همراه با موپاسان و هورلا

«گی دو مو پاسان» روز 5 اوت 1850 در خانواده‌ای پرتنش متولد شد و تنها شش سال داشت که پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند.

مشکلات خانوادگی از یک سو و روح رنجور او از سوی دیگر الهام‌بخش نوشته‌هایی شدند که نه تنها توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرد، بلکه نشانه آشکاری بود بر تعارضات و آشوب‌های درونی این نویسنده.

«موپاسان» در 20 سالگی داوطلبانه به ارتش فرانسه پیوست و در جنگ فرانسه و آلمان شرکت کرد. پس از گذشت چند سال به پاریس بازگشت و برای شش سال در نیروی دریایی مشغول به خدمت شد .

وی در این مدت بعدازظهرهای خود را صرف خواندن کتاب و آشنایی با ادبیات می‌کرد. در سال 1875 «موپاسان» نخستین داستانش با نام «صفحه ساییده شده» را با نام مستعار “ژوزف پرونیر” در فرانسه منتشر کرد. دو سال بعد برای نخستین‌بار با «تورگینف»، رمان‌نویس مشهور روسیه ملاقات کرد. تورگینف در این دیدار متوجه ضعف و بیماری او شد که مبتلا به سفلیس بود که نهایتا او را از پا درآورد.

پس از آشنایی با گوستاو فلوبر، موپاسان تحت حمایت وی قرار گرفت و با ادبیات و روزنامه‌نگاری آشنا شد. وی در همانجا با برخی نویسندگان مشهور سبک ناتورالیسم و رئالیسم همچون «امیل زولا» نیز آشنا شد.

موپاسان در همان زمان داستان‌های کوتاه زیادی نوشت. علاوه‌بر این نوشته‌هایش در مجلاتی چون “فیگارو” و “اکو” به چاپ می‌رسید؛ با این حال وی نتوانست در آن زمان موفقیت چندانی در نوشتن رمان به دست آورد.

این نویسنده سرشناس پس از آشنایی با ناتورالیسم به دلیل شرایط روحی‌اش به این سبک علاقه‌مند شد؛ سبکی که برخلاف رمانتیسیسم به جای توجه به زیبایی‌های طبیعت، جهان را با نگاهی واقع‌بینانه با همه زشتی‌هایش به تصویر می‌کشد و بر نشان دادن این نازیبایی‌ها تاکید می‌کند.

«موپاسان» در سال 1880 به همراه چهار نویسنده دیگر وارد یک گروه ناتورالیست با نام “یاران مدان” شد که رهبری آن را «امیل زولا» برعهده داشت. وی در این دوران از سوی زولا مورد تشویق و توجه زیادی قرار گرفت، اما کمی بعد از این گروه فاصله گرفت و خود را بیش از پیش وقف خلق آثار ادبی و نگارش داستان‌های کوتاه و رمان کرد.

وی که بخش عمده عمر 43 ساله‌اش را در افسردگی و بیماری گذرانده بود، توانست در این دوران کوتاه با ثبت حدود 300 اثر ادبی، نامش را در ادبیات جهان ماندگار کند. اوج دوران هنری وی پیش از ابتلا به جنون و افسردگی حاد بین سال‌های 1980 تا 1990 بود. «موپاسان» سال‌های پایانی عمرش را در گوشه‌گیری و ترس از مرگ سپری کرد و در سال 1893 پس از اقدام به خودکشی نافرجام، در یک آسایشگاه روانی درگذشت.

«موپاسان» به عنوان نماینده ناتورالیسم در ادبیات به بیان آشکار زشتی‌های طبیعت به ویژه پوچی زندگی اشرافی می‌پرداخت. از معروفترین داستان‌های کوتاه وی «گردنبند» است که در آن تلاش می‌کند با به تصویر کشیدن سادگی و زودباوری طبقه فرودست جامعه، دروغین بودن ثروت و تجملات اشرافیان را فاش کند.

اما شناخته‌ شده‌ترین رمان موپاسان «هورلا» است که آن را شش سال پیش از مرگ ناگهانی‌اش نوشت. این رمان به خوبی آشوب درونی نویسنده را آشکار می‌کند.

«هورلا» کتابی است که در دو نسخه نوشته شده است؛ نسخه اول در سال 1886 منتشر شد که امروز رمان چندان شناخته شده‌ای محسوب نمی‌شود. نسخه دوم یک سال پس از آن منتشر شد.

«هورلا» دفتر خاطرات مردی اشراف‌زاده، مجرد و منسوب به طبقات بالای اجتماع است که از جنونی رنج می‌برد که با پیش رفتن داستان بیشتر خود را نمایان می‌کند. وی اضطراب‌ها و ناآرامی‌های درونی‌اش را برای شخص خیالی به نام «هورلا» می‌نویسد.

«هورلا» کلمه‌ فرانسوی نیست و تنها آفریده‌ی ذهن موپاسان است. «شارلوت ماندل»، مترجم این کتاب به زبان انگلیسی این اسم را تحلیل کرد و به این نتیجه رسید که «هورلا» می‌تواند ترکیب دو کلمه فرانسوی به معنای “خارج” و “آنجا” باشد و این کلمه را “بیرون از آنجا” ترجمه کرد.

در ابتدای کتاب شیوه بیان خاطرات شفاف و روان است، اما هرچه پیش می‌رود داستان در هاله‌ای از ابهام فرو می‌رود؛ آنچنان که خواننده را در این شک فرو می‌برد که روایت‌های کتاب ناشی از جنون راوی است یا تنها بیان حقیقت است. این دیوانگی آنچنان در وجود راوی پیش می‌رود که وی خدمتکاران خانه‌اش را به آتش می‌کشد.

«موپاسان» با رنج‌های شخصیت اصلی داستانش آشنا بود. وی از افسردگی حاد رنج می‌برد که از نشانه‌های آن دیدن یک فرد خیالی هنگام نگاه کردن در آیینه بود. این داستان تنها با هدف رساندن یک پیام اساسی به خواننده نوشته شده بود: برای رهایی از «هورلا» تنها راه چاره، خودکشی است.

«هورلا» شخصیتی برگرفته از تمام افسانه‌هایی است که ذاتی شیطانی و فرازمینی دارد. رمان آخر موپاسان شاید بهترین منبع برای نفوذ به ذهن نویسنده‌اش باشد؛ رمانی آنچنان قوی که تا کنون 9 اقتباس سینمایی و یک اقتباس نمایشی از آن ساخته شده است.

(منبع: ایسنا)

مطالب بیشتر

  1. مروری بر زندگی و آثار جرج برنارد شاو
  2. مقالۀ سعید نفیسی دربارۀ ماکسیم گورکی
  3. جان ماکسول کوئتسی و رمان در انتظار بربرها
  4. اونوره دو بالزاک از نگاه سامرست موام
  5. دربارۀ ویرجینیا وولف
  6. دربارۀ جیمز جویس
  7. سامرست موام: لئون تولستوی و جنگ و صلح
  8. دربارۀ توماس مان
  9. دربارۀ فرانتس کافکا
  10. دربارۀ هنری جیمز
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

1 روز ago

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

3 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

6 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

1 هفته ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

2 هفته ago