سوختم چه آتشی نگاه تو دارد…
متن آهنگ
سوختم چه آتشی نگاه تو دارد
آخر دلم دل تو را به دست آرد
بیتو کویر خشک و خالیم
مرا ببین چه حالیم باران تو اگر نبارد
جانا دلم ربوده ای فریبانه به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا به غم نشاندهای دل ما را
بیا و دریاب من تنها را که خستهام از این زمانه
فریاد مرا تو برده ای دگر از یاد
شکسته ام من هرچه بادا باد
رها چو برگ خسته در باد
جانم تویی چو زلف تو پریشانم
خزان منم که غرق بارانم بیا دگر نمیتوانم
جانا دلم ربوده ای فریبانه به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا به غم نشانده ای دل ما را
بیا و دریاب من تنها را که خستهام از این زمانه
جانا دلم ربودهای فریبانه به انتظار تو غریبانه
نشستهام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا به غم نشاندهای دل ما را
بیا و دریاب من تنها را که خستهام از این زمانه
مطالب بیشتر
درنگی در جهانِ بهتآور، درخشان، گیجکننده و پیچیدۀ ویلیام فاکنر «احساس می کنم این جایزه…
انتشار سه شعر از آیدا گلنسایی در مجلۀ braided way امریکا https://braidedway.org/lumina-trilogy/
چرا رمان نمیتواند شعر را شکست دهد؟ به نقل از نیویورکتایمز- سؤال اینجاست که چرا…
جورجو آگامبن: بالاترین مرتبۀ امید و خوشبینی، شجاعتِ ناامیدی است. جورجو آگامبن با هرگونه فروکاستِ…
گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا ترجمۀ منوچهر یزدانی: قرن گذشته بود. روزی که…