عکسنوشتههای اشعار شهرام شیدایی
در کلاسِ درس، همیشه به این فکر بودم که باید پشت سرمان نیز تخته سیاهی باشد که آنچه من میخواهم در آن نوشته شود. و این نخستین تختهسیاهِ جانِسالمبهدربُردهایست که تن به چاپ داد، که توانستم در داروی ظهور بگذارمش و بعد صورتهای خودم را در آن ببینم و از آنها فرار نکنم و بپذیرم آنگونه فکر میکردهام؛ که شعرهایم این نبودهاند که الان هست، که نابغهای عجیبوغریب نبودهام و شعرهایم سیرِ خود را طی کردهاند و من مجموعهای از اینها بودهام و اینها پاسخ یا واکنش یا گفتوگویی بود به/با فرهنگی که در حدِ توانم_تا آنروزها_ توانسته بودم جذب کنم…
(مقدمهای به قلم شهرام شیدایی/ آتشی برای آتشی دیگر، ص 7)
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…