و اینک تحلیل رمان:
به نظر می رسد بیشتر آثار هسه جنبه ی اعتقادی دارد. و نیز در آنها نوعی حس روانکاوی ظریف وجود دارد. سیذارتا هم یک کتاب نمادین است که بیانگر تلاش آدمیزادیست که در پی کمال و یافتن هویت انسانی خویش است. این اثر شاعرانه و هندی تقریبا مبتنی بر آیین بودا، هند و مسیحیت است.تحول و دگرگونیهای روحی قهرمان داستان که مرد جوانی به نام سیذارتاست،خواننده را مجذوب خود میکند و درعین حال یادآور تلاش رهروان بودایی برای رسیدن به مرحله ی کمال نفسانی است که نیروانا نامیده میشود. در این اثر بودائیگری به وضوح مطرح شده، زیرا نام کتاب و قهرمان آن یکی از نامهای گوتاما بودای تاریخی است که«شخصیت هسه نیز تا حدی شبیه اوست. البته،این کتاب شرح افسانه آمیز زندگی بودا نیست، بلکه در این رمان اشارات متعددی به بودا و تعلیمات او می شود»(گلن،۱۳۷۴:۴۵).
بودا پیامبر نیست و ادعای آن را هم ندارد.گویا در آیین بودا خدایی وجود ندارد. پس طبیعتا نمی تواند یک دین به حساب بیاید.«اعتقاد به بودا و تعالیم او هیچ جایگاهی در میراث فرهنگی و باورهای اعتقادی ما ندارد. اما بودا یک آموزگار فرزانه است که تعالیمش فردفرد آدمیان را مخاطب قرار می دهد، بی آنکه نژاد یا ملیّت یا فرهنگ خاصی را در نظر بگیرد»(رنجبر،۱۳۸۱:۱۷۱).
یکی از باورهای بودا این است که «چون دل و اندیشه ی آدمی پاک شود محیط او نیز صفا یابد و در سرزمینی که تعلیم و سخن حق روان باشد هر دیّاری دل پاک و اندیشه ی آرام دارد»(رجبزاده، ۱۳۷۴:۲۶۶).
آیین بودا با قدمتی دو هزار و پانصدساله آیینی درونگراست که صاحبان خرد به آن به دیده ی احترام نگریسته اند. پس، بنا به ضرورت محتوای سیذارتا ناچاریم باتوجه به تعالیم این مرد فرزانه آن را شرح و رمزگشایی کنیم. همانطور که در خلاصه ی داستان خواندید،سیذارتا نام قهرمان اصلی رمان است،که برای دستیابی به کمال نفسانی سالهای زیادی می کوشد تحول و دگرگونیهای روحی را تحمل میکند.
معرفی و نقد رمان سیذارتا اثر هسه
البته،طریق خاص تعالی سیذارتا با دنیای امروز سازگار نیست اما هرکس باتوجه به تجربه ی زندگی آدمیزادی،در درون خویش شاهد شدن های متعدد و دگرگونیهای روحی و گاه جسمی فراوان است. این فراز و نشیبهای درونی و روحی اگر با ذهن و ضمیر و باورها و آرمانهای ما هماهنگ باشد شاید ما شاهد تحول شگرفی در درون باشیم و حتی اگر در راستای خواستها و باورهای ما هم نباشد باز هم در پایان راه مطمئنا ما همان کسی نیستیم که در آغاز بودیم. موضوع سیذارتا داستان دلبستگی های گوناگون انسان است.
در این رمان سخن از شخصیتها و حالاتی است که لازم است آنها را بشناسیم تا لذت و درک هنریمان افزایش یابد.
برخی شخصیتها در سطح بالا و بعضی در سطح پایین تر قرار دارند.حال باتوجه به چکیده ی داستان ابتدا برخی از اصطلاحات رمان را به ترتیب مطرح شدن در متن توضیح میدهیم.
سیذارتا یکی از نام های بوداست.یعنی کسی که به هدف خود رسیده است گوویندا به معنای گاوبان است و یادآور تقدس،زیرا گاو در فلسفه ی هندو حیوانی مقدس به شمار میرود.
ام( om )به مفهوم کمال،کلمه ی اسرارآمیز است،که با تکرار آن فرد به نشئه ای تعمیق فرو رود و در معنای ژرفش اندیشه کند.
«آتمن»کلمه ای سانسکریت با مفاهیم پیچیده و متعدد از جمله دم، خود و خود جهانشمول است. برهمایی پیشوای روحانی آیین برهمن و شمن به معنی بت پرستی است. پراچاپاتی همان آفریدگار یا خدای متعال است و«اوپانیشاد» گفته هایی رمزآلود در انتهای وداهاست. «کاما»خدای عشق و هوس در آیین هندو «کامالا»اسمی منسوب به کاما است(گذر، ۱۳۷۴:۳۸-۳۹).
اگر این کلمه اسم خاص نباشد به معنای عشق جسمانی است. کامالا به هیچ روی روسپی معمولی نیست، بلکه در نوع خود بهترین است. او صفا و صداقت را هم به مهارت عشقبازی خود افزوده است که از او یک زن منحصربه فرد می سازد .او همچنین،معلمی مناسب و شریکی شایسته در زندگی سیذارتاست.
«کریشنا»به اعتقاد هندوها خدای نگهبان جهان است.«سانسارا»جهانی با امور یکنواخت،بی پایان،اجباری، بی معنا و بدون نیرواناست و جهان مایا همان جهان توهم است و نیروانا مقامی در آیین بوداست،که مرحله کمال انسانی است و در آن نشانی از رنج نیست.
باتوجه به علاقه ی هسه به شرق و بودا، در رمان وی به آموزه ها و آیین بودا اشارات متعددی می شود.اما در عین حال، نمیتوان گفت چهره ی سیذارتا کاملا شرقی است.
نظر به اینکه نویسنده رمان به گوته و افکارش علاقه داشت،آنطور که منتقدان اظهار کرده اند،«در او عناصر مستحکمی از روح مستقل فاوستی،که نمونه ی انسان غربی است، وجود دارد. سیذارتا همانند فاوست مأیوسانه و با سرسختی برای کسب آگاهی و معرفت تلاش میکند.سیذارتا نمیخواهد گام در فراسوی زندگی بگذارد بلکه می خواهد بر آن غلبه کند»(نگاهی دیگر به سیذارتا،ص ۵۵).
در حالی که دوستش گوویندا بیشتر دوست دارد پیرو و دنباله رو بزرگان مسیر باشد. او به شاگردی و مرید بودنش قانع و خرسند است و نسبت به رنجهای زندگی موضعی انفعالی دارد و شادمان زندگی میکند. اما سیذارتا،در عین احترام به پدر،که خود یک برهمن است با پافشاری و اصرار برخلاف میل پدر او را ترک میکند.
معرفی و نقد رمان سیذارتا اثر هسه
همچنین،با احترام به شمن پیر،زمانی که درمی یابد به شخص داناتری نیاز دارد به راحتی او را ترک میکند.اما در دیدار با بودا،باتوجه به وقار و شخصیّت بی نظیری که بودا دارد،سیذارتا در دیدار نخست او را می شناسد و به سخنان وی با احترام فراوان گوش می دهد و در دل او را می ستاید و قصد دارد نگاه خود،حالات خود، و رفتار خود را شبیه بودا سازد. اما ناگزیر از ترک بوداست. سیذارتا نوعی عصیان ملایم را بروز میدهد، در حالیکه گوویندا تابع محض است.سیذارتا سرعت یادگیری قابل ملاحظه ای دارد و به کمال می اندیشد، در حالی که گوویندا در امر یادگیری کندتر است. سیذارتا اعتمادبه نفس فراوان دارد و به استقلال شخصی فکر میکند اما گوویندا از زندگی در سایه ی دیگران لذت می برد و به سیذارتا اعتماد فراوان دارد، در حالی که سیذارتا به اعمال عزیزترین استادش یعنی بودا هم با تأمل مینگرد.
معرفی و نقد رمان سیذارتا اثر هسه
ساختار این کتاب مبتنی بر دو بخش است. بخش نخست چهار فصل و بخش دوم هشت فصل وجود دارد. بخش نخست که تا قبل از دیدار کامالاست.حقیقت نخست واقعیت رنج است.حقیقت دوم رنجی است که تمایل بشر به چیزی پدید می آید و این میل هرگز اقناع نمی شود. حقیقت سوم راه رهایی از رنج و حقیقت چهارم طریق غلبه بر رنج و دستیابی به معرفت واقعی است(کریدرز،۱۳۷۱:۴۵).
در بخش دوم کتاب هشت فصل داریم که یادآور راههای هشتگانه ی رهایی از رنج در آیین بوداست که عبارت اند از :
۱- شناخت درست ۲-اندیشه ی درست ۳- گفتار درست ۴-رفتار درست ۵-زیستن درست ۶-تلاش درست ۷-آگاهی درست و ۸-یکدلی درست(رنجبر،۱۳۸۱:۱۲۵).
البته،این پلکان صعودی یعنی راه های هشتگانه نسخه ای مناسب حال هرکسی نیست و هستند روندگان خسته پایی که از این راهها طرفی نمی بندند. زیرا بینش و بصیرت لازم و آموزگاری مناسب ندارند. در بخشهایی از رمان می خوانیم که گوویندا و سیذارتا به دریوزگی میروند، در حالی که به عنوان پیروان بودا لباس زرد میپوشند و بی جا و مسکن هستند.
فقر و پارسایی و بیآزاری سه شرط ضروری و ذاتی زندگی رهبانی هستند.یک راهب دست از جهان میشوید و هیچ دارایی شخصی ندارد و از فرایض آیین بودا این است که کسی که آرزو دارد از مریدان وی شود باید آماده ی گسستن از همه پیوندهای مستقیم با خانواده و زندگی اجتماعی و هرگونه دل بستگیی مالی و مادی باشد (رجبزاده،۱۳۷۴:۲۱۱).
در تعالیم بودا شرط اصلی ورود به زندگی رهبانی ایمان بی چون وچرا و ترک خانه بود. یک راهب اجازه نداشت سرپناه خاصی داشته باشد و ناگزیر از زندگی در جنگل و فضای باز دور از مردم بود و لباس آنها ردایی است از تکه های به هم دوخته شده،که آن را به رنگ زعفرانی یا نارنجی تیره درمی آوردند(بودا در جستوجوی ریشههای آسمان،ص ۱۴۰)،که شاید بتوان گفت نشانه ی روشنایی،گرمی و فروغ دانایی است.و اما تلمّذ، بخش مهمی از زندگی سیذارتا را تشکیل می دهد.
همه ی عوامل طبیعی،چه جاندار و چه بی جان، معلم او هستند.خاصه«در آیین بودا که همه چیز مبتنی بر دانستگی است و دانستگی خود بر پایه ای استوار است که تأکید بر آموختنی بودن همه چیز دارد،مانند عشق، شادی،رنج یافتن راهرهایی و…»(رنجبر، ۱۳۸۱:۱۷۳).
در آیین بودا یکجور سرسپردگی عارفانه و رازآلود است که سیذارتا گاه آن را رعایت نمی کند و در عین رعایت حرمت پیر و استاد به خواسته ی ندای باطن تن در میدهد.جایی شاگرد یک شمن است و جایی شاگرد بودا و زمانی کامالا معلم عشق ورزی و محبت اوست.
البته، در مسیر آموختن هرچیزی که خود ما به آن نیاز داریم و با آن درگیر می شویم و آن را کشف می کنیم یادگیری اصیلی نصیب ما میکند که بر پایه ی تجربه و رنج شخصی استوار است. مثل تمام حالاتی که سیذارتا تجربه کرد، رنج کشید و به درک آن حالات نایل آمد.
بودا معتقد بود در جهان بودن فرصتی است مغتنم برای زیستن و جست وجوی راه رهایی و این رهایی با نیروانا حاصل میشود،که«آخرین منزلگاه تعالیم بوداست و سخن گفتن از آن دشوار،چرا که تصوری که از آن به ذهن متبادر میشود از وضوح و دقت خاصی برخوردار نیست. نیروانا یعنی خاموشی.
خاموشی مطلق و نهایی یعنی از چرخه ی زایش دوباره آزاد شدن[احتمالا منظور تناسخ است]،یعنی از دامهایی مانند آز،کینه و فریب جستن و شعله ی سرکش دلبستگی را تا سر حد خاموشی پایین کشیدن و به طور کامل از رنج وارستن»(رنجبر،۱۳۸۱:۱۲۹).
نگرش و دنیای ذهنی سیذارتا در آغاز وابسته به دنیای مردانه خشک و عقلانی است، زیرا میخواهد چیزهایی را تجربه کند ولی وقتی به کالاما،که یک زن روسپی غیرعادی است، میرسد براساس نیاز روحی و جسمی و عاطفی از دنیای خشک پدرانه اندکی دور میشود و به دنیای احساسات نزدیک میشود.
او،که در گذشته گرسنگی ها تحمل کرده سختیها کشیده،بر بستر خشک و خشن خوابیده، نگاهش نسبت به زنان سرد و یخزده بوده خواسته های طبیعی موجودات را خوار می دانسته و از زشتی و بی حیایی پرهیز میک رده است،درمی یابد که کمال با ترکیب این دو دنیا امکانپذیر است. به همین دلیل به جفتجویی حیوانات، گردش ماه،گیاهان با طراوت عطریات و ظرافت زنان با تحسین مینگرد.
در حالی که طبق آیین بودائیان باید به عنوان یک راهب از زن دوری میکرد.
سیذارتا فردی است که طالب بهترینهاست. بنابراین،وقتی که به کامالا نزدیک و از سلیقه ی او آگاه میشود، تغییراتی در خود و روش زندگی اش به وجود می آورد.او که در محضر شمنها آنقدر کوشید که بهترین شاگرد شد،در محضر بودای رخشان ممتازترین مرید بود. در عشق ورزی و جلب رضایت کامالا هم که معلم عشق است،بیشترین شور و دلبستگی را نشان می دهد.
معرفی و نقد رمان سیذارتا اثر هسه
در روایتهای داستان گونه ی تبتی بودا،وی(سیذارتا)با یک زن مناظره میکند که زیبا و طناز و گشاده روست. ولی چرا با یک زن،زیرا زنان به سبب جنسیتشان که زمینی ترند بردبارترند و زندگی آشناتر و با روحیهای لطیفتر.
در ضیافت افلاطون هم،آنجا که از عشق سخن میگویند،سقراط اعتراف میکند آنچه در این باب و فراتر از آن در باب زندگی آموخته است حاصل برخورد و مناظره ای است که با یک زن به نام دیوتیما داشته است و«کسی که شاگردی مکتب عشق را کرده و از مراحل مختلف درک زیبایی گذاشته است،وقتی به پایان راه خود میرسد ناگهان طبیعتی بر او مکشوف میشود که زیبایی اش بیرون از حد وصف است و این غایت و مقصود همه ی کوششهای ماست.جهان نوینی می بیند که زیبایی اش پاینده است و آغاز و انجام ندارد(افلاطون،۱۳۸۱:۱۵۲).
همانطور که سیذارتای دلباخته به پیشنهاد کامالا تغییراتی در ظاهر و نگرش خود به وجود می آورد،وی از همان آغاز دیدار،به لاکشمی( lakshmi )الهه ی خوشبختی و زیبایی می اندیشد و بعد موهای خود را مرتب میکند و ریش خود را می تراشد.ت ن خود را میشوید و روغن و عطر میزند و روحیه اش عشق ورز و لطیف پیدا میکند.
به توصیه ی او به دادوستد و معامله میپردازد.ب ه تاجری به نام«کاماسوآمی»، که نماد پول پرستی و مادیگری است، نزدیک میشود و تجارت می آموزد. او در دادوستد از همه بیشتر سود میکند و در قمار از همه پیشروتر است.در شرابخواری افراط میکند.به گدایان بی اعتناست. شب هنگام خواب پول میبیند و چون از خواب برمیخیزد خود را در آیینه پیرتر و زشت تر می بیند. با کاماسوآمی دوست است.کاماسوآمی در لغت یعنی خواجه،اما در عمل ما فردی را می بینیم که بنده ی پول و منفعت است. خلاصه،سیذارتا در رفاه زدگی،کامجویی و افراطکاری از همه پیشی می گیرد و لذات زندگی را به غایت تجربه میکند.
پرندهای که در خواب میبیند خشک و مرده است و حکایت از روح پاک و صادق و نیکخواه سیذارتا دارد،که در کشمکش زندگی زمینی و در لابهلای خواسته های نفسانی میمیرد و به دور انداخته میشود. چون در این برهه از زندگی سیذارتا هم، بیداری اتفاق می افتد،بازی دیگر تمام میشود و کامالای محبوب هم نمیتواند مانع حرکت او به بخش بعدی زندگی اش شود.
این بار،سیذارتا باید دریچه ای جدید برای پرواز خود بگشاید.زیرا پرنده ی مرده و خشک در قفس نشانه ی این بود که سیذارتا از هدف اصلی خود غافل شده است و دیگر رو به سوی او حرکت نمیکند. وجود این دریچه های بیداری و دانایی،در طی مراحل زندگی،چیزی است که همه ی انسانها ناگزیر از عبور از آن هستند،اما میزان بهره گیری آنها در طی مراحل،متفاوت است.
وجود رودخانه در داستان،پیامهای بسیار دارد.مهمترینش این است که چیزی به نام زمان وجود ندارد. این بینش را رودخانه از آنرو که خود پیوسته در همه جا حضور دارد به سیذارتا منتقل میکند و البته،رودخانه نماد صداقت و پویایی هم هست،زیرا متحرک و آیینه گون است و سیذارتا در آن چهره ی خود را می بیند و به یاد پدرش میافتد.
آنگاه گذشته را به یاد می آورد.خصوصا،که رودخانه به وی خنده میند. اینجاست که می فهمد مرتکب عملی احمقانه شده است.در پایان داستان هم رودخانه حضور دارد،که اشارهای به وحدت همه ی امور جهان است و بار دیگر طبیعت به او یادآوری میکند که شکاف بین نسلها همیشه و همه جاست و روزبه روز بیشتر میشود.
زیرا در جایی در رودخانه پدرش را دید ماتم فرزند گرفته، خود را دید تنها و گرفتار رشته ی زنجیر مهر فرزندی گریزان،پسرش را دید تنها اما با شور بر راه سوزان خواهشهای زندگی روانه. شاید در این مرحله سیذارتا حال پدرش را درک کرد و تفاوت بین نسلها را فهمید.
یکی از شخصیتهای فرعی داستان «واسودوا»است.او قایقران مقدسی است که معنی نامش یکی از نامهای کریشنا، خدای نگهبان جهان است.او سیذارتا را زمانی که میخواهد پس از ترک بودا زندگی دنیوی پیشه کند از رودخانه عبور میدهد.
در کتاب،از مرگ او یادی نمیشود. فقط چون خود را جزئی از طبیعت میداند هنگامی که عمرش به سر آمد به داخل جنگل میرود و با وحدتی که در همه چیز است می آمیزد.اما کامالا که میمیرد به این وحدت نائل نمیشود. ضمن اینکه نحوه ی مرگ او و اسباب آن هم تأمل برانگیز است.
زیارت کامالا،که منجر به مرگ او میشود،نمایانگر بیداری کامالاست که در آیین بودا هم وجود دارد. بودائیان برای تعالی بخشیدن به روح خود و حرکت در جهت رشد معنوی به زیارت میروند و اما لبخند همانند رودخانه دلالت بر هماهنگی و کمال دارد.
روح بشر به آب روان رودخانه میماند .زیرا به هرطرف می جهد و لحظه ای آرام و سکون نمی پذیرد.از آنجا که بودا خرسندی و شادزیستن را به آدمیان توصیه میکرد.
داستان سیذارتا هم با لبخند آبی رنگ و شفاف تمام میشود، که نشانه ی کمال آرامش و صداقت واقعی است. زمانی که گوویندا رفیق قدیمش سیذارتا را میبوسد، مبیّن آمادگی او برای تجربه ی موضوع بسیار مهم احساس و عشق است.
به صورتش خیره می شود و تأثیر پیامش را احساس میکند.هرچند به طور کامل به وحدت و هماهنگی نائل نمی شود ولی بالأخره چیزی از آن درمی یابد.ضمن اینکه او را شبیه ترین فرد به یگانه ی کامل میبیند و همان لبخند زیبا و هزار پهلوی بودای رخشان را در چهره ی سیذارتا میبیند.
منابع و مآخذ
۱٫افلاطون،ضیافت(درس عشق از زبان افلاطون)، ترجمهی محمود صناعی،چ ۱،جامی،۱۳۸۱
۲٫رجبزاده،هاشم،چنین گفت بودا(براساس متن بودایی)،چ ۲،اساطیر،۱۳۷۴
۳٫رنجبر،امیر حسین،بودا در جستوجوی ریشههای آسمان،[ترجمه و تألیف]،چ ۱، تهران،نشر فیروزه،۱۳۸۱
۴٫کریدرز،مایکل،نگاهی به بودا،ترجمه ی علی محمد حقشناس،نشر طرح نو،۱۳۷۱
۵٫گلن،جری،نگاهی دیگر به سیذارتا، ترجمه ی محمد بقایی (ماکان)،چ ۱،تهران،نشر آرمین، ۱۳۷۴
۶٫هسه،هرمان،سیذارتا،ترجمه ی پرویز داریوش، چ ۲،آبان،۱۳۵۵