شعرخوانی نیمایِ غزل: سیمین بهبهانی
متن غزلِ
خواهی نباشم وخواهم بود دوراز دیار نخواهم شد
تا(گود)هست میان دارم اهل کنار نخواهم شد
یک دشت شعروسخن دارم حال ازهوای وطن دارم
چابک غزال غزل هستم آسان شکار نخواهم شد
من زنده ام به سخن گفتن جوش وخروش و برآشفتن
ازسنگ وصخره نیندیشم سیلم مهار نخواهم شد
گیسوبه حیله چرا پوشم گردآفرید چرا باشم
من آن زنم که به نامردی سوی حصار نخواهم شد
برقم که بعد درخشیدن از من سکوت نمی زیبد
غوغای رعد زپی دارم فارغ ز کام نخواهم شد
تیری که چشم مراخستست برکشتنم به خطا جستست
برپشت زین ننهادم سر اسفندیار نخواهم شد
گفتم ازآنچه که بادابادگراعتراض و اگر فریاد
تنهاصداست که میماند من ماندگارنخواهم شد
درعین پیری وبیماری دستی به یال سمندم هست
مشتاق تاختنم گیرم دیگرسوار نخواهم شد
(منبع: pashootan.blogsky)
مطالب مرتبط
اسلامیندوشن: سعدی شادترین شاعر ایرانی است محمدعلی اسلامی ندوشن با یاد کردن از سعدی به…
تجارب دکتر نسرین شکیبی ممتاز از تدریس ادبیات فارسی در کشور ژاپن آهوی کوهی در…
و تمام شهوت تند زمین هستم که تمام آبها را میکشد در خویش تا تمام…