رنگ آبها سرودۀ بیژن جلالی
جلالی، بیژن/ رنگ آبها._تهران: نیل، مهر 1350، 151 ص.
زبان مستقل بیژن جلالی، از دفتر نخست (روزها_1341) تا رنگ آبها هیچ تغییری نمیکند و همچنان به نحو نثر روزمره باقی میماند. و اگر در دهۀ چهل عدهی تنها همین نثرِ برهنه را ایرادی بر کار او میدانستند، در دهۀ پنجاه، عرفانگرائی غیرمتعهدانۀ او را نیز بدان میافزایند؛ چنانکه فیالمثل سالی بعد از انتشار رنگ آبها، پرویز مهاجر در نقدی جانبدارانه، سرانجام مینویسد:
«[…] اما ذکر این نکته ناگزیر مینماید، که شعر جلالی حتی در اوج، از دیدگاههای دیگر، در ردیف آثار متوسط شاعران امروز جای میگیرد و این نیست مگر به سبب اندیشههائی که در همۀ شعرهای جلالی جاری است؛ اندیشههائی که به جد از نداشتنشان باید به خود بالید، اندیشۀ مردی که چشم بر برق گلوله و گوش بر ضربۀ پوتین بسته، گوئی نه «آشویتس» را دیده است و نه «فلسطین» را. اندیشۀ مردی که هرگز از نگاه کردن در آئینه عرق نکرده و ننگ و نام دیگران به تأملش وادار نکرده است.»
اما راجع به زبان منثور ویژۀ جلالی، نادر نادرپور، به مناسبت انتشار رنگ آبها مطلبی نوشت که بسیار خواندنی و آموزنده بود. نادرپور در بخشهائی از مقالهاش مینویسد:
« اگر کسی افکار بیژن جلالی را دربارۀ شعر بداند و اشعارش را بخواند، در میان آنها تضادی آشکار خواهد دید. زیرا جلالی، هنگام سخن گفتن از شعر، به وزن و قافیه سخت معتقد است و به وقت سرودن، این دو را به هیچوجه به کار نمیبرد. و گویا معنی «واعظ غیرمتعظ» نیز همین باشد!
اما این تضاد، فقط کسی را میرماند که بیژن جلالی را خوب نشناسد، وگرنه آسان درمییابد که وی، در افکار و اشعار خود به یک اندازه صادق است. تضادی که گفتم، اولاً از اعتقاد راسخ جلالی به مقام «ماوراء طبیعی» شعر و ثانیاً از احترام مهرآمیز او به سخن فارسی سرچشمه میگیرد، اما میدانم که این نکته نیاز به توضیح دارد.
جلالی، «کلام» را ودیعۀ الهی میداند و به تحلیل «مادی» و «عینی» آن معتقد نیست. نتیجۀ چنین اعتقادی این است که شعر، به همان شکلی که باید باشد، به شاعر «داده» میشود و او در آن حق دخل و تصرف ندارد.
برآیند مسلم چنین تعبیری، جز این نتواند بود که شعر بیوزن و قافیۀ او دارای شکلی «محتوم» و «مقدر» است و تغییر و تصرفی در آن روا نیست. اما از سوی دیگر، چنانکه اشاره رفت، جلالی به سخن فارسی عشق میورزد و میداند که در طول هزار و چند صد سال، وزن و قافیه از لوازم جدائیناپذیر این سخن بوده است. پس، شعر موزون و مقفی، در نظر او، احترام و اعتباری خاص دارد و از اینجاست که تضادی آشکار در میان افکار و اشعار او پدید میآید.
اما حقیقت این است که شعر جلالی، (با همۀ فروتنی نزدیک به انکاری که خود شاعر نسبت به آن دارد) نابترین، خامترین و بیپیرایهترین نوع شعر است. نوزادی است که هیچ پوششی بر تن ندارد و حتی هنوز، «اسباب صورت» و «اعضاء بدنش» شکل نهائی نپذیرفته و مانند موم گرم، نرم و پر انعطاف است، چنانکه نه تنها «وزن» و «قافیه»، بلکه گاهی «زبان شعر» را نیز در آن نمیتوان دید. حسن و عیب اینگونه شعر نیز در همین «بیشکلی» است.
میتوان گفت که «فکر» جلالی، همیشه شاعرانه است، اما «زبانش» نه. و برای اینکه معنی این «تعریف» روشن شود، به دو نمونۀ زیرین توجه باید کرد:
خداوندا/ بدبختی بیپایان است/ و عمیق است چون دریا/ و خوشبختی نیز چون روز روشن/ و بیانتهاست/ ولی بین شب و روز لحظۀ غروب/ باشکوه و پر معناست/ زیرا از روز روشنی آن/ و از شب تیرگی آن را دارد.
«صفحۀ 22، دفتر اول، مجموعۀ رنگ آبها»
شب را به سکوت سپردهام/ و روز را به هیاهوی آن/ و خود به راه غروب میروم/ زیرا در غروب لحظهای است/ که زمان صورت خود را/ به سوی ابدیت برمیگرداند.
«صفحۀ 58_دفتر دوم_ همین مجموعه»
در این قطعهها، فکر واحد شاعرانهای است که به دو نوع، بیان شده و همین «نوع بیان» است که اولی را به «قطعۀ ادبی» و دومی را به «شعر» تبدیل کرده است. معهذا، این نکته را از یاد نبریم که فکر شاعرانۀ جلالی، حتی در بیان نوع اول، از قدرت القاء فراوان برخوردار است.
اگر مانند جلالی بپذیریم که شعر، ودیعۀ الهی است و « به همان شکلی که باید، به شاعر داده میشود.»، طبیعی است که تحول تدریجی و یا انقلاب ناگهانی آن را باور نداشته باشیم. به همین دلیل است که شعر جلالی از هنگام انتشار دو مجموعۀ نخستین: روزها و دل ما و جهان و جهان تا رنگ آبها_ که امروز، پیش چشم ماست_ تحولی در شکل و محتوی نپذیرفته است.
نتیجۀ دیگری که از اعتقاد به «ملکوتی بودن کلام» حاصل آمده و در شعر جلالی تجلی کرده، این است که از آدمی به صراحت سخن گفتن، ضرورت ندارد و از این رو، تقریباً در هیچ یک از اشعار او نامی یا وصفی از بشر و حالات بشری پدیدار نیست، اما خطاست اگر چنین پنداریم که شاعر به همنوع خود بیاعتناست. درست است که چشمانداز شاعرانۀ او طبیعتی است که مانند قاب، تصویر خداوند را در برگرفته و این معنی، حتی از نامگذاری بخشها یا «دفتر»های مجموعۀ اخیرش نیز هویداست، اما تقریباً در هیچ شعری از این مجموعه نیست که نگاه حالت انسانی را در اشیاء و یا اعضاء طبیعت نتوان یافت. به عبارت سادهتر، شاعر به نمایندگی انسان، با آنچه در طبیعت است میآمیزد و کیفیت این آمیختن را باز میگوید
هزاران دست دوستی/ مرا به هریک از برگهای درختان/ میپیوندد/ و هزاران بار/ در لحظههای این غروب خاموش/ تاریک میشوم.
«صفحۀ 66_دفتر سوم_ همین مجموعه»
و چنین «آمیختن» و «بازگفتنی» چه زیباست. اما در «فرهنگ شاعرانه» _که آخرین «دفتر» از مجموعۀ رنگ آبها است_ شاعر به مفسری بدل میشود که طبیعت را به زبان خود معنی میکند:
برگ آرزوی بیپایان/ درخت است/ برای روئیدن/ و پنجههای سبز امید است/ که خورشید را از دل شب/تا آستانۀ سحر/ میکشاند.
«صفحۀ 123_ دفتر پنجم_ همین مجموعه»
و از این رو، به گمان من، توفیق «فرهنگ شاعرانۀ» او، به استثنای چند مورد، کمتر از اغلب اشعاری است که در «دفتر»های دیگر این مجموعه گرد آورده است.
بر شعر جلالی خردههای لفظی بسیار میتوان گرفت، اما این خردهگیری از ارزش کارش نمیکاهد، چرا که الفاظ او همچون کلمات دعائی است که از فرط تکرار اهمیت خود را از دست داده و فقط معانی آنهاست که رسائی و زیبائی را حفظ کرده است.
[…] رنگ آبها مشتمل بر 5 بخش بود]:
دفتر اول: خداوندا
دفتر دوم: خاک خوب است
دفتر سوم: هزاران دست دوستی
دفتر چهارم: رنگ آبها
دفتر پنجم: فرهنگ شاعرانه
من اشعار این مجموعه را خواندم و پس از خواندن، جهان را به چشمی دیگر نگریستم و آنچه نوشتم، شکرانۀ این نگرش تازه بود.
آری، شعر بیژن جلالی، نگاه شستۀ پاکی است که پس از گریه، بر جهان میافکنیم.
تهران_تیرماه 1351
منبع
تاریخ تحلیلی شعر نو
شمس لنگرودی
نشر مرکز
چاپ ششم
ج چهارم
صص 216-212
مطالب مرتبط
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…