سرودههایی از یدالله مفتون امینی
آفتاب را به تو نمیدهم
تا خرده خرده بشکنیاش
و از آن هزار ستاره بسازی
ماه را به تو نمیدهم
تا به خاطر کوهی از نور
دریایی از مروارید را انکار کنی
ستارهها را به تو نمیدهم
تا بگویی:
خوشا شبهای بیمهتاب
آسمان را به تو میدهم
تا ندانی که چه باید کرد….
کسی نبود که ستارهها را بشمارد
گلها را بو کند
برای رنگها نامی بگذارد
و از رازها در شگفت بماند
پس، خدا انسان را آفرید
اما انسان
برای این کارها انگیزهای نداشت
پس، خدا عشق را آفرید
و او ستارهها را شمرد
گلها را بویید
رنگها را نامید
بسیاری از اشارهها و نشانهها را هم دانست
اما از رشک همه را نهان کرد
چنان که زیبایی ناگفته ماند
و نکتهها ناشنیده
آنگاه خدا گفت
که با پارهای از عشقها خیالی سرشار باشد
کلامی هموار نیز
و شعر پدید آمد…
منبع
گزینه اشعار یدالله مفتون امینی
انتشارات مروارید
ص 21-23
مطالب بیشتر
- شعرخوانی سیمین بهبهانی
- شعر ارغوان از هوشنگ ابتهاج
- چند عاشقانه از احمد شاملو
- دعای گل سرخ سرودۀ سیاوش کسرایی
- اشعاری از محمدرضا شفیعی کدکنی
- چند سروده از خسرو گلسرخی
- چند سروده از احمدرضا احمدی