تحلیل نقاشی

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

زندگینامه رامبرانت

در 15 جولای 1606 میلادی خانواده وان راین، تولد نهمین فرزندشان را جشن گرفتند و نام رامبراند را بر او نهادند. پدر خانواده آسیاب بادی بزرگی داشت. چشم انداز مناظر اطراف آسیاب بادی چنان زیبا بود که رامبراند خردسال طبیعت را چون مادری مهربان می یافت که در آن به بازی های کودکانه خود می پرداخت.
کار و تلاش روزانه خانواده به قدری زیاد و طاقت فرسا بود که معمولا برای توجه به کودکان خردسال وقت و یا حوصله ای باقی نمی ماند.
قوه توجه و ادراک رامبراند کوچک به حدی بود که خانواده وان راین تصمیم گرفتند فرزندانشان را برای رسیدن به شغل معتبری حمایت کنند. پس او را در هفت سالگی جهت فراگیری دروس پایه و مقدماتی راهی مدرسه کردند.

 

 

مدرسه رامبرانت

جو آشفته و نابسامان و پر از هیاهوی حاکم بر مدرسه با آرامشی که در مرغزار بود سخت منافات داشت و ساعات زیادی کلاس های درس به او اجازه نمی داد تا خود را در دامان مادر طبیعت بیاندازد. برای پر کردن این خلا با جوهر و قلم فلزی مخصوص تکالیف طرح های خیالی از آسیاب ها و تپه ها و دور نماهایی را که در ذهنش ثبت کرده بود را بر روی کاغذ می کشید، این طرح ها چنان واقعی بودند که مربیان و مسئولان مدرسه را به ناباوری و حیرت می انداختند و در این بین بودند افرادی که با تشویق های مکررشان نهال تازه از خاک برآمده استعداد های رامبرانت را آبیاری و تقویت کنند.

مدرسه در نزدیکی خانه پدری رامبرانت قرار داشت. علاوه بر لاتین، ریاضیات و متون انجیل نیز در آن جا تدریس می شد. محیط خشک و استبدادی مدرسه دلیلی برای فرارهای دایم رامبرانت از آنجا بود. تا اینکه والدینش برای انجام چنین رفتارهایی از وی توضیح خواستند و دلایل گریزان بودن پسرشان را از مدرسه لاتین را پیگیری کردند و تصمیم گرفتند، به هر طریقی شده، رامبرانت را به دانشگاه معتبر لیدن بفرستند.

 

شروع نقاشی رامبرانت

هنرمند جوان با کشیدن طرح هایی از افرادی در حال گفتگو، چرت زدن، گدایی و کارهایی از این دست بودند خود را سرگرم می ساخت. مردم نیز به وی که هنرمندی نقاش می نمود با دیده احترام می نگریستند و از تشویق او مضایقه نمی کردند. چرا که هلند قرن هفدهم شاهد مردمی بود که بسیار به هنر نقاشی بها می دادند و از قشر غنی گرفته تا افراد فقیر و محروم به شدت عاشق تابلو های هنری بودند.

 

شاگردی در محضر استاد پیتر لاستمن – ( Pieter Lastman )

در آمستردام در محضر استادی بنام “پیتر لاستمن” به شاگردی پرداخت. استادی که به شدت از نقاشی کردن گل و پرنده و کاسه و بشقاب و … اجتناب می ورزید و با به چالش کشیدن مجموع دانسته ها و تخیلاتش سعی در زنده کردن حادثه های تاریخی و افراد مشهور گذشته در تابلو های نقاشی اش داشت.

او برای خلق داستانهای قدیمی بر روی بوم از اشخاص واقعی به عنوان مدل بهره می برد تا آن جایی که حتی برای مضمون های تاریخی از افرادی استفاده می کرد که لباس ها و آرایشی همچون مردم دوره خودش باشد و آثار کارواجو را با ارزشمند می دانست و در مورد آن آثار با هنرجویانش صحبت می کرد.

 

توضحیات استاد پیتر لاستمن در مورد آثار کارواجو به شاگردانش:

(کاراوجو به هسته اصلی و باور کننده هنر دست یافت، در تمامی آثار وی افراد عادی در کوچه بازار در نقش حواریون و پیامبران و حکمرانان و حتی فرشتگان ظاهر می شوند و دیگر از آن چهره های خنگ و غیر واقعی که سایر نقاشان به عنوان قدیس متی و قدیس توماس و سایر بزرگان به خورد مردم می دهند، در آثار وی خبری نیست من نیز از شما می خواهم که چون کارواجو به طبیعت مسلح شوید و با پرداختن به موضوع هایی ارزشمند به مبارزه با نقاشی های کسل کننده و بی ارزش طبیعت بی جان بپردازید که امروزه با نهایت تاسف هواخواهان کوته فکر بسیاری دارد).

 

پیشرفت رامبرانت در نقاشی:

بعد از مدتی رامبرانت مبدل به بهترین و سرعتی ترین شاگرد کارگاه لاستمن شد به گونه ای که استاد قسمت هایی از تابلو هایی چون غسل تعمید مرد اخته و کوریولانوس سردار رومی را برای کشیدن به وی واگذار کرد. حضور در جمع اساتید بزرگی چون”ادریان وان نیولند، ورنروان دروالکرت و کورنلیس وان دروست” که جملگی در محله هنرمندان زندگی می کردند برای وی غنیمتی به شمار می آمد.

تابلوهای استاد یاکوب وان سوانبرگ

رامبراند چندین بار برای دیدار از تابلو های استاد یاکوب وان سوانبرگ به همراهی دوستانش به کارگاه هنری وی واقع در قسمت شمالی شهر که استاد در آن کار می کرد رفته بود و پیش طرح های خود را که از زندگی روزمره مردم عادی کشیده بود به استاد نشان داد.

استاد پیر و خوش قریحه که در رفتار موقرانه شهره شهر کوچک خود بود، از رامبرانت خواست که با جلب نظر خانواده اش در کلاس های ویژه وی شرکت کند تا به اصول و رموز صحیح طراحی اعم از اسکیس، کمپزیسیون و پرسپکتیو آشنا شود.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

تابلوهای رامبرانت

در طی سه سالی که نزد یاکوب وان سوانبنرگ هنر آموخت، به چنان درجه ای از پختگی و مهارت در خلق تابلوهای رنگ روغن دست یافت که استاد از او خواست تا برای تبدیل شد به بزرگترین هنرمند کشور به آمستردام که مهد هنر به حساب می آمد سفر کند تا از تجارب اساتید بزرگی که در آن جا زندگی می کردند استفاده کند.
در سال 1623 یعنی در 16 سالگی به آمستردام رفت. شهری که انواع و اقسام مردم با فرهنگ و ادیان متفاوت در کنار هم، هم زیستی مسالمت آمیزی را تجربه می کردند.

دیدار و شراکت با یان لیه ونس :

در تابستان سال 1623 به لیدن بازگشت و با “یان لیه ونس” مشهورترین و چیره دست ترین نقاش کم سن و سال شهر خود ملاقات کرد. وقتی این دو نقاش جوان با یکدیگر ملاقات کردند تصمیم گرفتند که دوستی و شراکتی دائمی را تجربه کنند. چرا که از نظر شخصیتی و کاری به یکدیگر شباهت وافری داشتند.
سفارش دهندگان و مردم نیز با ورود استادی مشابه لیه ونس محبوبشان مسرور و خوش وقت شدند و سفارشاتی بزرگ را به کارگاه شراکتی آن دو روان ساختند.

در نتیجه تابلوهایی چون :

  1. سنگسار کردن استیون قدیس
  2. پالامدس و آگاممنون
  3. و داوود جالوت بود.

با وجود زیبایی فراوانی که در نگاه اول از دیدن این چند تابلو به چشم می خورد، اشتباهاتی فاحش به خصوص در تناسب پیکره ها وجود دارد. و از طرفی رنگ های بیشترعناصر تابلوها خسته کننده به نظر می آیند. این بار قضاوت مردم در رابطه با آثار رامبراند صحیح بود و او را به این نتیجه رساند که مصالح موجود در اختیارش آزمایشاتی فراوان را می طلبند. او به هیچ یک از احزاب فکری و عقیدتی متمایل نشد چرا که از نظر وی انسان مقدس ترین ومهمترین آفریده ها بود و فرقی ندارد که آدمی چه فکر می کند. خواه اشتباه یا درست می اندیشد مهم اصل وجودی انسان می باشد که از منبع خیر و خوبی سر چشمه می گیرد. این نوع نگرش باعث می شد شخصیتهای منفی و مثبت آثار وی در کنار هم قرار گیرند تا جایی که از پست ترین و شنیع ترین افراد موجود در تابلو احساس همانند انزجار و نفرت به بیننده مستولی نگردد.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

نتیجه تلاش‌ها و جهان‌بینی رامبراند
  1. بلعم پیامبر
  2. طوبیت و همسرش آنا،
  3. مسیح در روستای امانوس
  4. و تبدیل کننده پول صراف می باشد
نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

در سال 1632 تابلوی خارق العاده درس تشریح دکتر تولپ بر دیوار اتحادیه جراحان نصب گردید. در این اثر هفت نفر را می بینیم که اکثریت آنها مبهوت کالبد شکافی شده اند و در سمت راست دکتر تولپ با کلاهی سیاه و بزرگ از سایرین متمایز گشته است. آوازه رامبراند آن چنان بالا گرفت که هوئیگنس مغرور، (دبیر کل جمهوری هلند) در مقابل جادوی دست رامبراند تسلیم شد و از وی تقاضای اجرای پنج تابلو با موضوع چاپ هایی از زندگی عیسی مسیح کرد.پس رامبراند دو تابلوی مصلوب کردن و فرود آوردن از صلیب را برای وی خلق کرد و سه تای دیگر را به آینده موکول کرد.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

پس از مرگ استاد پیتر لاستمن

در سال 1633 استاد پیتر لاستمن که تاثیر فراوانی بر روی افکار رامبراند و آثار او داشت در گذشت. خلا حاصل از مرگ این استاد گرانمایه برای نقاش جوان جبران ناپذیر بود، در عین حال دوستان و همکارانش برای ساختن روحیه مجدد وی مدام جشن ها و مهمانی های بی تکلف برپا می کردند، تا شاید بتوانند با آشنا کردن او با افرادی جدیداو را از افسردگی و حسرت ناشی از مرگ استادش رهایی دهند یکی از این دوستان جدیدش دختری متمول به نام ساسکیا بود.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

تابلوی تبدیل کننده پول صراف

تابلو کوچک و ظریف تبدیل کننده پول صراف با چنان مهارت و مو شکافی خلق شد که موقعیت او را به عنوان نقاشی بزرگ تثبیت کرد. رامبران همچنان سایه سنگین دوست و شریکش لیه ونس را احساس می کرد که بی هیچ چون و چرایی نقاش درجه یک لیدن شمرده می شد. این بار نیز ناکامی های رامبراند تکرار می شد. در سال 1630 با مرگ پدرش که بزرگترین حامی او بود مواجه شد وآینده خویش را تاریک یافت تا این که با ورود شخصی به نام اوئیلنبرگ به لیدن و آشنایی رامبراند با وی شرایط به طور کلی تغییر کرد. اوئیلنبرگ یک تاجر خبره و ورزیده آثار هنری بود در آمستردام گالری نقاشی فوق العاده ای از آثار هنرمندان ایتالیایی و آلمانی و هلندی با نام روشنفکرانه گالری آکادمی داشت اوئیلنبرگ برای اطمینان خاطر از شراکتش با رامبراند از وی مبلغ هزار گیلدر به عنوان ورودیه به گالری آکادمی مطالبه کرد.

 

تابلوهای رامبراند

ساسکیای مهربان و صمیمی برای او بزرگ‌ترین منبع الهام بود در نقاشی هایش او را تا سرحد خدایان و الهگانی چون فلورا و آتنا بالا می برد بزرگ ترین سرگرمی آن در این بود که ساسکیا با لباس‌های گوناگون از لباس‌های ساده و بی پیرایه گرفته تا فاخر و سلطنتی و حتی لباس‌های آهنین مخصوص رزم در مقابل رامبراند قرار گیرد و تا ساعاتی بعد شاهد شمایل خویش بر روی بوم نقاشی گردد. علاوه بر این سرگرمی که باعث می شد به شمار آثار ارزشمند گنجینه هنری رامبرانت اضافه شود، بی بند و باری‌های آنها در خوش گذرانی و ولخرجی باعث افت اخلاقی شان شده بود. آنها تصمیم گرفتند که با ازدواج عیش شان را برای همیشه ادامه دهند و در تاریخ 10 ژوئن سال 1633 به زعم مخالفت شدید خانواده ساسکیا در کلیسایی دورافتاده و خارج از شهر زادگاه ساسکیا (لیوواردن) با یکدیگر پیمان زناشویی بستند. رامبرانت که بعد از ازدواج با ساسکیا خود را از نظر مالی بی نیاز می دید، افراط ورزی هایش را در کامجویی از مواهب زندگی را شدت بخشید و همین امر باعث شماتت اطرافیان نسبت به اعمال او و همسرش گشت. رامبرانت سی ساله کارگاه بزرگ و پر رونقی را اداره می کرد که با وجود انواع و اقسام مدل‌هایی نظیر مجسمه های نیم تنه و تمام قد قدیمی، تابلوهایی گران بها از آثار اساتید، حیوانات و پرندگان خشک شده بی نظیر و بسیاری اشیا دیگر که سرآمد تمامی کارگاه های هنری آمستردام محسوب می شد و به هنرجویانش که عموماً از خانواده هایی مرفه بودند این امکان را می داد تا با تنوع حاصل از مدل های بی نظیر کارگاه، آن گونه که مایلند طراحی و نقاشی کنند. هنرجویانی چون فردیناندبل، وان هوگستراتن، هیمان دولارت، نیکلاس ماس و … به درجه ای از تبحر رسیده بودند که استاد با امضای خویش بر پای تابلوهای ترسیم شده ایشان، مبالغ زیادی را نصیب خویش می کرد.

در 22 سپتامبر سال 1641 حضور نوزادی سکوت سنگین حاکم بر فضای قصر رامبراند را در هم شکست. پسری سالم و سلامت به نام تیتوس که به سبب شادابی و قوه بدنی اش امید بسیاری می رفت که دچار سرنوشت خواهران و برادران قبل از خود نشود، شادی خانواده رامبرانت از تولد تیتوس دیری نپایید چرا که دریافتند ساسکیا دچار بیماری سختی شده و وضعیت جسمانی وی رو به ضعف و سستی می رود، تا جایی که پزشکان از معالجه اش ابراز عجز کردند. رامبرانت که به معنای واقعی عاشق و دلباخته همسرش بود به شدت مستأصل و مغموم شد و هیچ کسی را نمی یافت که درد بزرگش را تسکین دهد.

 

تابلوی داوود و ابشالوم

در تابلوی تأثیرگذاری به نام داوود و ابشالوم که در همین شرایط روحی خلق کرد. خود را در قالب ابشالوم (فرزند پشیمان داوود) می گذارد که از گناهان و سبک سری های گذشته سخت پشیمان است و با حسرت و گریه سر را بر دوش پدری که چون کوهی استوار او را حمایت می کند گذارده است. رامبراند تمامی غم های خود را در این تابلو ترسیم کرد. در ژوئن 1642 ساسکیا برای همیشه رامبرانت را ترک گفت.

حالا به جز پسرش تیتوس و نقاشی از همه چیز و همه کس روی گردان شده بود. افت روحی و کاری بعد از مرگ ساسکیا او را از اشراف زادگان و افراد تظاهر پیشه، هیاهوی حراجی ها و خوش و بش با حامیان متنفذ، منزجر کرده بود.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

حتی تمایل و حوصله ای برای تدریس به شاگردان خود نیز نداشت. در تابلوهایی که در این سال ها خلق کرد تضاد شدیدی در پرورش موضوعات آثار وی مشاهده می شود. تابلوهایی با موضوع خانواده در کنار تابلوهایی تنها با حضور یک نفر که این آثار از طرفی نشانگر حسرت و دریغ رامبرانت نسبت به گذشته و کانون خانواده اش می باشد و از سویی دیگر حکایت از کنار آمدن او با تنهایی اش دارد. در سال 1648 خویشاوندان ساسکیا که قیم های قانونی تیتوس محسوب می شدند از رامبرانت خواستند آمار تمامی دارایی های خود و فرزندش را فراهم کند تا مطمئن شوند که او به واسطه بدهی های بی شمارش ثروت موروثی تیتوس را به هدر نمی دهد. این گونه فشارها اثر مخربی بر روند کاری رامبرانت می گذارد او به مرحله ای رسیده بود که اگر کوچکترین آزردگی فکری و ناراحتی روحی در زندگیش حادث می شد دیگر نمی توانست قوای خود را برای خلق آثاری جدید بسیج کند.

 

ورود هندریکه به زندگی رامبرانت

یک سال بعد از آن با ورود دختری خدمتکار به نام هندریکه به خانه رامبرانت وضع از آن چیزی که بود نیز وخیم تر می شود چرا که آقای خانه دل در گروی عشق دختر گذارده و وعده‌های عاشقانه خود را نسبت به گرته فراموش کرد. جوانی و زیبایی هندریکه رامبرانت را بر آن داشت تا برای فراموش کردن مشکلات پیرامونش عشقی جدید را تجربه کند. گرته خدمتکار و معشوق گذشته‌ی او نیز ساکت ننشست و با جدا شدن از خانه رامبرانت، از وی به نزد دادگاه شکایت برد و
تمامی حق و حقوق چندین ساله‌اش را به عنوان پرستار بچه و خدمتکار مطالبه کرد. رامبرانت هم که عجله داشت برای رسیدن به هندریکه از سایه سنگین گرته خلاص شود بدون درنگ دویست گیلدر به گرته پرداخت و متهد شد سالیانه مبلغی معادل با صد و شصت گیلدر تا پایان عمر به وی بپردازد. سه ماه بعد از آن رامبرانت و هندریکه صاحب دختری به نام کورنلیا شدند. با وجود رفع اتهام از سوی دادگاه مردم سخن چین و بدخواه آنان را راحت نمی گذاردند و مدام به شماتت و بدگویی از آنان می پرداختند. رامبرانت نیز در این شرایط با خلق تابلویی به نام بتشبا خشم خود را که حاصل از گناهکار شمرده شدن وی توسط مردم بود تا حد زیادی تعدیل کرد بدین صورت که در این تابلو هندریکه در نقش بتشبا ظاهر می شود، طبق روایات تورات بتشبا زنی خوش سیما و دلفریب بود که حضرت داوود با دیدن وی دلباخته اش شد و برای تصاحب وی از ملامت مردم نهراسید. رامبرانت با به تصویر کشیدن بتشبا (هندریکه) قصد داشت به مردم بفهماند داوود نیز نتوانست در مقابل زیبایی و ملاحت خویشتن داری کند تا چه رسد به من که یک انسان معمولی هستم.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

گرفتن وام‌های مکرر

در سال 1654 برای رهایی از طلبکاران و ستاندن وام هایی جدیدتر ، از تیتوس چهارده ساله خواست وصیتنامه ای تهیه کند مبنی بر واگذاری تمام ارثیه مادریش به رامبرانت. علاوه بر آن تیتوس در وصیت نامه قید کرد که به هیچ وجه میل ندارد هیچ یک از اموالی که از او بر جای می ماند به خویشاوندان مادرش برسد. بعد از ثبت این وصیت نامه رامبرانت موفق شد به پشتوانه ثروت تیتوس نیز وام های کلان دیگری دریافت دارد. وام‌هایی که مشخص نبود چگونه باید پرداخت شود.

در عید کریسمس قصد کرد برای ساکت کردن طلبکاران و وام دهندگان عاصی شده، بخشی از مجموعه آثار هنری خویش را در تالار رستوران تاج امپراتور به حراج گذارد، حراجی که از عایدی آن هیچ چیز به طلبکاران نرسید و حتی از پرداخت صد و سی گیلدر اجاره بهای تالار نیز امتناع کرد.
حالا طلبکاران از دادگاه تقاضا کردند برای وصول پول هایشان خانه رامبرانت را به حراج گذارد غافل از این که او چندی قبل از این اقدام آنها در ماه مه سال 1656 مالکیت خانه را به پسرش واگذار کرده است. از طرفی وجدان رامبرانت قبول نمی کرد تا کسانی به واسطه وام‌ها و کمک‌های مالی‌شان او را یاری رسانیده بودند اکنون برای رسیدن به حق و حقوق خویش این گونه سرگردان شوند و هم چنین می‌دانست که با از دست دادن خانه اش به شرایطی سخت تر از وضعیت کنونیدچار می گردد، خواست اختیار اموالش را که بیشتر شامل آثار هنری بود بر عهده گیرند تا به نوعی شرافتمندانه بتواند بدهی های خویش را با مردم تسویه کند.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

حراج اموال

با حضور یاکوبسون هارینگ سرپرست امور مالی شهرداری آمستردام وعده زیادی از سوداگران و دلالان آثار هنری نخستین حراج اشیا هنری و عتیقه رامبرانت صورت گرفت. سوداگران آثار هنری که دل خوشی از رامبرانت نداشتند با تبانی میان خودشان قصد کردند تا مجموعه وی را با قیمتی اندک تصاحب کنند و در این کار نیز موفق شدند و به حکم قانون نه تنها رامبرانت بلکه هیچ شخص دیگری نمی توانست از این تاراج هنری جلوگیری کند.

در نوامبر سال 1657 دومین مرحله حراج آثار هنری رامبرانت آغاز گردید که از اقبال بد رامبرانت عایدی این حراج مبلغی معادل با دو هزار و پانصد و شانزده گیلدر می شد که این مقدار بسیار کم تمام امیدهای رامبرانت را برای تسویه حساب با طلبکارانش تبدیل به یأس می‌کرد. شمار طلبکاران و وام دهندگان به رامبرانت به قدری زیاد بود که اتاق اموال بازنشستگان چاره‌ای ندید به جز حراج گذاردن منزل رامبرانت. با این که خانه از چندی قبل به مالکیت تیتوس درآمده بود ولی طبق تحقیقات قانونی بدین نتیجه رسیدند که این عمل رامبرانت (انتقال خانه به فرزندش) نوعی شانه خالی کردن از بار تعهدات مالی بوده است پس خانه آرزوهای رامبرانت فروخته شد. با پا در میانی سازمان حمایت از ایتام مبلغ هفت هزار گیلدر از فروش خانه به تیتوس و کورنلیا اختصاص یافت که رامبرانت توانست به وسیله آن خانه ای در محله یوردان که در بخش فقیرنشین آمستردام بود اجاره کند. رامبراند با وجود ورشکستگی کامل به آینده ای روشن نظر داشت. در این دوره سنگین تابلوهایی از چهره خویش رسم کرد و تمام دغدغه هایش را که با امیدواری عجین شده بود در آنها منعکس نمود

دایر کردن کارگاه

رامبراند و خانواده اش بر آن شدند تا با دایر کردن کارگاهی که شامل فروش تابلوهای نقاشی، قاب و آثار هنری دیگری بود شرایط خویش را کمی رونق بخشند.
این کارگاه با شراکت هندریکه و تیتوس دایر شده بود و رامبرانت برای گریز از سایر طلبکاران به کمین نشسته، مقامی بیشتر از کارمند حقوق بگیر در این کارگاه را برای خود برنگزید. با این کار به دور از هرگونه تشویق و اضطراب می توانست با خیالی آسوده فعالیت های هنری خویش را بعد از آن همه غوغا که موجب رکود کاری وی می شد دوباره از سر گیرد. در این دوره پربار توانست شاهکارهایی چون حضرت موسی و ده فرمان، یعقوب با فرشته کشتی می گیرد، یعقوب و نوه‌هایش طوبیت و آنا در انتظار برگشت پسرشان طوبیاس، بازگشت فرزند مسرف و چهره‌نگاری های فراوانی را خلق کند.

 

دیوارنگاری شهرداری آمستردام

رامبراند 55 ساله در خارج از مرزهای کشورش به عنوان بهترین نقاش هلند شناخته شده بود، در حالی که هنرپروران و مردم داخل کشور به گاورت فلینگ بیش از او معتقد بودند. به همین منظور اعضای شهرداری آمستردام که قصد داشتند دیوارهای ساختمان عظیم و تازه بنا شده شهرداری را با تابلوهایی زینت دهند به سراغ فلینگ رفتند و برای پر کردن سایر دیوارها خواهان تابلوهایی از یان لیه ونس (دوست و همکار قدیمی رامبرانت) و یاکوب یوردانس (نقاش فلاندری) شدند.

تابلویی را که برای دیوار اصلی فلینگ سفارش دادند بسیار بزرگ بود و هنرمند می بایست موضوعی از اجداد هلندی ها که (باتاوایی‌ها) بودند در آن خلق کند ولی مرگ به فلینگ اجازه نداد خواسته اعضای شهرداری را برآورده سازد پس آنان از روی ناچاری و با کمال بی میلی تابلو را به رامبرانت سفارش دادند.
رامبرانت که با دست یابی به شیوه ای جدید، جسورانه و نامتعارف در نقاشی سبک های پیشین خود را کنار زده بود با اکثریت مردمی رو به رو شد که این روش جدید را نمی پذیرفتند و مدام از او می خواستند تا آثاری چون گذشته بیافریند ولی هنرمند بی باک که همیشه به هنر خویش ایمانی راسخ داشت به سخنان آنها وقعی نمی نهاد. او در نقاشی هایش از ضربه های سریع قلم موی آغشته به رنگ زیاد استفاده می کرد و از مالیدن رنگ با کاردک بر روی ظریف کاری های موجود در تابلوهایش ابایی نداشت. (شیوه ای که حتی قرن ها بعد از رامبراند نیز استقبال نشد.)

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

تابلوی سوگند باتاوایی

علاوه بر این که در خلق تابلوی عریض و طویل سوگند باتاوایی ها از همین روش استفاده کرد. آنان را به صورت قبایلی وحشی و در پی قدرت نمایش داد.
چندی بعد از تحویل تابلو به شهرداری جدید، چندین نفر از اعضای شهرداری به همراه عده ای از صاحب نظران هنری رامبرانت را برای پس گرفتن اثر و بازسازی مجدد آن فرا خواندند. از رامبرانت خواسته شد که تابلو را آن گونه که از وی انتظار می رود بازسازی کند و در غیر این صورت دستمزد هزار و دویست گیلدری را دریافت نخواهد داشت. او نیز که به کار خود معتقد بود از بازسازی تابلو اجتناب کرده و در اوج شرایط بد مالی از هزار و دویست گیلدر نیز چشم‌ پوشید و
با بریدن قسمت هایی شامل باغ های دوردست و دیوارهای بلند محیط بر میز ضیافت سوگند باتاوایی ها آن را در اندازه ای برابر با یک پنجم تابلوی اصلی درآورد به امید آنکه بتواند با کوچکتر شدن اندازه تابلو آن را به فرد علاقه مندی بفروشد. چند نکته باقی مانده از بوم سوگند باتاوایی ها بستر مناسبی بود تا رامبراند بتواند بدون این که پولی برای خرید بومی مناسب بپردازد، روی آنها آثار دیگری خلق کند و به سبب برجسته نگاری های رنگی بر روی این بوم ها نگرانی نداشت که قبلاً روی آنها تصاویری کشیده است.

 

تابلو اعضای صنف پارچه فروشان

یکی از این گونه تابلوها اثر فوق العاده حسی وی اعضای صنف پارچه فروشان می باشد که با استقبال عمومی مواجه شد رامبرانت در اجرای این اثر تا جایی که امکان داشت از شیوه جدید نقاشی خود پرهیز کرد و چون گذشته اثری آفرید تا لااقل این بار به کارگاهش باز نگردد.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

شیوع طاعون در اروپا

در سال 1663 طاعون سیاه برای چندمین بار سایه شوم خود را بر اکثر مناطق اروپا و به خصوص شهرهای بزرگ و پرجمیعت افکند که آمستردام نیز یکی از شهرها بود. کمتر خانواده ای دیده می شد که عزیزی را به واسطه طاعون از دست نداده باشد و خانواده رامبرانت نیز با مرگ هندریکه به جمع افراد داغدار آن سال پیوست. رامبرانت که با وجود کهولت سن بسیار حساس و کم تحمل شده بود با کوچک ترین ناراحتی که بر وی وارد می شد دست از نقاشی می کشید حال چه رسد به مرگ همسرش هندریکه، که باعث شد هنرمند بزرگ تا مدتی مدید تابلوی قابل توجهی خلق نکند. تیتوس لحظه‌ای پدر افسرده حال خویش را تنها نمی گذارد و برای خارج کردن او از شرایط کنونی مدام خاطرات گذشته را مرور می کرد و با قرار دادن پدرش در محل هایی چون حراجی‌ها، عتیقه فروشی ها و تئاتر سعی در بهبود روحیه از دست رفته او داشت.
همین امر سبب ساز تابلوی زیبا و بحث برانگیز عروس یهودی شد که در خلق این اثر نیز هم چنان از شیوه لکه گذاری با تاش قلم و کاردک بهره برد.
تدبیر تیتوس برای رفع افسردگی های رامبراند و به جریان افتادن نبوغ ذاتی وی مؤثر واقع شد. حالا استاد پیر علاوه بر خلق تابلوهایی جدید ساعات زیادی را در حراجی های مختلف می گذراند.

ورود کوزیمو دو مدیچیبه به آمستردام

بعد از مدتی رامبرانت به دلیل امتناع ورزیدن از پرداخت چهار ماه اجاره خانه عقب افتاده خود به دادگاه خوانده شد. این گونه احضاریه های دادگاه در این سال ها برای وی اتفاق عجیبی نبود چرا که هر چند ماه یک بار به واسطه بدهی های فراوانش در آن جا حاضر می شد. با ورود کوزیمو دو مدیچی از سرداران ایتالیایی منتسب به خاندان هنر دوست دو مدیچی به آمستردام نقاشان و هنرمندان به تکاپو افتادند تا بتوانند تابلوهایی با قیمت های گزاف به وی بفروشند. ولی او به محض حضور در آمستردام سراغ منزل رامبرانت نقاش بزرگ را گرفت، پس او را به منزل رامبرانت بردند. کوزیمو دو مدیچی بعد از گفتگویی خودمانی در باب هنر از او خواست تا چندین نمونه از آثارش را به وی بفروشد. رامبراند که در آن لحظه حتی یک تابلوی تمام شده نداشت به وی گفت:‌ “سرورم بسیار متأسفم که تابلویی آماده ندارم تا به شما تقدیم کنم ” درست است که از تصاحب افتخارآمیز یکی از آثار شما محروم شدم.
ولی به هر حال از این که می بینم مردم تا چه اندازه به هنر شما اهمیت می دهند که حتی نمی گذارند یک تابلوی تمام شده در کارگاه شما موجود باشد بسیار مسرور می شوم” رامبرانت که قصد کرد به وی بگوید عدم وجود تابلو در کارگاه چیزی به جز تاوان بودن وی از خرید بوم و رنگ سایر ابزار و مصادره شدن تابلوهای موجود در کارگاه توسط طلبکاران نیست از تصمیم خود منصرف شد و تنها سکوت کرد به هر حال برخی مواقع اوضاع مالی رامبرانت تا حدی وخیم می شد که حتی نمی توانست از پس خرید وسایل اولیه کارش برآید.

مرگ تیتوس

در فوریه 1668 تیتوس بیست و هفت ساله با ماگدالنا وان لو دختر آقای وان لوی زرگر که از دوستان خانوادگی رامبراند و ساسکیا بود ازدواج کرد.
ماگدالنا که پدر خویش را از دست داده بود رامبرانت را همچون پدر خویش دانست و به وی بسیار محبت داشت. با حضور وی در خانه غم زده رامبرانت شادی جریان یافته بود ولی پنج ماه بعد به ماگدالنای باردار و رامبرانت خبر دادند که تیتوس بر اثر ابتلا به طاعون در گذشته است. رامبراند بی پول و مغموم حتی موفق نشد آرامگاهی برای پسرش خریداری کند تا جایی که وادار شدند پیکر تیتوس را در مقبره‌ای اجاره ای به خاک سپارند. شش ماه بعد از مرگ تیتوس، ماگدالنا دختری به نام تیتیا به دنیا آورد که این کودک شیرین همدم رامبرانت شد و بعد از گذشت هفت ماه ماگدالنا نیز چشم از جهان فرو بست بعد از این حوادث ناگوار قلب زخم خورده و بیمار رامبرانت که دیگر تاب و تحمل این همه رنج و محنت را نداشت در تاریخ چهارم اکتبر سال 1669 در سن شصت و سه سالگی برای همیشه از تکاپو افتاد. کالبد رنج دیده او را در کلیسای محل سکونتش در مقبره‌ای بی نام و نشام دفن کردند. و دوستان و طرفداران بی‌شمار وی از این که رامبراند بزرگ با چنین وضعیت اسف باری جهان را بدرود گفت سخت منقلب شدند.

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

نگاهی به زندگی و آثار رامبرانت

سبک تخصصی رامبرانت وان راین

باروک

آنچه امروزه به عنوان مکتب باروک (سبکی موقر و کاملاً جدی) می شناسیم تا قبل از قرن بیستم با تعاریفی چون عصر باروک، هنر باروک، سیاست باروک و علم باروک به مشابه سبک و سیاقی نامتعارف در مقایسه با آثار کلاسیک قلمداد می شد. چرا که مکتب کلاسیک با قوانین و ضوابط خاص خود هر فکر و هنرورزی را در قالب های آکادمیک قرار می دهد و جای زیادی برای بدعت گذاری و نوآوری باقی نمی گذارد. خیل طرفداران کلاسیک به مکتبی که از نظر قوانین حاکم بر شیوه مقبول خودشان غریب گنگ و ریاکارانه می نمود باروک نام نهادند. حتی هنرمندانی را نیز که منتسب به این سبک می دانیم از این که منسوب به شیوه باروک باشند شرم داشته اند.

 

معنی لغوی باروک

باروک که از یک واژه پرتغالی به معنی « مروارید بی شکل » الهام گرفته شده که بیانگر روحیات و خواستگاه‌های انسان نیمه دوم قرن‌شانزدهم است. انسانی که همواره با دوگانگی‌هایی چون: دنیا و آخرت، زندگی و مرگ، فقر و ثروت، درست و نادرست و … مواجه بوده است. اندیشمندانی چون مارتین لوتر و اراسموس زرق برق و تندروی های کاتولیک های دنیاگرا را رد می کنند و با اعتراض به زیاده خواهی و قدرت طلبی، انسان را به ساده زیستی و پرهیزکاری دعوت می کنند. از طرفی سردمداران کاتولیک پروتستان ها را خشن و کوته فکر می خوانند و با خدمت گرفتن هنری متعادل سعی در بارور کردن دنیایی دارند که در نهایت به سعادت اخروی منتهی می شود. این نهضت های فکری و مذهبی که هر یک با تمام قوا اذهان را به سوی خود جلب می کرد، انسان را در برزخی می انداخت که می باید در آنجا سال ها و شاید برای همیشه به داوری بنشیند تا بتواند آنچه را که حقیقت و ثواب است بپذیرد. در این جاست که این انسان برای مصون ماندن از خطرهایی چون متهم شدن به لاابالی گری و بی مذهبی و تردید، چاره ای نمی بیند جز این که خود را در پشت چهره ای ساختگی و ماسک گونه که موجه جلوه کند پنهان دارد به امید این که شاید روزی بتواند آنچه را که درست است انتخاب کند.

بالتاسار گراسیان

بالتاسار گراسیان دانشمند و اخلاق گرای بزرگ اسپانیایی از نخستین کسانی است که گذاردن نقاب معقول بودن و کمال را بر روی صورتی که سرشار از شک و دودلی است توجیه می کند و در کتاب ها و مقاله هایی چون پیشگوی کامل و انسان و تظاهر چنین می نویسد. « واقعیت بدون صورت ظاهر به چه درد می خورد؟ بزرگترین دانش ها، در هنر ظاهر شده است … کمی تظاهر بهتر از کلی واقعیت پنهان است. » خشونت بیهوده ای است که زیبایی را به طاووس ارزانی دارند و از نمایش آن جلوگیری کنند. خداوند، خود وسیله نمایش زیبایی را فراهم آورده است زیرا روشنایی را و به دنبال آن درخشش را خلق کرده است … تظاهر با کتمان قرین می شود که این یکی از فضایل بزرگ است. آدم ماهر هرگز کاری را نمی کند که ظاهراً خود را به آن علاقمند نشان می دهد … دانشی که بیش از همه کاربرد دارد کتمان است. »

 

باروک و هنر نمایش

نویسندگان و متفکران تأثیرگذاری چون تورکاتو آچتوی ایتالیایی، شکسپیر انگلیسی و مره فرانسوی با سبک متظاهرانه و پرشور باروک هم آواز می شوند و
هر کدام به نوعی در آشتی دادن آن با اخلاقیاتی که هسته اصلی اش دوری گزینی از دروغ و نیرنگ است تلاش می ورزند و مقام آن را تا حد زیادی اعتلا می بخشند و از نمایش و تئاتر که قرن ها بعد از دوره درخشش و شکوه یونان و روم کلاسیک دوباره احیا شده بود سود جسته و افکار و آرا خود را در قالب قهرمانان مردم پسند نمایشنامه هایشان بیان می کردند به خصوص آثار شکسپیر سرشار از قطعاتی است که زندگی را نوعی تئاتر می خواند از جمله در مکبث،می گوید: « زندگی سایه ای است لغزان، بازیگری بینوا، که بر صحنه می خرامد، و مهلت خود را با دلهره می گذراند، و دیگر خبری از او نمی شود؛ زندگی داستانی است پرشور و غوغا، اما بی معنا، که ابلهی روایت کرده است. »

در نمایشنامه هر طور که بخواهید، می گوید:« دنیا همه صحنه ای است، و مردان و زنان بازیگران: به صحنه می آیند و از صحنه می روند؛ و هر کسی در عمر خود بسیار نقش ها بازی می کند. » مره نیز به سهم خود اخلاق و ادب را وارد باروکی کرد که به سبب حرکات تند و تیز و سنت شکنی هایش انجام گسیخته می نمود، او می گوید:« باید هنرپیشه خوبی بود … انسان باید تصور کند که در صحنه تئاتر است و دارد نقشی را بازی می کند. » مره و پیروانش معتقد به انسان شریفی هستند که باید نقش خودش را بازی کند نقشی که از صداقت و صمیمیت انسان نکاهد و برای حصول به این امر آدمی باید به واقع پاک و شریف باشد.

اساطیر در عصر باروک

از نظر هنرمند باروک طاووس به عنوان حیوانی متظاهر تقدیس می شود چرا که تظاهر او به زیبایی خوشایند منجر می شود. هنرمند باروک اساطیر چند چهره ای چون پروتئوس و سیرسه را وارد تابلوها، مجسمه ها و شعرها و داستان های خود می کند. پروتئوس پسر نپتون (پوسئیدون) خدای دریاها و اقیانوس ها و فنیکه است. او قدرت تغییر قیافه دارد و حتی می‌تواند به راحتی از آب به آتش تغییر ماهیت دهد و منافع و موقعیت خویش را حفظ کند.

سیرسه نیز دختر هلیوس (خورشید) می باشد که به علم جادوگری مسلح می باشد و توانایی عجیبی در مسخ خود و دیگران به اشکال گوناگون انسانی و حیوانی دارد. این دو رب النوع تغییر و مسخ (پروتئوس و سیرسه) چنان مقبول تفکرات دانشمندان و هنرمندان باروک قرار گرفته اند که به عنوان الگوی زندگی بشری مطرح می شوند. البته الگویی که تنها به جهت رسیدن به انسانی کامل، هنرمندانی چون پیتر بل ربنس، برنینی، بورومینی، تینتورتو و … که لازم می دیدند از سنت های حاکم بر رنسانس متعالی که متعلق به نسل های قبل از آنها بود رها شوند و از طرفی منریسم را که شامل اطوارگرایی وافر هنرمندان بعد از دوره رنسانس متعالی بود نمی پسندیدند برای خلق شیوه ای نوین در هنرهای تجسمی توانایی های خود را به چالش کشیدند.

منریسم و پیدایش باروک

منریسم هنرمندانی چون پارمیجیانینو، پائولوورونز و جاکوپوپونتورمو که خود را از خلق آثاری چون اساتید پیشین همچون میکلانژ، رافائل و تیسین عاجز می دیدند با دست یا دیدن به اغراق در اطوار و حالت های بدنی که بیانگر حس غم، هیجان، جذبه و فلسفه باشد به نوعی هنر قدمای خویش را وارد مرحله ای تئاتری کردند.

ولی به طبع انتقال سبک ها و سیر هنرمند برای رسیدن به کمال حتی منریسم گرایانی چون تینتورتو برای رسیدن به شیوه بیانی عمیق تر و تأثیرگذارتر به دنبال مکتب باروکی رفتند که بیش از هر چیز به دو اصل حرکت و صحنه سازی که شالوده و مغز باروک را تشکیل می دهد آثار هنرمندان باروک یادآور هنرنمایی یونان و روم باستان و قدرت و تبحر اساتید دوره رنسانس است که با نوآوری ها و شور و شوق تسلی عجین شده که اکثریت در پی کامجویی از دنیا هستند هر چند که گوشه چشمی نیز به آخرت دارند.

(منبع: mojasamesazi)

مطالب بیشتر

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

23 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago