سوختم چه آتشی نگاه تو دارد…
متن آهنگ
سوختم چه آتشی نگاه تو دارد
آخر دلم دل تو را به دست آرد
بیتو کویر خشک و خالیم
مرا ببین چه حالیم باران تو اگر نبارد
جانا دلم ربوده ای فریبانه به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا به غم نشاندهای دل ما را
بیا و دریاب من تنها را که خستهام از این زمانه
فریاد مرا تو برده ای دگر از یاد
شکسته ام من هرچه بادا باد
رها چو برگ خسته در باد
جانم تویی چو زلف تو پریشانم
خزان منم که غرق بارانم بیا دگر نمیتوانم
جانا دلم ربوده ای فریبانه به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا به غم نشانده ای دل ما را
بیا و دریاب من تنها را که خستهام از این زمانه
جانا دلم ربودهای فریبانه به انتظار تو غریبانه
نشستهام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا به غم نشاندهای دل ما را
بیا و دریاب من تنها را که خستهام از این زمانه
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…