جامعهشناسی نخبهکشی
جامعهشناسی نخبهکشی
این کتاب نخستینبار در سال ۱۳۷۷ از سوی نشر نی منتشر و پس از آن بارها تجدیدچاپ شد. رضاقلی در این کتاب در پی پاسخ به این سؤال است که آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان و از بالا انجام میشود یا بر اثر تحول در بستر اجتماعی و از پایین. این کتاب تحلیلی جامعهشناسانه از برخی ریشههای تاریخی استبداد و عقبماندگی در ایران است و به این منظور نویسنده به تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان قائممقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق میپردازد. نگارنده با مددجویی از شواهد تاریخی مطرح میکند که ساختار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران بهگونهای است که نخبگان سیاسی عملا برای اصلاح وضع موجود راه به جایی نمیبرند چراکه جامعه تاب اصلاحات را نداشته و دست به نخبهکشی میزند.
***
آشنایی با علی رضاقلی
نام علی رضاقلی برای بسیاری از فعالان و علاقهمندان علوم اجتماعی کشور با دو کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» و «جامعهشناسی خودکامگی» گره خورده است. کتابهایی که با استقبال بسیار خوب مخاطبان مواجه شدند اما شاید همه ندانند که علی رضاقلی چگونه مسیر زندگیاش را از رانندگی ماشین سنگین و کار در کورهپزی به دکترای جامعهشناسی دانشگاه سوربن کشاند، دکترایی که او با پیروزی انقلاب اسلامی، نیمهتمام رهایش کرد و به وطن بازگشت.
ایران و سرنوشت و تاریخش بیشک مهمترین دغدغه رضاقلی است. همان طور که در این نشست زمانی که پیش از سخنرانیاش سرود ایران سالار عقیلی پخش شد با چشمهای خیس از اشک گفت:
«من هیچوقت درس خواندن را دوست نداشتم، الان هم ندارم. چیزهایی که از درس برای من بهتر است هنوز هم بهتر هستند و من آنها را بیشتر دوست دارم اما چیزی که باعث شد درس بخوانم، همین موسیقی (ایران) است. این ریتم قلب من است. وقتی میخواهی مشکلات ایران را مطرح کنی باید ایرانشناس و تاریخشناس شوی.» تقی آزاد ارمکی، محمد ترکمان، هادی خانیکی، علیاصغر سعیدی، محمدتقی فاضل میبدی، حسن طایی، فرشاد مؤمنی، سراج وحیدی، علی دهباشی و محسن رنانی از جمله سخنرانان این نشست بودند. آنچه در ادامه میخوانید گزارشی اجمالی از این نشست است.
رضاقلی و فهم تاریخی جامعه ایران
هادی خانیکی استاد و مدیرگروه علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، سخنان خود را از سابقه آشناییاش با رضاقلی در پیش از انقلاب و جلسات انجمن اسلامی در روزهای یکشنبه در دانشگاه سوربن آغاز کرد و گفت: «تصویری که من از آشنایی با رضاقلی در ذهن دارم، متفاوت بودن او بود، تفاوتی که امکانی برای توجه بیشتر به سخنان او را ایجاد میکرد.
فضای روزهای یکشنبه دانشگاه سوربن برای فعالان ایرانی فضایی بود که صورت ظاهری از گفتوگو در آن وجود داشت و هر فردی با هر گرایشی سخنی را مطرح میکرد و در همانجا هم افراد مخالف نظرشان را اعلام میکردند. آنچه که من از اولین سخنان رضاقلی شنیدم با امروز او تفاوت چندانی ندارد. او در آنجا و در پای میکروفن رقیب را به دوئل و صحبت دعوت میکرد. دوئلی که متکی بر زیستههای خودش بود که آن را از رانندگی پشت کامیون و بودن در متن مردم آموخته بود هرچند که استنادهایش به متون و بحثهای سیاسی و فکری هم کم نبود.
تصویر ابتدایی من از رضاقلی این بود که در دنیایی از پارادوکسها توانایی این را پیدا کرده است که با این پارادوکسها زندگی کند و همه میدانند که زندگی در پارادوکسها از یک طرف پویایی به خود فرد میدهد و او را چندوجهی میکند و از طرف دیگر این امکان را از دست مشاهدهگر میگیرد که آیا او را با یک وجهه میتوان شناخت یا خیر.»
خانیکی در ادامه به دو خصوصیت اصلی در آثار رضاقلی اشاره کرد و گفت: «یکی از این خصوصیات تلاش برای پیدا کردن یا تاکید بر حافظه تاریخی ایرانی و در کنار آن لوازم روشن کردن این فهم تاریخی است.»
خانیکی سپس برای توضیح ویژگی نخست به پایاننامه مسیحا رضاقلی دختر علی رضاقلی در رشته جامعهشناسی که او مشاوره آن را بر عهده دارد، اشاره کرد و گفت: «موضوع این پایاننامه سیاست حافظه در ایران است و نشان میدهد که در سیاست حافظه در ایران ما چطور به گزینش از تاریخ متوسل شدهایم و خواستهایم بخشهایی را زنده و بخشهایی را فراموش بکنیم. به عبارت دیگر ما جایی که نیاز به هویت اجتماعی داریم، هویتی که بر گذشتهای قابلفهم متکی شود، در آنجاست که مداخلههایی در قدرت سیاسی رخ میدهد و مرتبا این حافظه تاریخی را دستکاری میکند. در مقابل واکنش جامعه فرهنگی و سیاسی نیز این است که چگونه و به کمک چه چیزی میتواند قسمتهایی را که در حافظه بستهبندی و کلیشهای میشود، بخواند و بازسازی کند و به نظر من این فصل مشترک همه کارهای رضاقلی است تا این حافظه را به گونهای احیا کند. این تلاش را میتوان با انتخاب و پرداختن او به شخصیتهایی مانند قائممقام، امیرکبیر، مصدق و در سالهای اخیر با انتخاب و تاکیدی که بر مرحوم عالینسب دارد، به خوبی دید.»
او در ادامه به انتخاب نوعی از فهم تاریخی از طرف رضاقلی اشاره کرد و گفت: «این فهم به نظر من هم گمشده جامعهشناسی ما و هم گمشده تاریخ، اقتصاد و ادبیات و فرهنگ ماست. مدنظر من از این فهم آن چیزی است که مارسل موس تحت عنوان امر اجتماعی تام از آن یاد میکند و این امر اجتماعی تام به این معناست که ما نمیتوانیم یک پدیده و واقعیت اجتماعی را تنها با یک وجهه جامعهشناسانه یا تاریخی یا … بشناسیم. این فهم آموزههایی دارد که در کار رضاقلی دیده میشود، صرفنظر از اینکه با نسبتی که او بین منش ایرانی و رفتار اجتماعی و سیاسی برقرار میکند، موافق باشیم یا نباشیم. امر تام اجتماعی کمک میکند که به تغییرات زودهنگام دلخوش نباشیم و رضاقلی هم دلخوش نیست. باید به خصلت تدریجی تغییرات بیشتر توجه کنیم.»
کار رضاقلی جامعهشناسی مانعتراشی نیست
تقی آزاد ارمکی دانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهران از دیگر سخنرانان این نشست بود که صحبتهای خود را با تمرکز بر کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» پیش برد و گفت: «آنچه من در اینجا به آن اشاره میکنم مفهوم نخبهکشی است که در پس آن همت و تلاشی برای شناخت جامعه ایران معاصر وجود دارد. ایرانی که خودش را در قامت جامعهای سامان داده و تلاشهای زیادی را برای اصلاحگری رقم زده است و برای همین هم در این مسیر دگرکشی، نخبهکشی و خودکشی دارد. این مسئله، موضوعی است که من را به ایده اصلی که در کتاب “جامعهشناسی نخبهکشی” آمده است، هدایت میکند و به همین دلیل من آن کتاب را خواندهام، نقل کردهام، نقد کردهام و بارها در موردش در جاهای مختلف بحث کردهام. چرا که جامعهشناس ایرانی فقط نمیتواند درس بدهد، کاری که بسیاری از اساتید ما انجام میدهند و تنها میگویند که چه کسی چه چیزی گفته است بدون اینکه به جامعه ایرانی و سرنوشتی که این جامعه دچار شده است، اعتنا کنند.»
او در ادامه به استبداد ایرانی اشاره کرد و توضیح داد: «علاوه بر این، یک سوال اساسی برای من مطرح بوده است، اینکه آیا متفکرین ایرانی در باب توضیح جامعه ایرانی دارند مفهوم پنهان نظریه و گفتمان شرقشناسانه را بازتولید و از هر بهانهای استفاده میکنند که بگویند استبداد ایرانی امر تاریخی و ماندگار و تهنشستهای است که یقه این مردم و سرزمین را گرفته و چارهای جز این نیست که به استبداد ایرانی تن داد و تلاشها و کوششها بیحاصل است. وقتی شما کتاب را میخوانید، اولین سخنی که مطرح میشود در پاسخ به همین مفهوم یأس است. نویسنده کتاب میگوید: قصدم این است که به پس این واقعه بروم و نمیخواهم روایتی از نخبهکشی بگویم و مدافع نخبهکشی در ایران باشم. نمیخواهم وقتی دارم از استبداد ایرانی حرف میزنم، مدافع این مفهوم باشم. به این دلیل است که این تحلیلها سادهانگارانه است درحالیکه جامعه ایرانی یک جامعه پیچیده و متکثر است و باید فهم چندگانه از آن داشت و در این میان فرهنگ و تاریخ هم از همه ابعاد دیگر مهمتر هستند و این کتاب به آنها پرداخته است.»
آزاد ارمکی در ادامه به ناتمام بودن پروژه فکری رضاقلی اشاره کرد و گفت: «من پروژه رضاقلی را پروژه ناتمام میدانم. در این پروژه عدهای اصرار دارند که رضاقلی را جامعهشناسی مانعشناس قلمداد کنند یعنی جامعهشناسی که به موانع توسعه و تحول اجتماعی و دستیابی به اصلاحات میپردازد. بخشهایی از کتاب به این وادی رفته است و ممکن است با خوانش اولیه اینطور احساس شود که فقط دارد به موانع میپردازد اما در حقیقت محقق با بیان این موانع در حال صورتبندی موضوع خود است و بخش اصلی کتاب دارد صورتمسئله را توضیح میدهد. کتاب باید تبیین تاریخی ارائه دهد و نهایتا به سراغ جامعهشناسی برود. در اینجاست که اقدام ناصرالدینشاه نیست که امیرکبیر را میکشد بلکه این جامعه و ساختارها هستند که او را میکشند. این مولفههای تاریخی امر مهمی است که به بخش زیادی از آنها در کتاب اشاره شده است و مؤلف درصدد پاسخ دادن به این پرسشهاست که چرا جامعه ایرانی منتظر نخبگان است اما به سرعت از آنها عبور میکند و همچنین اینکه چرا نخبگان به سرعت دچار میرایی میشوند.»
جامعهشناسی خردکشی
محمدتقی فاضل میبدی استاد دانشگاه مفید قم از دیگر سخنرانان این نشست بود که با تاکید بر کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» مفهوم خردکشی را مطرح کرد و گفت: «آقای رضاقلی در مورد رویدادهای صدسال اخیر تاریخ ایران مسائلی داشتند که مهمترین آنها شکست اصلاحات بوده است و به نظر من در متفکرین عصر حاضر سه نفر به این موضوع پرداخته و آن را خوب شکافتهاند. از جمله مرحوم فریدون آدمیت، مرحوم شایگان و ایشان. من فکر میکنم کاری که آقای رضاقلی آغاز کرد بسیار خوب، اما کم بوده است.
کتاب “جامعهشناسی نخبهکشی” در زمان چاپ بهسرعت به چاپهای بالایی رسید چراکه در سال ۱۳۷۷، برای نسل انقلابکرده که فکر میکرد انقلابی که او کرده است ممکن است و دارد به سمتهای دیگری میرود، این کتاب فرصتی بود تا پاسخهای برخی از پرسشهای خود را در آن بجوید. اما اگر من در کنار آقای رضاقلی به عنوان کمک بودم، به ایشان توصیه میکردم که علاوه بر جامعهشناسی نخبهکشی به تعبیر دیگری یعنی جامعهشناسی خردکشی هم بپردازند.
جامعهشناسی خردکشی بهنظر بنده هم مهمتر، هم خطرناکتر، هم عمیقتر و هم ریشهایتر است و مفهومی است که مورد درد و گله بسیاری از شاعران و ادیبان ما هم بوده است که میتوان ردپای آن را در اشعار بزرگانی همچون فردوسی در داستان ضحاک هم دید. اما چرا ما که خیلی قبل از بسیاری از کشورهای آسیایی اصلاحات را شروع کردیم و بزرگانی هم داشتیم، به ثمرهای نرسیدیم؟ برای پاسخ به چنین سوالاتی، باید کتابهای آقای رضاقلی و آقای شایگان و کتابهای زیادی خوانده شود تا برای نسل امروز ما مسئله استبدادپروری به جای استبداد مطرح شود.»
رضاقلی نمونه اصیل انسان ایرانی است
محسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان از جمله دیگر دعوتشدگان این نشست بود که در پیامی که برای این نشست ارسال کرده بود، به ویژگیهای رضاقلی اشاره کرد و گفت: «دکتر رضاقلی از نظریهپردازانی است که خیلی خیلی میخواند و فکر میکند اما زیاد نمینویسد و آنچه را نوشته است کمتر تنقیح و منتشر میکند و خیلی اندک خودش را در چارچوب قواعد نظام آکادمیک محدود میکند و به همین خاطر متاسفانه دیالوگ مستمر و موثری بین او و جامعه علمی ایران برقرار نشده است.
گرچه او با رواننویسی و سادهنویسیاش توانسته است ذهن بخش بزرگی از روشنفکران و دانشجویان و علاقهمندان به مباحث توسعه و کنشگران مدنی را تسخیر کند، اما در فرآیندها و نظامات رسمی علمی، جای پایش کمرنگ است، چون خودش را به سازوکارهای نهادی آکادمیک محدود نمیکند. این، هم حُسن بزرگی است و هم عیب بزرگی. حُسن بزرگی است چون توانسته است با گروههای گستردهای از جامعه ارتباط برقرار کند. اینکه کتابهایش چهل و چند چاپ خورده است نشانه آن است که در برقراری ارتباط با جامعه کامیاب بوده است، و البته کماند اندیشمندان اجتماعی و روشنفکرانی که از این مهارت برخوردار باشند.
اما عیب این روش آن است که جامعه علمی او را جدی نمیگیرد و بنابراین اندیشههای او را ترویج نمیکند و حتی گاه سرکوب میکند و این مسئله موجب میشود که فرصت تعمیق این اندیشهها در یک نظام آکادمیک فراهم نشود و نظریات او برای نسلهای بعد بسط نیابند و نقد نشوند و بنابراین باز در کویر اندیشهورزی توسعه ایران، با تکستارگانی مواجه میشویم که برای زمانی کوتاه آسمان اندیشه را زینت میدهند اما تبدیل به ستارهای دنبالهدار و منظومهای ماندگار نمیشوند. علی رضاقلی نمونه اصیل یک انسان ایرانی است. او در حوزه علم، غنیمتپیشهای غارتگر است. برای فهم نظریه غارتی-غنیمتی او، کافی است به خود او بنگرید. او خود گواه صادقی بر درستی نظریهاش است.
رضاقلی وقتی میخواند، غنیمتبرانه میخواند و وقتی نقد میکند غارتگرانه نقد میکند. او فراوان میخواند و دقیق میخواند و از بسیاری از جملهها یا دادههایی که ما بهراحتی از آنها میگذریم، ایدههایی مرواریدگونه و شواهدی جواهرآسا استخراج میکند. در مقابل، او در نقد بیرحم است و گاه نیز اگر تیغ حجتش نبرید، دیکتاتورمآبانه سرکوب میکند و حجم عظیم پیشینه و تلاش علمی خود را به رخ میکشد. گاهی با خود میگویم اگر قرار بود در حوزه علم سلطانمحمودی پدیدار شود، به هیبت دکتر رضاقلی ظاهر میشد.»
جامعهشناسی خودکامگی
این کتاب نیز توسط نشر نی روانه بازار نشر شده است. آنچه این کتاب بر آن دست گذاشته است مفهوم خودکامگی است. نظام سیاسی ایران از میان انواع نظامهای شناختهشده، نظام خودکامگی بوده است، یعنی نظامی که بهظاهر یک نفر، بدون ضابطه و قانون، خواستههای خود را تحمیل میکند… در نظام خودکامگی ترس جانمایه رابطه بین پادشاه و مردم است. فردوسی در داستان «ضحاک ماردوش» دو مار را که مغز انسانها خوراکشان است نماد این خودکامگی قرار میدهد، اما چه میشود که ریشههای خودکامگی همچنان در اعماق تاریخ ما میپاید و میماند. جامعهشناسی خودکامگی از خلال هزارتوهای تاریخِ دیرسال ایران و ایرانیان، به جستوجوی علل و عوارض دیرپایی و ماندگاری خودکامگی در نظام سیاسی و فکری میپردازد.
(منبع: sazandeginews)
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…