عاشقانه‌هایی از غلامرضا بروسان

عاشقانه‌هایی از غلامرضا بروسان

دانلود آهنگ

 

1) اتفاق

دستت را که می‌گیرم

انگار دستم را در چشمه‌ای فرو می‌برم

ما چون سیب سرخی به هم رسیدیم

و خاک سبزۀ علفی را به دندان گرفت

عزیزم

مرا چون شاخه گندمی زیبا کن

 

2) زیبایی

اشک‌های تو

شانه‌ام را خیس می‌کند

و زخم سال‌های پیش را می‌سوزاند

در تو کدام رودخانه می‌گرید؟

و ماهی در آستین کدام رود؟

در تو

روشنایی عجیبی

که درختان سیب را بارور می‌کند

و دریایی که هنوز

در گوش دکمه‌های تو می‌خواند

 

زیبایی تو

همیشه چیزی را از قلم می‌اندازد.

 

3) روز

با من حرف بزن

مثل یک پیراهن نارنجی با روز

مثل وقتی که ابر

صرف شستن یک سنگ می‌کند.

مثل وقتی که صرف همین شعر

می‌شود

 

با من حرف بزن

مثل یک بازی در وسط تابستان

و به چیزی فکر نکن

و به چیزی فکر نکن

می‌دانم

زمین گرد است

و جاذبه

در پای درختان سیب بیشتر است.

 

4) غریبی

 

بی‌تو

خودم را بیابان غریبی احساس می‌کنم

که باد را به وحشت می‌اندازد

 

جویبار نازکی

که تنها یک پنجم ماه را دیده است

زیباترین درختان کاج را حتی

زنان غمگینی احساس می‌کنم

که بر گوری گمنام مویه می‌کنند

 

آه

غربت با من همان کار را می‌کند

که موریانه با سقف

که ماه با کتان

که سکتۀ قلبی با ناظم حکمت

گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم

که مرگ در آن رخ می‌دهد

 

پیراهنم بی‌تو آه

سرم بی‌تو آه

دستم بی‌تو آه

دستم در اندیشۀ دست تو از هوش می‌رود

ساعت ده است

و عقربه‌ها با دو انگشت هفتی را نشان می‌دهند

که به سمت چپ قلب فرو می‌افتد.

 

5) ترانه

زن پونه است

گهواره‌ی رؤیاست

بوتۀ نعنایی که جهان را خوشبو می‌کند.

 

سادگی‌ات عسل است

که صبح زود با شیری تازه می‌آمیزد

می‌خواهم

به ساده‌ترین شکل با تو حَل شوم.

 

 

6) آشتی

مهربانی‌ات را با گل‌ها در میان بگذار

با سنگ‌ها

با رودی که می‌رود

با خندۀ کودکان عراقی

مهربانی‌ات را با جنگ در میان بگذار

صدای تو چشمه‌ای خواهد شد

و انسان را با انسان

آشتی خواهد داد.

 

منبع

یک بسته سیگار در تبعید

غلامرضا بروسان

نشر مروارید

 

مطالب بیشتر

  1. سروده‌هایی از غلامرضا بروسان و الهام اسلامی
  2. سروده‌هایی از یک بسته سیگار در تبعید
  3. نقد مجموعه شعرِ مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده
  4. دلایل فراگیر شدن شبیه‌نویسی
  5. شعر ایران در دورۀ پساجنگ

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی‌ نمی‌شناسد

ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی‌ نمی‌شناسد مصاحبه‌کننده‌ای‌ از فاکنر می‌پرسد: نويسنده چگونه رُمان‌نويس جدی‌ می‌شود؟…

5 روز ago

در گلوی نور، آواز بهاری بود…

در گلوی نور، آواز بهاری بود...

1 هفته ago

بریده‌ای از کتاب «آسایش» نوشتۀ مت هیگ

بریده‌ای از کتاب آسایش نوشتۀ مت هیگ به دلیل انعطاف‌پذیری عصبی، مغز ما براساس چیزهایی…

1 هفته ago

«سرگذشت یک یوگی» به روایتِ مزدافر مؤمنی

«اتوبیوگرافی یک یوگی» به روایتِ مزدافر مؤمنی

1 هفته ago

چرا «گلابی» مهم است؟

چرا «گلابی» مهم است؟ گلابی از زمان ماقبل تاریخ با ما بوده است، حتی برش‌های…

2 هفته ago