم زندگی منزوی به شعرگویی، و گاه به تحلیل شعر گذشت. از نیمه نخست دهه 1350 تا نیمه نخست دهه 1390 حدود بیست دفتر یا منتخب شعر از او منتشر شده است. از جمله پُرشهرت‌ترین آن‌ها می‌توان به حنجره زخمی تغزّل (1350)، با عشق در حوالی فاجعه (1371) و از شوکران و شکر (1373) اشاره کرد. مجموعه اشعارش نیز در نیمه دوم دهه 1380 در دسترس قرار گرفت. از وی علاوه بر شماری شعر به زبان ترکی (به طبع، به لهجه زادگاهش)، برگردانی فارسی از منظومه پرشهرت محمّدحسین شهریار، یعنی حیدربابایا سلام، و گردآورده‌هایی از افسانه‌های منطقه‌های زنجان و آذربایجان هم برجای مانده است.

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

پ) ذهن و روح منزوی بی‌تاب بود. به لحاظ شعری، شاید تا حدّی مانند مهدی حمیدی شیرازی، اعتماد به نفس وسیعی داشت. این نکته، و نیز صراحت گفتارش، برخی مخاطبان و آشنایانش را گاه شگفت‌زده و گاه از وی دور می‌کرد. علاوه بر غزل‌گویی، در فنّ بیان/ سخن‌گزاریِ (declamation) شعر ماهر به نظر می‌آمد (شماری درخور توجّه از شاعران، از این موهبت و فنّ، کم/بی‌بهره‌اند). البتّه، مانند برخی از شاعران، از خود- ویرانگریِ جسمانی و برخی پی آمدهای آن، پروا و پرهیز نمی‌کرد (ص445). سرانجام، قبل از آن‌که به شصت مرحلگیِ عمر رسد، به سبب بیماری‌های قلبی و ریوی در بیمارستان قلب شهید رجایی، در جوار پارک ملّت پایتخت، زندگی را بدرود گفت (16 اردیبهشت 1383). او را در کنار پدرش در زنجان به خاک سپردند. بر سنگ گور پدر، که به نظر می آید علاوه بر شعر، به عرفان و الهیّات نیز گرایش داشت، نوشته شده است: «گنهکارترین بنده خداوند». بر سنگ گور فرزند، که زندگی‌اش در عشق و شوریدگی گذشت، مصراعی از شعر خود وی حکّ شده است: «نام من عشق است، آیا می‌شناسیدم؟» (ص467).

2. شناخت و تحلیلی از شعرها

ت) در فضای فرهنگی و ادبی نوگرای دهه 1340، به‌تدریج، گرایشی به سنّت نیز در حال شکل‌گرفتن و تقویت بود. این گرایش، که با آراء و آثار جلال آل‌احمد، و سپس علی شریعتی جنبه سیاسی- مذهبی می‌یافت، از یک‌سو به تأثیر در محتوای قسمتی از شعر نو- سنّتی یا نو انجامید (م. آزرم، علی موسوی گرمارودی، و سپس طاهره صفّارزاده) و از دیگرسو به غزل‌سرایی به شیوه نو. از نیمه دوم دهه 1340 به‌تدریج، بر شمار غزل‌هایی که نیم‌نگاه یا دست‌کم، ربع‌نگاهی به شعر نیما و نیمایی داشتند، افزوده شد: غزل نو هم به درون‌مایه‌ غالب در غزل سنّتی، یعنی زندگی فردی، به‌خصوص عشق، توجّه داشت و هم مانند غزل دوره‌ مشروطه، به بازنماییِ زندگی اجتماعی و قلمرو سیاست. به نظر می‌آید که به‌ویژه، در دهه بعد، اشباع نسبی نوگرایی در چهارچوب شعرهای نیمایی و منثور/ سپید نیز در روند گسترش غزل نو، تا حدّی، تأثیر گذاشت. به هر روی، شمار شاعرانی که در دهه‌های یادشده، کم یا زیاد، تجربه‌هایی در این شاخه از شعر را از سر گذراندند، اندک نبود (ر.ک. مقدّمه‌ای بر شعر، صص152-148). یکی از جوان‌ترین و شاخص‌ترین گویندگانی که در این دوره به غزل نو روی آورد و در تأسیس و گسترش آن سهمی داشت، حسین منزوی بود.

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ث) چهره منزوی در بخش بسیار درخور ملاحظه‌ای از غزل‌‌هایش به سوی جهان جدید است. رابطه میان کلمه‌ها و نوع تعبیرها و اصطلاح‌ها در این بخش از سروده‌های وی، ریشه‌گرفته از زبان عصرست نه زبان ادب. به نظر می‌آید پیوند ذهنی شاعر با جریان شعر مدرن فارسی پیوندی‌ست درخور اهمیّت. درواقع، گویی گوینده از سمت شعر نو به سوی غزل حرکت کرده است. مثالی می‌آوریم:

«حُکمم از زمین رهاشدن نبود

سرنوشت من جداشدن نبود»

(ص384)

در این غزل، علاوه بر آن‌که با برخی قافیه‌های نو (قافیه های شعر: رها، خدا، عصا، هما، وا، شما، ما و جدا) روبه‌روییم، ممکن است نوعی ارجاع ملایم به محتوا، موسیقی و زبان سروده‌ای از فروغ فرّخزاد هم در ذهن شماری از شعرخوانان پیش بیاید:

«هرگز آرزو نکرده‌ام

یک ستاره در سراب آسمان باشم

[…]

هرگز از زمین جدا نبوده‌ام»

بی‌شکّ، فرّخزاد، با وجود عمر و آثار اندک، یکی از مدرن‌ترین زبان‌ها را در شعر فارسی عصر تجدّد به‌دست داده است (از قضا، تفسیری نیز از منزوی بر این شعر فرّخزاد در دست است: دیدار در متن، صص288-285). از این رو، تأثیر مستقیم یا نامستقیم این زبان در سروده‌های منزوی چندان عجیب نیست (برای نمونه‌هایی از تأثیر مستقیم ر.ک: صص620-619، 515، 509).

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ج) بخشی از مدرنیسم ادبی در غزل‌هایی از منزوی بازتاب یافته که به زبان گفتار/ محاوره سروده شده است‌ (صص519، 357، 237، 45). در میان این شعرها، غزل «نمی‌شه غُصّه ما رو یه لحظه تنها بذاره- نمی‌شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره» با صدای محمّد نوری و آهنگ محمّد سریر شهرت و اعتبار خاصّی پیدا کرد. علاوه بر یک مثنوی به این زبان (صص559-554)، ترانه «آهای خبردار- مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟ خاله یادگار» (صص636-632) هم به لحاظ محتوا و هم از نظر زبان، یادآور ترانه‌ای پُرشهرت از احمد شاملو (عمو یادگار- مرد کینه‌دار- مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟) است. صدای فرهاد مهراد و آهنگ اسفندیار منفردزاده شهرت و اعتباری عمده برای این ترانه به ارمغان آورد.

 

چ) بی‌تردید، این شاعر، در بخشی از غزل‌هایش، از منظر تجدّد به قلمرو سنّت می‌نگرد. خود نیز مؤکّد می‌کند که:

«دوباره می‌کِشد سر، آتش از خاکستر شعرم

که من هم در غزل، از جوجه ققنوسان نیمایم»

(ص282)

امّا او در شعرهای نوگرایانه، یکسره، در متن تجدّد قرار می‌گیرد. در این شعرها هم با تألّم‌های فردی، هم با احساس عاشقانه و هم تا حدی با تأثّرهای اجتماعی و سیاسی روبه‌رو می‌شویم. از نظر ساختار موسیقیایی، این دست از سروده‌ها را گاه باید در مجموعه شعر نیمایی طبقه‌بندی کرد. منظومه «صفرخان» (صص969-955) از این زُمره است. این منظومه به مناسبت آزادی صفر قهرمانیان، زندانی سیاسی دوره‌ محمّدرضاشاه پس از سی سال حبس (1357-1327) سروده شده است( سیاوش کسرایی ، اندکی قبل از منزوی ، شعری در ستایش از این زندانی سیاسی سرود: از آوا تا هوای آفتاب ،صص417-418). البتّه قسمتی از شعرهای نوگرایانه منزوی از نوع منثور آهنگین/ شاملویی محسوب می‌شود. امّا وی، گاه، به شعر نیماییِ مُنعطف، از آن گونه که فرّخزاد به آن رسید، هم رغبت نشان می‌دهد. همچنین، ابتکار او در برگردان منظومه پُرشهرت شهریار، نه شعر نیمایی (یعنی آن گونه که در مقدّمه و عنوان کتاب قلمداد شده است) که به احتمال،به نوعی شعر هجایی/ تکیه‌ای آزاد نزدیک تر است:

«حیدربابا وقتی که خط می‌کشند

صاعقه‌ها، بر لوحه کبود آسمان‌ها

می‌شود سرازیر

سیلاب‌هایت پُرخروش و غوغا

و خیل دخترانت

صف می‌بندند از برای تماشا

سلام من به شوکت و ایل و قبیله‌تان باد

خوشا به نامی هم کنید از من یاد»

(حیدربابا، ص121)

چنان‌که می‌دانیم، در شعر فارسی دوره‌ تجدّد، تجربه‌هایی در شعر هجایی/ تکیه‌ای، تا حدّی با توجّه به نمونه‌های فرنگی، انجام پذیرفته است (در مَثَل، ر.ک: مقدّمه‌ای بر شعر، صص90، 72). همچنین، گویا بخشی از سروده‌های ترکی آذربایجانی در کشورمان نیز به این ساختار موسیقیایی نزدیک باشد.

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ح) منزوی در شعرهای نوگرایانه خود، که بیش از سیصد صفحه از مجموعه هزار صفحه‌ای سروده‌های او را در بر می‌گیرد، شاعری‌ست مانند اغلب شاعران نوگرای هم‌نسلش. این شعرها از حیث ساختارهای زبانی، درخور اعتنا، امّا از منظر شکل درونی و بیرونی، صرف‌نظر از برخی موارد استثناء، فاقد انسجام لازم یا کافی است. به نظر می‌رسد وزن عروضی و چهارچوب مصراع و بیت در ذهن شاعر، مانند شماری از شاعران، برای منسجم کردن شکل ادبی، نقش زیادی ایفا می‌کند. در مقابل، فقدان این ویژگی در سروده‌های گوینده، باز مثل گروهی از گویندگان، به کم/ بی‌انسجامیِ شعر می‌انجامد. بدین‌ترتیب، اگر بتوان در شعرهای نوگرایانه منزوی، گاه به نمونه‌هایی خواندنی رسید، از سروده‌های درخشان در این مجموعه خبری نیست:

«در لحظه‌ای میان خودم

ایستاده‌ام

مردی به هیئت جوانی من

دور می‌شود

مردی شبیه پیری من

از

راه

می‌رسد

تا من به حالت سلام و خداحافظ

بین دو عنصر- آتش و خاکستر-

قسمت شوم»

(ص782)

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

خ) گوینده در آغاز یکی از غزل‌هایش چنین گفته است:

«شعری‌ست چشمت- شعر شورانگیز نیمایی

چون شعر حافظ‌وار من در اوج شیوایی»

(ص476)

به نظر می‌آید در شماری از غزل‌های منزوی، دغدغه ذهنی و زبانی شاعر، چنان‌که در مصراع اخیر اشاره می‌کند، «شعر حافظ‌وار» یا سروده‌های سنّتی است. به‌ویژه، تأثیرها یا مشابهت‌هایی از/ با شعر سده‌های هفتم تا یازدهم هجری قمری، یعنی از سعدی تا صائب تبریزی، در مجموعه شعرهای وی دیده می‌شود. مصراع‌های زیر گواهی‌ست بر این نکته: «منگر چنین به چشمم ای چشم آهوانه» (ص99)، «باده خاصّ کشیدید و به میخانه عشق» (ص108)، «ای دریغ از یک شکوفه، نوبهاران را چه شد؟» (ص111)، «نه هر ستاره سهیل‌ست اگرچه در یمن است» (ص115)، «از تو دمی اجازه ‌صحبت گرفته‌ایم» (ص163)، «چون تو موجی بی‌قرار ای عشق در عالم نبود» (ص190)، «برج ویرانم، غبار خویش افشان کرده‌ام» (ص364)، «یک بوسه که از باغ تو چینند، به چند است؟» (ص466). بدین‌ترتیب، با وجود گرایش به نوآوری، تمایل به سنّت نیز در مجموعه سروده‌های منزوی دیده می‌شود. در دو نمونه زیر از وی، علاوه بر همانندی زبانی با شعر فارسی سده‌های دهم و یازدهم هجری قمری (مکتب وقوع و سبک هندی)، پیوندی با دو غزل امیرهوشنگ ابتهاج را نیز می‌توانیم در نظر آوریم (ﻫ .ا.سایه شاعر توانایی است که در غزل‌گویی، فصاحت و اعتدال زبانی را به نوآوری ترجیح می‌دهد):

– «من خود نمی‌روم، دگری می‌بَرَد مرا

نابرده باز سوی تو می‌آورد مرا»

(ص402)

«من نه خود می‌روم او مرا می‌کِشد

کاه سرگشته را کهربا می‌کشد»

(ﻫ .ا.سایه)

– «آمد غروب و باز دل تنگ من گرفت

همچون دل غریب برای وطن گرفت»

(ص212)

«شب آمد و دلِ تنگم هوای خانه گرفت

دوباره گریه بی‌طاقتم بهانه گرفت»

(ﻫ .ا.سایه)

درخور اشاره است که تحلیلی از منزوی نیز بر غزل اخیر سایه در دست است (دیدار در متن، صص45-40).

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

د) در لابه‌لای غزل‌های شاعر، گاه شعرهایی با وزن‌های حاشیه‌ای دیده می‌شود: «ای نوای من از نوای تو» (ص214)، «شب که می‌رسد از کناره‌ها» (ص215)، «از چشم‌های عشق چه می‌خواهید، ای ابرهای بُغضی بارانی» (ص252)، «در چشم‌های شعله‌ورت آن روز، چیزی فرونشسته و سرکش بود» (ص449). امّا به نظر می‌رسد که او، در مجموع، از وزن‌های کم‌استفاده‌شده در شعر فارسی دور، و به وزن‌های متعارف و معمول، به‌ویژه در غزل‌های سعدی و حافظ، نزدیک باشد. منزوی در نوشته‌ای، با آوردن سه- چهار نمونه از نوآوری‌های وزنی/ موسیقیایی خود در غزل ، تأکید کرده که با وجود این تجربه‌های پراکنده، «اصرار ندارم که تمام کارهایم در این اوزان ناآشنا و گاه واقعاً نامطبوع بوده باشد» (از شوکران و شکر، صص27-25). بدین‌ترتیب، از دو گرایش موسیقیاییِ متمایل به سنّت (مانند ﻫ .ا.سایه) و نوگرایانه (مانند سیمین بهبهانی) در غزل فارسیِ نیمه دوم سده بیستم میلادی، او جانب آن یک را می‌گیرد.

ذ) در دهه‌های 1350-1340 بازتاب آراء سوسیالیستی و چپ‌گرایانه در سروده‌های شاعران جوان و میان‌سال اندک نبود. بازتاب‌هایی از این دست در شعرهای منزوی محدود است. شاید این نکته با تربیت سنّتی وی مربوط باشد. شاید همین ویژگی هم بود که به نحوی مؤثّر، او را به سنّتِ غزل‌سرایی مرتبط می‌کرد. شاعر، گاه به نوعی نگاه هستی‌شناختی برای سنجش دو نیروی خیر و شرّ/ نیکی و بدی علاقه نشان می‌داد: «نه فرشته‌ام، نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام، همینم» (ص274)، «خدا به نیمه‌ای از خویش و نیمی از ابلیس» (ص414)، «نشان به نام خود ابلیس زد جبین مرا» (ص441). امّا این نگاه فلسفی، در منظومه‌ای تفصیلی که در ستایش معصومان شیعه (صص1018-973) سروده، تحت شعاع تداوم شعر مذهبی در ایران، به‌ویژه از دوره صفوی به بعد، قرار گرفته است. شعری از منزوی، که به لحاظ زبان و تصویر پُرنیرو و تأثیرگذارست، از نگاه عدّه‌ای از خوانندگانش، بازنمایی واقعه کربلا دانسته شده است:

«شَتَک زده‌ست به خورشید، خون بسیاران

بر آسمان که شنیده‌ست از زمین، باران»

(ص276)

از او سروده دیگری نیز در همین موضوع در دست است:

«ای خون اصیلت به شَتَک‌ها ز غدیران

افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران

جاری شده از کرب‌وبلا آمده و آن‌گاه

آمیخته با خون سیاووش در ایران»

(ص376)

بیت اخیر، علاوه برتوجّه به مذهب، از علاقه گوینده به ملیّت هم حکایت می‌کند. این علاقه در چند شعرش به نحو صریح‌تری واگویی و مؤکّد شده است:

«ایرانم! ای از خون یاران، لاله‌زاران

ای لاله‌زار بی‌خزان از خون یاران»

(ص489)

«آواز من، هرچند ایرانم، غم‌انگیزست

با این‌همه، از عشق، از عشق تو لبریزست»

(ص594)

«ایرانِ من، آفاق، تو را زیر نگین باد

خورشید جهانتاب تو تابنده‌ترین باد»

(ص618)

بازتاب نگاه ملّی- مذهبی( علاوه بر نمونه‌هایی مانند پرچم‌های «نَصرُ مِن‌الله و فتحٌ قریب» و «یاحسین» به دست سیاوشِ شاهنامه بر برخی پرده‌های نقّالی ) در شعر مظاهر مُصفّا، ادیب و شاعری سنّت‌گرا در دوره تجدّد، چنین است:

«پیر مُغان به دیر مغان بهر می‌کِشان

با ذکر یاحسین به صد نوحه و نواست

خون حسین، آتش جاوید موبِد است

موبد در این مصیبت خون، مرثیه‌سراست

دارد ز یادگار زریران، ترنّمی

زاری‌کنان به یاد شهیدان کربلاست

کیخسرو و سیاوش، و کاووس و کیقباد

داغ از سرود سوگ سیاوش در این عزاست

[…]

صد چون قیام بابک و یعقوب و مازیار

مُلهم ز خون پاک شهیدان بی‌ریاست»

(نامه شهیدی، صص523-522)

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ر) در شعر کهن فارسی، عشق یکی از موضوع‌ها و درون‌مایه‌های اصلی و اساسی محسوب می‌شود. با این‌همه، به نظر می‌آید به سبب ابهام جنسیتی در زبان فارسی، کمبود آگاهی‌های تاریخی و زندگی‌نامه‌ای، نفوذ تدریجی و همه‌جانبه عرفان عاشقانه، و دلیل‌های اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی دیگر، هنگامی که از عشق در شعر کهن فارسی سخن می‌گوییم، با مقوله‌ای بسیار پیچیده و چندوجهی روبه‌روییم. درواقع، در بخش عمده‌ای از شعر عاشقانه فارسی، مرزها در بسیاری از موارد، چنان پُرابهام و تفسیرپذیر است که اغلب ناگزیریم عشق را به صورتی کلّی، نوعی شور زیستی در رفتار، کردار یا پندار شاعر تخمین زنیم. البتّه، از زاویه‌ای به کلّی متفاوت، عدّه‌ای بر این عقیده‌اند که یکی از عامل‌های زیبایی، ظرافت، و البتّه گسترش شعر فارسی در جهان به همین نکته مرتبط است. با این‌همه، شاید بتوان با کوشش و دقّت، برخی انواع نمایان‌تر عشق را در شعر فارسی بازشناخت. در مَثَل، می‌توان از حضور تن‌کامگی (erotism)در بیان عشق در شعر شماری از شاعران ایران و قلمرو زبان فارسی یاد کرد (ر.ک: تن‌کامه‌سرایی در ادب فارسی، صص45-15). به طبع، در شعر عربی، دشواری‌ها در این زمینه بسیار، یا دست‌کم به اندازه شعر فارسی، نیست. زیرا نه در زبان عربی، ابهام جنسیتی وجود دارد و نه در شعر به این زبان، غنا و وسعت عرفانیِ شعر فارسی. به عنوان نمونه، در شعر دوره اُمَوی، دو نوع غزل بدوی (عشق افلاطونی یا عُذری) و حضری (عشق جسمانی) تا حدّ زیادی ، از یک‌دیگر جداست (تاریخ ادبیّات زبان عربی، صص203-187).

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ز) در شعر جدید فارسی، به‌ویژه پس از شهریور 1320، عشق انسانی به نحوی ملموس/ملموس‌تر مورد اشاره شاعران قرار گرفت. جز تأثیرپذیری از شاعران و نویسندگان فرنگی، به‌ویژه رومانتیک‌ها و رومانتی‌سیست‌ها، حضور زنان در جامعه هم به گسترش عشق در شعر فارسی، می‌افزود. این نکته هم در شعر سنّت‌گرا یا نو- سنّت‌گرا (مانند رهی معیّری و مهدی حمیدی شیرازی) دیده می‌شود و هم در شعر نوگرای اعتدالی و نیمایی (مانند فریدون تولّلی، محمّدعلی اسلامی ندوشن، فروغ فرّخزاد و یدالله رؤیایی). نکته درخور اهمیّت دیگر، بازتاب تن‌کامه‌سرایی در شعر شاعران اخیر است. با این‌همه، از منظری کلّی، باید تأکید کرد که در دهه‌های 1350-1320 عشق در شعر مدرن فارسی، تا حدّ زیادی، تحت شعاعِ فضا، گفتمان و گرایش‌های مختلف شعر سیاسی و اجتماعی بود (برای مطالعه نمونه‌های شعر عاشقانه ر.ک: هفتاد سال عاشقانه).

 

ژ) غزل منزوی از آغاز دهه سوم عمر، یعنی از حدود بیست سالگی تا پایان زندگی، به نحو غریبی با عشق گره خورده است. درواقع، اگر عشق از غزل منزوی گرفته شود، چیز چندانی از آن باقی نمی‌ماند. او عشق را «فلسفه ساده» خود می‌داند (ص242). آرزویش در این زمینه از این قرارست:

«چه می‌شد عشق را چون قرص نان تقسیم می‌کردند

به هرکس، حصّه‌ای درخوردِ او تقدیم می‌کردند»

(ص320)

حتّی دعوی‌اش را «عشق» و معجزه خود را «شعر» می‌داند (ص141). ظهور و بروز عشق در سروده‌های او، در مواردی جنبه‌ کلّی، و در موارد بیش‌تری جنبه‌ جزئی‌گویی دارد. البتّه، چهارچوب غزل، در تعارض با جنبه اخیر است. امّا شاعر می‌کوشد تا وقوع‌گویی‌های خود را در این چهارچوب بیان و تصویر کند. از این رو، تأثیر واقعه‌ای روحی یا روح یک واقعه در شماری درخور توجّه از غزل‌های او مُحرَز است. عشق در شعر منزوی، عشقی‌ست انسانی و مکرّر. ویژگی‌های مورد اشاره به کلام وی جنبش و حرکت داده و قسمت‌هایی درخور ملاحظه از آن‌ها را به مجموعه‌ای از قهرها و آشتی‌ها ، و کامیابی‌ها و ناکامی‌ها تبدیل کرده است (صص 539، 521، 462-452). البتّه، در قسمت‌هایی دیگر از وقوع‌گویی‌های شعری اش به مرز تن‌کامه‌سرایی می‌رسد (صص520-508 ، 456-397، 366، 242).

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

س) در نمونه‌های زیر، علاوه بر ویژگی‌های سبکی، توانایی و شهود زبانی منزوی تا حدّ زیادی آشکار می‌شود. صرف‌نظر از دو- سه غزل، چنان‌که پیداست، دیگر غزل‌ها الهام‌یافته از عشق فردی است. البتّه، برخی از سروده‌های پُرشهرت شاعر در میان مخاطبان عامّ‌تر شعر، به عمد، در فهرست دوازده غزل زیر غایب است:

– «دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست

آن‌جا که باید دل به دریا زد، همین‌جاست»

(ص 22)

– «تو از معابد مشرق‌زمین عظیم‌تری

کنون شکوه تو و بُهت من تماشایی‌ست»

(ص24)

– «از زمزمه دلتنگیم،‌ از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم»

(ص27)

– «زنی که صاعقه‌وار آنک، ردای شعله به تن دارد

فرونیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد»

(ص76)

– «در به سماع آمده است از خبر آمدنت

خانه غزل‌خوان شده از زمزمه در زدنت»

(ص78)

– «می‌باری ای باران و می‌شویی زمین را

امّا نمی‌شویی دل اندوهگین را»

(ص114)

– «ای یادِ دوردست که دل می‌بری هنوز

چون آتش نهفته به خاکستری هنوز»

(ص129)

– «آب، آرزو نداشت به غیر از روان شدن

دریا غمی نداشت مگر آسمان‌ شدن»

(ص382)

– «عجب لبی، شکرستان که گفته‌اند این است

چه بوسه، قند فراوان که گفته‌اند این است»

(ص383)

– «جز همین دربه‌درِ دشت و صحاری بودن

ما به جایی نرسیدیم ز جاری بودن»

(ص420)

– «چنان گرفته تو را بازوان پیچکی‌ام

که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام»

(ص456)

– «یا کسی جز تو زیبا نبوده است

یا مرا چشم بینا نبوده است»

(ص527)

3. منزوی و تحلیل شعر

ش) بخش درخور توجّهی از نوشته‌های ادبی برجای‌مانده از منزوی مربوط است به دهه 1350 (برای فهرستی از آن‌ها ر.ک: نگاهی به فعالیّت‌ها، صص38-28). وی به‌ویژه، در نوشته‌هایی که ذیل دیدار در متن یک شعر گردآوری شده، به تحلیل تک‌شعرهایی از برخی شاعران نوگرا یا نو-سنّت‌گرا پرداخته است. در این نوشته‌ها، گاه، تحلیل ساختارهای زبانی، و اغلب، شناخت محتوا، و گشودن نمادها و استعاره‌ها مورد توجّه قرار گرفته است. تحلیلگر، خود، این نوشته‌ها را نه نقد ادبی، که بررسی «حال و هوای درونی و محتوایی»، «تحلیل و تفسیر» یا «ثبت تأثیر»ی که «مواجهه با آن شعر» بر ذهن او برجای نهاده،‌ خوانده است (دیدار در متن، صص175، 142، 21). البتّه، گاه به نقد شعرها و گاه نیز به سنجش آن‌ها با هم نزدیک شده است (همان، صص222-219، 72-71، 35، 32). با این‌همه، در مواردی چند،‌ که اندک نیست، لفّاظیِ صِرف بر جنبه توصیفی تحلیل‌ها سایه افکنده است. یکی- دو اطّلاع زندگی‌شناختیِ نادرست (درباره شهریار و اسماعیل شاهرودی: همان ، صص232، 206) و انتخاب چند شعر بسیار متوسّط یا به کلّی ضعیف برای تحلیل (در مَثَل، ر.ک: همان، صص217-204، 188-180) از دیگر نکته‌های آسیبْ‌شناختیِ این تحلیل‌هاست.

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ص) نمونه‌هایی از نکته‌یابی‌ها و آراء شعری منزوی در مجموعه نوشته‌های بالا مربوط است به: تحلیل شعر ﻫ .ا.سایه (دیدار در متن، صص42-41)، «عقاب» پرویز ناتل‌خانلری و «آشتی» فخرالدّین مزارعی (همان، صص309-308، 299-298، 121)، شاعران خراسانی (همان، ص131)، «مرد دیگر» نصرت رحمانی (همان، ص149)، رؤیایی (همان، ص164)، «ماخ‌اولا»ی نیما و «جُمنا»ی شاهرودی (همان، صص222-219)، «در جست‌وجوی پدر» و «هذیان دل» شهریار (همان، صص254، 234، 230) و «توسن» مفتون امینی (همان، ص233). او در نیمه نخست دهه 1350 یعنی در دوره‌ اوج تفوّقِ موضوع تعهّد در شعر و ادبیّات، از سهراب سپهری این‌گونه یاد می‌کرد: «شعر سپهری، به گمان من، بی‌آن‌که بهترین شعر معاصر فارسی باشد، ناب‌ترین و یا دست‌کم، در شمار ناب‌ترین‌هاست و شعر ناب، چنان شعری است که عاری از هرگونه برچسب‌های متداول، که به غلط، نام‌هایی چون تعهّد و مسئولیت و غیره به خود گرفته‌اند، زندگی را در خود و خود را در زندگی ادامه دهد و به دریا بپیوندد» (همان، ص149).

 

ض) منزوی در مقدّمه یکی از دفترها و نیز در ذیل سه- چهار سروده‌اش، از چند تن از همکاران شاعر خود، به سبب بهره‌یابیِ بی‌مأخذ از برخی آثارش، گاه به تعریض و گاه به تندی، انتقاد کرده است: حسن فدایی (ص61)، مشفق کاشانی (ص76)، محمّدعلی بهمنی (ص76)، عمران صلاحی (ص527) و وسیع‌تر از همه، بهبهانی (از شوکران و شکر، صص26-15؛ نیز ر.ک: این ترک پارسی‌گوی، ص41). نیاز کرمانی (نام شعری محمّدصادقِ سعید)، دوست و ناشر دو مجموعه از سروده‌های منزوی، با ظرافت، هم از گوینده حنجره زخمی تغزّل، دلجویی،‌ و هم در این زمینه از وی انتقاد کرده است (با سیاوش، صص11-9).

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ط) این شاعر غزلسرا ، بنا به گفته خود، پس از سال 1357 مدّتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی مشغول ویرایش آثار، و تألیف کتابی در موضوع «بررسی محتوای شعر معاصر» در سال‌های 1357-1332 بوده است. او اشاره کرده که این تألیف در بیش از چهارصد صفحه، پس از بیرون آمدنش از این مؤسّسه مفقود شده است (از عشق تا عشق، ص242). با این‌همه، در دهه 1360 تک‌نگاری مُفصّلی درباره شعر شهریار تألیف کرد. منزوی نثر را روان می‌نوشت. گذشته از ذوق ادبی، تجربه کار در رسانه‌ها، دستگیرِ او در نثرِ تحلیل‌های ادبی‌اش بود. البتّه، تک‌نگاری اش درباره شهریار به لحاظ تقسیم‌بندی موضوع‌ها و محتوای فصل‌ها، دقیق، منظّم و منسجم نیست. نیاز به ویرایش ساختاری آن، به‌خوبی حسّ می‌شود. با این‌همه، باید منصفانه، تألیف منزوی را ابتکاری و خواندنی دانست.

 

ظ) منزوی بر این عقیده است که «زبان سیّال و ذهن شفّاف شهریار، هر تصویری را که از زندگی دریافت می‌کند، با زیبایی و روشنی انعکاس می‌دهد» (این ترک پارسی‌گوی، ص121). علاوه بر این، عشق در غزل‌های این شاعر «نه حسّی متروک از گذشتگان است که با الفاظی قراردادی سروده شود. عشق او خون زندگی در رگان خود دارد» (همان، ص24). درباره شعر «دو مرغ بهشتی» هم این تعبیرها را استفاده می‌کند: «این، صحنه‌ای است که در آن، غزل امروز با شعر نیمایی آشتی می‌کند و مثنوی بر صورت شعر آزاد، بوسه می‌زند» (همان، ص101). البتّه، شهریار از «پیشنهادهای نیما استقبال می‌کند». امّا «هرگز به یک مقلّد و یک پیرو صِرف تبدیل نمی‌شود» (همان، ص145). با این‌همه، نگاه مؤلّف به شهریار، یکسویه نیست: او از آراء متأخّر شهریار درباره نیما و شعر فارسی، به صراحت، انتقاد می‌کند (همان، صص156-151). سنجش «حیدربابایا سلام» با «هذیان دل»، تحلیل قطعه‌ها، شناخت هویت غزل، و به طور کلّی توصیف شماری از شعرهای شهریار با دقّت انجام پذیرفته است (همان، صص173-172، 170، 134-127). کتاب از برخی نظرهای خاصّ درباره ‌شعر فارسی تهی نیست: واحد مستقل را در غزل فارسی، بیت شمرده است و در قصیده و قطعه، نه. همچنین سبک خراسانی را به خط نسخ، و سبک عراقی را به خط نستعلیق شباهت داده است (همان، ص53).

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ع) شاعر از شوکران و شکر، اندکی پیش از درگذشت، ‌به گفت‌وگو با یکی از دوستداران جوانش، ابراهیم اسماعیلی اراضی، که از اصفهان به دیدن او در زنجان می‌آمد، پرداخت. وی در این گفت‌وگو از دوره‌های کودکی، نوجوانی و جوانی خود یاد کرده است. علاوه بر این، تحصیل در دانشگاه تهران، رفت و آمد در دفتر نشریه‌ها و انجمن‌های ادبی پایتخت، و شغل‌هایش را مورد اشاره قرار داده است. از شخصیت و آثار برخی شاعران و ادیبان هم سخن گفته است. گفت‌وگوی مورد اشاره با وجود تفصیل، ناتمام باقی ماند. با این‌همه، هم به لحاظ شناختِ زمینه‌های زندگی و آفرینش ادبی شاعر و هم از نظر تاریخ ادبی و فرهنگی ایران از آغاز دهه 1340 تا آغاز دهه 1360، نکته‌های درخور ملاحظه‌ای در آن یافت می‌شود.

4. پایان سخن

غ) غزل‌های منزوی در دهه 1350 در میان مخاطبان شعر، به‌خوبی، شناخته و پذیرفته شد. امّا در دهه بعد، دفتری از او منتشر نشد. در دهه 1370 نیز استقبال از غزل‌های وی، با وجود نشر چند دفتر و منتخب، تا حدّی،‌ دونِ انتظار بود. چه دلیل‌هایی می‌توان در این زمینه سراغ کرد؟ شاید یکی از عمده‌ترین دلیل‌ها را بتوان این نکته دانست که شعرهای منزوی در هیچ‌یک از دو گفتمان غالب شعری بر دو دهه 1370-1360، یعنی انقلابی- دینی، و روشنفکری (ابتدا: مدرن، سپس: پَسامُدرن) جای نمی‌گرفت. درواقع، سروده‌های این شاعر در قالب غزل، بسیار شخصی بود و تا حدّ زیادی منحصر به تغزل. نقل فشرده‌ای از آراء دو شاعر برجسته درباره شخصیت ادبی و شعرهای او در دهه‌های مورد گفت‌وگو، تا اندازه ای ، گویای تحلیل اخیر است:

– مهدی اخوان ثالث در اواخر دهه 1350 در توصیه‌نامه‌ای منظوم، منزوی را «جوان، فاضل، صاحب قریحه‌ای قوی، سخن‌سرا و صاحبدل وطن‌خواهی» می‌داند که «چکد ز لطف و تَری، آب از غزل‌هایش». نیز م.امید وی را «از نبایر شیخ شهید اشراق» دانسته است (تو را ای کهن بوم و بر، صص403-398؛ از منزوی شعر خوبی نیز درباره سهروردی،اندیشه مند  همولایتی اش، در دست است: صص601-597).

– نادر نادرپور در اوایل دهه 1370 او را از یکی از شاعران همنسلش «پُرشورتر و تازه‌جوتر» خوانده است: منزوی، از نگاه نادرپور، «از به کار بستن آزمون‌های شیوه نیمایی در غزل خویش پروا نمی‌کند و از بیان افکار و عواطف تازه در الفاظ روان و استوار پیشینیان نیز پرهیز ندارد […] مع‌هذا باید گفت که نوآوری‌های لفظی و معنوی منزوی از دایره تنگ سلیقه شخصی او فراتر نمی‌رود و فی‌المثل، نه‌تنها در ابداع وزن‌های تازه به شیوه سیمین بهبهانی نمی‌کوشد، بلکه غزلش را نیز برخلاف او آیینه حوادث زمان نمی‌سازد» (طفل صدساله، ص51).

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ف) با تغییر و تکثر در فضا و گفتمان فرهنگی و ادبی جامعه ایران، به‌ویژه، از دهه 1380 به بعد، غزل‌های منزوی، به‌تدریج، مورد توجّه گسترده‌تری قرار گرفت. مخاطبان و علاقه‌مندان این سروده‌ها، اغلب، کسانی بوده‌اند که از رومانتی‌سیسم نو-سنّت‌گرا در قالب غزل و به طور کلّی، از درآمیختن گذشته و اکنون، یعنی احیاء و احضار گذشته در اکنون یا اکنون در گذشته، لذّت می‌بَرَند. همچنین در این دوره، علاوه بر نوشته‌ها، اشاره‌ها و یادداشت‌های شاعران جوان‌تر، آراء و آثار برخی از ادیبان و شاعران سرشناس نوگرا یا نو- سنّت‌گرا نیز درباره وی در دسترس جامعه ادبی قرار گرفت: مفتون امینی، منوچهر آتشی، اسماعیل خویی، محمّدعلی بهمنی، سعید حمیدیان، بهاءالدّین خرّمشاهی، عمران صلاحی، سیروس شمیسا و چند تن دیگر (ر.ک: از ترانه و تندر).

 

ق) ذهن و زبان منزوی، اغلب، روان و بی‌گره، به غزل معطوف می‌شود. البتّه، نمونه‌هایی از سطحی‌نگری در غزل‌های او وجود دارد (در مَثَل، ر.ک: صص510، 487، 284). امّا صرف‌نظر از دو گروه غزلِ متوسّط و بسیار خوب در مجموعه اشعارش، میانگین غزل‌های او خوب به نظر می‌آید. با این‌همه، نقد عمده‌ای که شماری از مخاطبان شعر به غزل‌های منزوی وارد می‌دانند، تراکم عجیب رومانتی‌سیسم فردی و غیاب قلمروهای دیگر در آن هاست. او، گذشته از موارد محدود، به سیاست علاقه چندانی ندارد. به تاریخ کم‌اعتناست. از اجتماع، شاید بتوان گفت، تا حدّ زیادی، در فراغت است. از عرفان، اغلب، می‌گریزد یا به آن دل نمی‌دهد. وی پس از سال‌های نخست شاعری، عنصر زمان را در غزل‌هایش به آستانه اِمحاء می‌رسانَد (شعرهایش فاقد تاریخ سرایش است). به طور کلّی، مقوله فرهنگ برای منزوی بیش‌تر در فرهنگ عاشقانه خلاصه می‌شود.

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

ک) در مجموع، جهان‌بینی و جهان‌شناسیِ این گوینده توانا ، تند ذهن و با قریحه را می‌توان نوعی عشق‌بینی و عشق‌شناسی در مفهومی انسانی و زمینی تلقّی کرد. بخش وسیعی از غزل هایش یا درباره‌ معشوق است یا خطاب به او. کتابِ دلِ راوی همواره باز و حاوی یک صفحه است: عشق. عشق هم نیروی پیش‌بَرَنده شعر اوست و هم محدودکننده آن. غزل منزوی آیینه‌ای است بسیار شفّاف که زیبایی‌ها و تنگناهای تغزّل را در کنار هم در اختیار خواننده می‌گذارد. از او چهارصد و اندی غزل در مجموعه اشعارش نشر یافته است. با احتساب غزل‌های پراکنده یا گمشده، شاید بتوان شمار آن‌ها را به حدود پانصد رساند (شمار غزل‌های حافظ هم در همین حدود است).

 

گ) به نظر می‌آید که منزوی از آغاز جوانی، خود را در مقابل یک دوراهی قرار داد: راهی که به سوی قلمرو متعارف زندگی می‌رفت و راهی که به سوی شیداگونگی و عشق گشوده می‌شد. او راه دیگری نمی‌دید و نمی‌شناخت. وی نه تنها دل به راه اخیر داد، بلکه مغلوب آن شد. آوای او آوای شاعری است که ایمان و هویت خود را از عشق کسب می‌کند. درواقع،‌ شور زندگی در ذهن و زبان وی، با عشق، معنا، تبیین و تفسیر می‌شود. از این رو، ممکن است دسته‌ای از خوانندگانِ مجموعه غزل‌هایش، پس از مطالعه همه آن‌ها، بی‌اختیار زمزمه کنند که: خوشا عشق، خوشا شعر! برادرش، بهروز منزوی، او را «شهید مظلوم شعر» (ص15) خوانده است. اگر صفت این تعبیر را به عاطفه و عُلقه خانوادگی مرتبط کنیم، دست‌کم، می‌توانیم او را «شهید شعر» بدانیم. امّا به احتمال زیاد، تصویر ما از حسین منزوی، این شاعرِ عاشق- همیشه عاشق، آن‌گاه دقیق و کامل خواهد شد که او را توأمان هم «شهید شعر» و هم «شهید عشق» بخوانیم!

تهران، بهمن 1394

فهرست منابع و مآخذ

آثار منزوی:

  1. از شوکران و شکر (مجموعه غزل، آفرینش، چ4، 1387، 269ص).
  2. از عشق تا عشق (گفت‌وگو، به کوشش ابراهیم اسماعیلی اراضی، فصل پنجم، 1394، 326ص+ عکس‌ها).
  3. این ترک پارسی‌گوی (تحلیل و بررسی شعر شهریار، برگ، 1372، 296ص).
  4. با سیاوش از آتش (برگزیده غزل‌ها، با مقدّمه نیاز کرمانی، پاژنگ، 1374، 158ص).
  5. حیدربابا (برگردان به شعر نو، با چند مقدّمه و ضمیمه، به کوشش محمّد فتحی، آفرینش، 1369، 208ص).
  6. دیدار در متن یک شعر (تحلیل 36 شعر از شاعران معاصر، به کوشش مهدی خطیبی، آفرینش، 1384، 384ص).
  7. مجموعه اشعار (به کوشش فتحی، با مقدّمه‌های غزل و بهروز منزوی، آفرینش+ نگاه، چ3، 1391، 1048ص).

اشاره: همه ارجاع‌های بی‌اشاره به نام اثر در متن نوشته حاضر، مربوط است به این مجموعه.

 

آثار دیگران:

  1. از آوا تا هوای آفتاب (مجموعه شعرها ، سیاوش کسرایی، کتاب نادر، 1384).
  2. از ترانه و تندر (مجموعه نوشته‌ها و سروده‌ها درباره منزوی، به کوشش مهدی فیروزیان، سخن، 1390).
  3. تاریخ ادبیّات زبان عربی (حنّا الفاخوری، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، توس، چ4، 1378).
  4. تن‌کامه‌سرایی در ادب فارسی (جلال‌ خالقی مطلق، ایران‌شناسی: ایالات متّحده آمریکا، س8، ش29، بهار 1375).
  5. تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم (مجموعه شعر، مهدی اخوان ثالث، مروارید، چ5، 1376).
  6. طفل صدساله‌ای به نام شعر نو (گفت‌وگو با نادر نادرپور، به کوشش صدرالدّین الهی، روزگار نو: پاریس، خرداد 1372).
  7. مقدّمه‌ای بر شعر فارسی در سده بیستم میلادی (کامیار عابدی، مؤسّسه فرهنگی- هنری جهان کتاب، 1394).
  8. نامه شهیدی (جشن‌نامه سیّدجعفر شهیدی، به کوشش علی‌اصغر محمّدخانی، طرح نو، 1374).
  9. نگاهی به فعالیت‌های رادیویی و مطبوعاتی منزوی (محمّدرضا رهبریان، کتاب ماه ادبیّات، ش81، دی 1392).
  10. هفتاد سال عاشقانه (تحلیلی از ذهنیت غنایی معاصر+ گزینه شعر 200 شاعر، محمّد مختاری، تیراژه، 1378)

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

* مقالۀ حاضر در یادنامه تفصیلی حسین منزوی (انتشارات نگاه)،‌ که به کوشش محمّدرضا رهبریان، مدرّس و محقّق ادبی در قم، گردآوری و تنظیم شده، بازنشر خواهد شد.

کامیار عابدی

پژوهشگر و منتقد حوزۀ شعر

حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر

مطالب بیشتر

  1. چند غزل عاشقانه از منزوی
  2. آیا منزوی را می‌شناسیم؟
  3. برای عاشقان شعر
  4. سروده‌هایی از هوشنگ ابتهاج
  5. گفت و گو با سیمین بهبهانی
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

20 ساعت ago

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

3 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

6 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

1 هفته ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

2 هفته ago