این اثر متعلق به «پابلو پیکاسو»(Pablo picasso)(1881-1973)
نقاش اسپانیایی و از پایهگذاران «سبک کوبیسم» است.
آنچه در وهلهی اول و در برقراری ارتباط با این اثر وجود دارد نوعی احساس بیگانگی است
که البته بخاطر وجود رنگهای متنوع در بیننده
حالتِ سرسام و به ستوه آمدگی کمتری نسبت به کارهای دیگر او مثلا«لاس منیناس» ایجاد میکند.
درواقع این اثر اولین پیامی که به مخاطب میدهد
وجود نظم در دل بینظمی و قدرت ابداع است.
که از چیزهای ظاهرا بیربط میتوان نوعی هارمونی یا سمفونی رنگ ایجاد کرد.
درواقع این نوع آثار که ما در نگاه سطحی از آنها سردرنمیآوریم
میخواهند ما را بااین نکته آشنا کنند
که در این اثر تجربههایی بیگانه با ما و محیط ما وجود دارد
که برای درک روحیهی تابلو و ارتباط بااو باید سعهی صدر داشت
و تلاش نمود زبان رنگهایش را فهمید.
یعنی آنچه هنر نیازمند است علاوه بر هنرمندان عمیق و دیوانه! (که با جنون ناخودآگاه کار کنند)
بینندگانی است عمیق که هرطور شده میخواهند
بخشی از حرفهای اثر را با تجربههای زندگی خودشان وفق دهند
و با او به زبان مشترکی برسند.( با دقت به نظریهی مرگ مولف)
در این اثر مجسمهی سربازی یونانی و از آلات جنگی میبینیم
که با رنگها تکه تکه شده و حتا به چیزهای دیگر تبدیل شده
شمشیر دست سرباز دقیق که نگاه کنید تبدیل به ویالون شده است.
میتوان پیام این اثر را ضد جنگ بودن آن دانست.
هنرمند خواهان از میان رفتن جنگ و تبدیل آن انرژی به رنگها و زیباییها و کارهای نو آورانه است.
از طرفی برعکس این برداشت هم صادق است.
ویالون سلاح دست سرباز است شاید پیکاسو میخواهد
تعهد هنرمند را در قبال مسائل سیاسی گوشزد کند
و بگوید هنرمند هم سلاح خاص خودش را دارد
و یک ویالون در عین حال شمشیر نیز هست.
در تصویر دستی را میبینیم که کاغذی مچاله یا بادبزنی را گرفته است
که میتواند تعابیر مختلفی داشته باشد.
اینکه سربازها طومار جنگ را پاره میکنند
یا اینکه انسان در اثنای شلختگی ظاهری زندگی باید بتواند لذت ببرد
(خودش را با بیخیالی باد بزند
و زندگی را با منطق متضاد و تمام تعارضاتش محلی برای لذت بردن بداند)
در دل این رنگها به هم ریختگی آدمهایی وجود دارند و طرز فکرهایی که شاید متضادند.
یکی شمشیر و ویالون، دیگری بادبزن یا مچاله کردن کاغذ ولی همه جزیی از همان جهاناند.
به نوعی میتوان اتحاد اجزا را در این اثر درک کرد.
از طرفی دیگر خانههایی مانند خانههای روستایی در این اثر دیده میشود
و تصویری شبیه قلب که میتواند به عاطفهای فراگیر هنرمند اشاره داشته باشد
که به موضوعات مختلفی مانند عشق، انقلاب، بدویت و میل به زندگی در طبیعت،
دعوت رنگها به جهان مدرن، ترکیب کردن چند چیز غریب باهم(شمشیر و ویالون)
و نهایتا یافتنِ معنا از دل بیمعنایی میپردازد.
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…