گفت‌وگو با مهدی سحابی

پس از سال‌ها که از حضور سفر به انتهای شب سلین در ایران می‌گذرد، «مرگ قسطی» ترجمه شد. رمانی تکان‌دهنده که سلین خسته (که سال‌ها یک سوءتفاهم سیاسی دنیایش را به هم ریخت) آن را خلق کرده است.

مهدی سحابی که مترجم مارسل پروست بود، حالا مترجم سلین هم هست، مترجم دو نویسنده، دو نابغه که یکی با شاعرانگی به زوال زمان می‌نگریست و آن دیگری حال و حوصلۀ اداهای شاعرانۀ پروست را نداشت و سحابی مترجم این دو قطب متفاوت است.

سلین برادر ماست، برادری که دنیای نامهربان روزگارش به او مدیون خواهد بود. این پزشک تنها، نویسندۀ خشمگین و انسان خسته را می‌توان بر اساس یکی از جملات مشهورش به خوبی درک کرد:

«من همان‌طوری می‌نویسم که حس می‌کنم، ازم خرده می‌گیرند که بددهنم، زبان بی‌ادبانه دارم… از بی‌رحمی دائمی [کتاب‌هایم] انتقاد می‌کنند. چه کنم این دنیا ذاتش را عوض کند، من هم سبکم را عوض می‌کنم.»

از مرگ قسطی و گفت‌وگویی با مهدی سحابی دربارۀ این برادر مجنون تمام آدم‌های دنیا…این رمان را نشر مرکز منتشر کرده است.

 

_ بعد از تجربۀ جست‌وجوی زمان از دست رفته، به سراغ یکی دیگر از کلاسیک‌های فرانسه، یعنی لویی فردینان سلین رفته‌اید، دربارۀ چگونگی انتخاب این کتاب و دلیل ترجمۀ آن صحبت کنید.

سلین به عنوان نویسنده دو ویژگی خیلی مهم دارد که من به خاطرشان همیشه شیفتۀ او بوده‌ام، تا حدی که می‌توانم بگویم او را شخصاً بهترین نویسندۀ فرانسوی قرن بیستم می‌دانم، باز هم عرض می‌کنم شخصاً. و آن دو ویژگی که شاید همۀ اهمیت و عظمت سلین در آن‌ها خلاصه بشود عبارت است از «شور عاطفی» و «صراحت و برندگی زبان.» به این دو ویژگی حتما برمی‌گردیم در این مصاحبه چون دست‌کم من، همه حرفی که می‌توانم و دلم می‌خواهد دربارۀ نویسندۀ مرگ قسطی بزنم همین‌ها است. البته می‌شود ویژگی سومی را به دوتای بالا اضافه کرد که اگر اهمیتش به آن اندازۀ دو تا به نظر نرسد صرفاً به خاطر این است که آن‌‌ها تحت شعاع قرارش داده‌اند، و آن هزل سلین است، هزل تلخ و شیرینی که شاید مختص خود او باشد و هیچ‌کس در این زمینه به پای او نمی‌رسد. اما «مرگ قسطی» را سال‌ها بود که می‌خواستم ترجمه کنم اما گرفتاری‌های دیگر از جمله ترجمۀ «زمان از دست رفته» به تعویقش می‌انداخت. چون کتابی است که باید سر صبر ترجمه می‌کردی، کتاب‌های سلین خیلی بیشتر از کتاب‌های دیگر کار می‌برد.

 

دانلود گفت‌وگو

 

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

درنگی در جهانِ بهت‌آور، درخشان، گیج‌کننده و پیچیدۀ ویلیام فاکنر

درنگی در جهانِ بهت‌آور، درخشان، گیج‌کننده و پیچیدۀ ویلیام فاکنر «احساس می کنم این جایزه…

3 ساعت ago

انتشار سه شعر از آیدا گلنسایی در مجلۀ braided way امریکا

انتشار سه شعر از آیدا گلنسایی در مجلۀ braided way امریکا https://braidedway.org/lumina-trilogy/

4 ساعت ago

چرا رمان نمی‌تواند شعر را شکست دهد؟

چرا رمان نمی‌تواند شعر را شکست دهد؟  به نقل از نیویورک‌تایمز- سؤال اینجاست که چرا…

2 روز ago

جورجو آگامبن: بالا‌ترین مرتبۀ امید و خوش‌بینی، شجاعتِ ناامیدی‌ است

جورجو آگامبن: بالا‌ترین مرتبۀ امید و خوش‌بینی، شجاعتِ ناامیدی‌ است. جورجو آگامبن با هرگونه فروکاستِ…

3 روز ago

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا ترجمۀ منوچهر یزدانی: قرن گذشته بود. روزی که…

1 هفته ago