لذتِ کتاب‌بازی

یوزپلنگانی که با من دویده‌اند

یوزپلنگانی که با من دویده‌اند

یوزپلنگانی که با من دویده‌اند مجموعه‌ای از ده داستان کوتاه به قلم ِ بیژن نجدی است. داستان‌ها حول موضوعاتی از قبیل نداشتن فرزند و غم و حسرت آن، فقدان ِ فرزند، جنگ، مبارزه و آزادی‌خواهی دور می‌زند. اسم‌هایی مانند طاهر، ملیحه، سیاوش و مرتضی در اکثر داستان‌ها تکرار می‌شوند و این احساس را منتقل می‌کنند که داستان‌ها در عینِ کثرت دارای وحدتی نامرئی‌اند.

این کتاب با شعر آغاز می‌شود و با آن به پایان می‌رسد. نثر کتاب نیز آغشته به شعر و دارای تخیل بالایی است. در این کتاب گاه راوی یک اسب و گاه عروسکی متروک مانده در شهری جنگزده است، گاه هم میان چتر آبی گمشده و انسانی بدون گور و مراسم تدفین تشابهاتی دیده می‌شود.

فهرست کتاب

  1. سپرده به زمین
  2. استخری پر از کابوس
  3. روز اسبریزی
  4. تاریکی در پوتین
  5. شب سهراب‌کشان
  6. چشمان دکمه‌ای من
  7. مرا بفرستید به تونل
  8. خاطرات پاره پارۀ دیروز
  9. سه شنبۀ خیس
  10. گیاهی در قرنطینه

 

در ابتدای کتاب می‌خوانیم:

وصیت

نیمی از سنگ‌ها، صخره‌ها، کوهستان را گذاشته‌ام

با درّه‌هایش، پیاله‌های شیر، به خاطر پسرم

نیم دیگر کوهستان، وقف باران است.

 

دریای آبی و رام را

با فانوس روشن دریایی، می‌بخشم به همسرم

 

شب‌های دریا را، بی‌آرام، بی‌آبی، با دلشورۀ فانوس دریایی

به دوستان دوران سربازی که حالا پیر شده‌اند، فکر می‌کنم

یکی یا چند هم مرده‌اند.

رودخانه که می‌گذرد زیر پل، دختر پوست کشیدۀ من به استخوان بلور!

که آب پیراهنت شود، تمام تابستان.

هر مزرعه و درخت، هر کشتزار و علف را شش دانگ به کویر بدهید

به دانه‌های شن، زیر آفتاب.

از صدای سه‌تار من

بند بند پاره‌های موسیقی

که ریخته‌ام در شیشه‌های گلاب و گذاشته‌ام روی رف

یک سهم به مثنوی مولانا و دو سهم به «نی» بدهید

و می‌بخشم به پرندگان

رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها

به یوزپلنگانی که با من دویده‌اند

غار و قندیل‌های آهک و تنهایی

و بوی باغچه را

به فصل‌هایی که می‌آیند

بعد از من.

 

در پشت جلد کتاب می‌خوانیم:

دفتر خاطرات

بیست و چهارم پاییز:

دیروز به دنیا آمدم

عاشق شدم، دیروز

و دیروز بود

که من مُردم

 

بیست و پنجم پاییز:

امروز، زاده شدم

ظهر، عاشق خواهم شد

و غروب نخواهم مُرد تا…

 

بیست و ششم پاییز:

که در من زاده شوی،

با تو هستم عشق پاییزی عشاق

و… آنگاه

هرگز پاییز نخواهد شد

 

مشخصات کتاب

یوزپلنگانی که با من دویده‌اند

بیژن نجدی

نشر مرکز

 

مطالب بیشتر

  1. رمان صلیب و صلابت (دربارۀ حلاج) دکتر یثربی
  2. کتاب خاطرات هلن کازانتزاکیس
  3. آشنایی با لغت موران سهروردی
  4. قلندر و قلعه رمانی دربارۀ سهروردی
  5. بیژن جلالی: شعر یک معشوقه است
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

تو درست قدِ جنونم، عاقلی…

تو درست قدِ جنونم، عاقلی...

1 روز ago

و من چنان پُرم که روی صدایم نماز می‌خوانند…

و من چنان پُرم که روی صدایم نماز می‌خوانند...

2 روز ago

رمان «به سوی آزادی» کازانتزاکیس و چند درس برای زندگی

رمان «به سوی آزادی» کازانتزاکیس و چند درس برای زندگی آیدا گلنسایی: تسئوس، پادشاه آتن، به…

2 روز ago

موسیقی و آواز شرق و جنوب خراسان

موسیقی و آواز شرق و جنوب خراسان

2 روز ago

ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو

ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو ذِن شاعر چگونه ذِنی است؟ ذنِ جانِ هایکوُسرا…

4 روز ago

کافه‌کاتارسیس «هشت‌ساله» شد…

کافه‌کاتارسیس «هشت‌ساله» شد هشت‌سال پیش بود که کافه‌کاتارسیس در فضای مجازی چشم به جهان گشود.…

5 روز ago