شاعران جهان

در زادروز ژان کوکتو آشنایی با او

در زادروز ژان کوکتو آشنایی با او

هر بار که ادبیان و شاعران دست مصالحه به سمت سینما دراز کردند ، هنر هفتم از این همیاری به عاقبت بخیری رسید و در مسیر تکامل گام برداشت. تاریخ سینما را اگر ورق بزنیم به سختی می توان به اندازه انگشتان دو دست شاعر یافت که از سینما برای بیان آلام و دغدغه های خود مدد گرفتند.

«ژان کوکتو» شاعر فرانسوی که بعدها به نمایشنامه نویسی، نگارش داستان و سر و شکل دادن به فیلمنامه نیز ورود پیدا کرد و گاهی هم به نقاشی و هنرهای تجسمی سرک کشید، از ظرفیت های سینما به بهترین نحو بهره برد و آثار درخشانی از خود به یادگار گذاشت. اینک پس از نیم قرن که از مرگ کوکتو می گذرد فیلم های غیر متعارف او هنوز طراوت و بدعت خاصی را به مخاطب ودیعه می دهد. به مناسبت زاد روز کوکتو، به کتاب «اورفه» که فیلمنامه وی و تعدادی مقاله مرتبط با این هنرمند در آن نوشته شده نظری انداخته ایم.

همجواری مرگ و لبخند
مرگ در ادیان مختلف با شاخصه های مشترکی تصویر و تبیین شده است. در آثار اغلب هنرمندان در شاخه و گرایش های مختلف رد مرگ را به نیکی می توان رصد کرد. کوکتو در سه گانه خود «خون یک شاعر» ، «اورفه» و «وصیت نامه اورفه» به چالش با مزه ای با مرگ دست زده است.

مجید اسلامی مترجم کتاب «اورفه» در یادداشتی بر این اثر کوکتو در صفحه 95 کتاب به نکات مهمی اشاره می کند: «از میان همه کارگردان های تاریخ سینما، شاید هیچ کس به اندازه ژان کوکتو قائم به ذات نباشد.

احتمالاً به همین دلیل فیلم های او این قدر پر از ارجاع به خود است؛ چیزی که مخالفانش نامش را «خودشیفتگی» گذاشته اند. در واقع ارجاع به خود در این فیلم ها جای ارجاع به سنت ها را گرفته است.

به این معنا «اورفه» کامل ترین فیلم کوکتو است، چرا که همه عناصر کوکتویی در آن به تعادل در آمده اند. آن چه ساختار کلی فیلم را شکل می دهد، «همجواری» است؛ همجواریِ عناصر نامتجانس.»

کوکتو در کودکی پدرش را به واسطه خودکشی از دست می دهد. از همان زمان این تصویر سایه گون مرگ در ذهنش حک شده و در آثار مکتوب، منظوم و فیلم هایش رسوب می کند. کوکتو اسطوره یونانی اورفه را در بازخوانی شاعرانه و سینمایی خود به فرانسه بعد از جنگ پیوند می زند.

براساس اسطوره های یونان: «اورفه شاعری بود که که حتی می توانست حیوانات وحشی را افسون کند، ولی شعرهایش میان او و همسرش اوریدیس جدایی انداخت و مرگ، زن را از او گرفت. اورفه به آن دنیا رفت و مرگ را چنان افسون کرد که پذیرفت اوریدیس را به دنیای زندگان بازگرداند.»

در زادروز ژان کوکتو آشنایی با او

مترجم کتاب درباره فضای معاصر فیلم کوکتو می نویسد: «وقتی فیلم در فضای یک کافه روشنفکری جوانانه همراه با موسیقی جاز آغاز می شود و اورفه با دوست روزنامه نگارش از هنر، شعر و روشنفکری صحبت می کند و بعد جدالی در می گیرد و پای پلیس به میان می آید، هیچ کس نمی تواند حدس بزند که در صحنه بعد با یک مایه متافیزیکی رازآلود رو به رو می شود. ولی فیلم این 2 سطح نامتجانس را در کنار هم قرار می دهد.

همچنین میان مضمون جدی فیلم، یعنی آن چه از اسطوره می آید، و لحن شوخ طبعانه و حتی هجو گونه فیلم در برخی صحنه ها تضادی آشکار دیده می شود که همجواری بالا را تشدید می کند. بی شک چیزی که بسیاری از تماشاگران فیلم را به حیرت وا می دارد این است که فیلم چگونه صحنه هایی با لحن جدی را در کنار صحنه هایی با لحن کمدی و هجو گونه قرار می دهد. واقعیت این است که کوکتو سالها جلوتر از زمانش بود.»

 

مرثیه برای یک رویا

 

در اغلب آثار کوکتو رویاهای مخدوش حضوری پر رنگ دارند. او هیچ تلاشی برای نشانه‌گذاری و کد دادن منتهی به رمزگشایی در این آثار نمی کند. بابک احمدی در صفحه 99 کتاب درباره کوکتو گفته است:

«مرز مرگ و زندگی، رفتن به جهان مردگان و از آن بازگشتن، امکان یا واقعیت زندگی پس از مرگ، عارفانه ترین و بی شک شاعرانه ترین مفهومی بود که او در آثارش دنبال می کرد. این ها همان قصه های بسیار قدیمی انسان اند، در گیل گمش، کتاب مردگان مصریان و البته اسطوره ارفئوس.

در حاشیه صفحه آخر از واپسین دفتر شعرش – آهنگ عزا – نوشت :

«از هر لحظه ای شعر ساختن، کار من نبود، کار مرگ بود.» کوکتو بارها گفته بود که شاعری را مثل اخلاق می داند، چیزی که همیشه و همه جا حاضر است، اما خودش را پنهان می کند. در آثارش هیچ وقت روشن نمی شود که چقدر اخلاق، هنر، نیکی و زیبایی به جای هم گرفته شده اند. »

اورفه در فیلم کوکتو عاشق و شیدای مرگ خود می شود و مرگ برای این‌که اورفه به اوریدیس برسد خود را فدا می کند و برخلاف قانون منطقه پیش می رود. شاعری اورفه چه در این دنیا و چه در دنیای دیگر او را با چالش هایی گوناگونی مواجه می کند.

در زادروز ژان کوکتو آشنایی با او

بابک احمدی

 

در بخشی از کتاب از زاویه دید بابک احمدی می خوانیم:
«در اورفه داوران آن جهان که از شعر و شاعری بی خبرند از اورفه می پرسند که شاعر کیست، و پاسخ می شنوند: «نوعی نویسنده، نویسنده ای که چیزی نمی نویسد.»
چیزی نوشتن اگر پیروی از منطقی استدلالی باشد، کار شاعر نیست. کوکتو از قول شاعر می گوید: «من آن دروغ ام که هماره حقیقت می گوید.» این سخن او شاید به این دلیل که نیچه ای ترین سخن او ، و نیچه ای ترین تعریفی است که شاعری از شعر ارائه کرده ، به دل می نشیند. بنا به این “باطل نما”، استعاره ها البته راست نمی گویند، اما به هر حال مجازهای شاعرانه اند، و به باطن حقیقت راه می یابند.»

دوربین سینما برای کوکتو حکم قلم را داشت. او اشعار خود را با جادوی تصویر جاودانه می کرد. کوکتو از همنوایی کلمات در جوار نگاتیف به تجربه های تازه ای دست می زد. در صفحه 103 کتاب می خوانیم:

«کوکتو هرگز در آرزوی تکرار نبود، چشم انتظار فرصتی بود که “این بار بشود تجربه کرد”. کار کوکتو شبیه کار نویسنده ای است که کم تر از او حرف می زد؛ مارسل پروست، که می خواست از راه نوشتن، آن چه را که به راستی روی نداده بسازد، اما وانمود کند که دارد چیزی را که اتفاق افتاده به یاد می آورد. کارکرد حافظه کوکتو و پروست پیش از آن که یادآوری باشد، ساختن است.

روایتی تازه از گذشته، یعنی گذشته را چنان که روی نداده، شرح دادن. زمان گم شده و از دست شده، عمر رفته، تجربه های انجام نشده همگی اموری هستند برای ابد درک ناشدنی. مرگ آنها را با تجربه ای امروزی جبران می کنیم . با نوشتن ، ساختن. این گونه به جهان زندگان باز می گردند.»

کتاب «اورفه» از مجموعه صد سال سینما، صد فیلمنامه توسط نشر نی نخستین بار سال 1366 در شمارگان 3300 نسخه منتشر شد. ترجمه فیلم نامه توسط مجید اسلامی به سادگی و شیوایی خاصی انجام شده است. مقاله هایی از بابک احمدی، پالین کیل و یک مقاله از شخص ناشناس همراه با مجموعه عکس فیلم در بخش پایانی کتاب دیده می شود.

منصور خلج نیز در کتاب «درام نویسان جهانی، بخشی را به ژان کوکتو اختصاص داده است که خواندن آن برای آشنایی بیشتر با شاعر و درام نویس فقید فرانسوی خالی از لطف نیست.

ژان کوکتو سرانجام پس از یک زندگی هنری سرشار از فراز و نشیب و کسب جوایز و افتخارات فراوان، در سال 1963 بعد از شنیدن خبر مرگ ادیت پیاف در پی یک حمله‌ قلبی مرگ را در آغوش گرفت، همانند باله مشهور خود «مرد جوان و مرگ».

(منبع: ibna)
مطالب مرتبط

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

12 ساعت ago

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

2 روز ago

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

4 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

1 هفته ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

1 هفته ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago