جلال ستاری و اسطوره در جهان معاصر
کتاب اسطوره در جهان معاصر بطور کلی به معرفی معنایی که اسطوره در جهان امروز یافته می پردازد و سعی دارد برخی از آنها را بصورت مختصر توضیح دهد.
کتاب به دو بخش اصلی: در غرب، و در ایران، تقسیم میشود که در بخش نخست بیشتر نظرات “رولان بارت” را مطرح میکند و ایدئولوژی بورژوازی را که در نقاب اسطوره پنهان شده آشکار می سازد.
در بخش دوم که به اسطوره های امروزی در ایران می پردازد همچنان همان مبانی را برای توضیح اسطوره های جدید در ایران بکار میبرد.
جلال ستاری در مقدمه معانی متعددی که از اسطوره مستفاد میشود را ذکر میکند:
1. آنچه از اسطوره معنایی رمزی در میابد. که در این معنی اسطوره معنایی مثبت دارد و کاربرد آن نظم بخشیدن و معنا دادن به اموری است که بعلت ناشناس بودن علل واقعی آنها معلوم بشر نیست.
2. اسطوره، به معنای قصه و داستانهای موهوم که در این معنی بارمنفی دارد و جز خیال پردازی پوچ و گمراه کردن ذهن هدفی ندارد.
جلال ستاری سپس تعریفی هم که “الیاده” از اسطوره دارد بیان میکند:
«اسطوره ی زنده در جوامع سنتی، داستانی قدسی و مینوی است که کارهای نمایان خدایان و موجودات فوق طبیعی، یا نیاکان فرهنگ آفرین را که در ازل، در زمان بی زمان، روی داده، حکایت میکند و بنابراین روایت پیدایش جهان و جانوران و گیاهان و نوع بشر و نهادها و آداب و رسوم و علل خلق آنها و کلاً شرح آفرینش کُون و کائنات است.»
جلال ستاری و اسطوره در جهان معاصر
اگر چه نمیتوان خط مشخصی میان اسطوره و تاریخ کشید، در واقع وقتی، برای مثال، از ناپلئون بناپارت حرف میزنیم، اگر چه تاریخی بودن او محرز است اما نسبت دادن برخی ویژگی ها به او یادآور اسطوره پرومته است.
واضح تر آنکه اسطورها نمی میرند بلکه با پویندگی خود را در کالبدهای جدید احیاء میکنند تا همواره احساس نیاز بشر به فوق بشر بودن به جاودانگی به آزادگی و…را پاسخ دهند.
البته در اینجا باید این نکته را هم افزود که اسطوره با حرکت “ضد تاریخ” خود توسط تاریخ به حاشیه رانده میشود. منظور از این ضد تاریخ بودن اینست که اسطوره با جاویدان کردن و ویژگیهای فراتاریخی که به عناصر می بخشد در واقع آنها را از زمان و تاریخ خود انتزاع میکند. و در واقع همینجاست که به قول بارت، “تاریخ را به طبیعت تبدیل میکند” و آنرا امری بدیهی و همیشگی جلوه میدهد.
در بخش دوم کتاب به “علت پایداری اسطوره” می پردازد و توضیح میدهد که اسطوره با پاسخ دادن (البته بصورت عرفانی و شهودی) به سوالها و تسکین دغدغه های همیشگی ذهن بشر مانند آغاز آفرینش، مرگ، جاودانگی و… باقی می ماند و با نو شدن و ساختار یافتن طبق پیشرفتهای ذهن بشر، ادامه ی حیات میدهد.
در این فصل نشان داده میشود که چگونه اسطوره عناصر تاریخی را با نسبت دادن ویژگیهای خارق العاده تحریف میکند و با کشیدن هاله ای از ابهام ( بعلت آنکه فراتر از حوزه ی شناخته بشر است) آن را محافظت مینماید.
سپس به تفاوت میان اسطوره های جدید و قدیم می پردازد و این نکته را مطرح میکند که اسطوره در گذشته مسایل ناشناخته را با ساده کردن و رنگ و بوی انسانی بخشیدن قابل فهم میکردند مثلاً با نسبت دادن حالات انسانی به خدایان.
اما امروزه اسطوره ها برای ترویج ایدئولوژی های دولت ها بکار برده میشوند. مثلاً نوعی اسطوره ی مصرف گرائی. بعد از این مقدمات جلال ستاری به اسطوره های جدید در غرب می پردازد:
جلال ستاری و اسطوره در جهان معاصر
“رولان بارت” و کتاب اسطوره، امروز که در دو بخش تالیف شده:
بخش اول مجموعه مقالاتی است که اسطوره را در اصل نوعی زبان میداند. بارت در این بخش از کتاب خود با نقد زبان و شیوه ی فرهنگ ارتباط جمعی سعی دارد که فریبکاری بورژوازی را افشا کند.
او معتقد است که بورژوازی با بدیهی جلوه دادن آنچه که واقعاً طبیعی نیست محصولات خود را به خورد ملت میدهد که اینکار را با ارائه ی تصویری جذاب اما دروغین از واقعیت و سوء استفاده از خواسته های مردم انجام میدهد.
مثلاً تعریفی که از غریبه ارائه میکند در واقع تصویری ابتر و به نفع بورژوازی است. بدینصورت که غریبه را وحشی عقب مانده ای جلوه میدهد که در واقع اسباب سرگرمی و تمسخر است و در واقع با نفی غریبه هرگونه فکر مخالفی را منکر میشود.
(در واقع چنین وانمود میکند که اگر کسی با او مخالف است به علت عقب ماندگی ذهن اوست.) بارت در واقع از آن جهت به شناخت اسطوره های جدید می پردازد که نشانه های بورژوازی را کشف کند.
او مثالهای زیادی میزند که “اسطوره ی کودکی” از جمله ی آنهاست. او در توضیح این اسطوره مطرح میکند که چگونه کودکی به عنوان نشانی از معصومیت، نزدیکی به طبیعت و آزادگی مطرح میشود و در نقد آن این جمله گویاست که ”کودکی نمادی است از صفا، خلوص، صمیمیت، حتی اگر کودکی ، کودک دیگر را بکشد.”
در بخش دوم کتاب، بارت به توصیف و تشریح اینکه اسطوره چیست با نگاهی نقادانه میپردازد:
بارت معتقد است که اسطوره را در اصل باید گفتار یا کلامی (parole) دانست که در حکم قالبی است که هرچیزی را میتوان در آن ریخت تا اسطوره گردد.
در واقع این موضوع اسطوره نیست که آن را تعریف میکند بلکه نوع ابلاغ آنست که به آن چنین ماهیتی می بخشد. با این تعریف حتی میتوان پیوند دیگری بین تاریخ و اسطوره زد، یعنی در هر دوره گفتار بخصوصی به عنوان اسطوره برگزیده میشود.
در جای دیگر بارت اسطوره را ” نظامی نشانه شناختی” میداند که در نتیجه حامل ارزشهایی است. بدینصورت اسطوره معانی را پنهان نمی کند بلکه کژ و مژ میکند ((inflexion تاریخ را به طبیعت تبدیل میکند، یعنی چیزی که در زمان خاصی کاربرد دارد و معنا میدهد را از زمان خود انتزاع (abstract) میکند و وانمود میکند که همواره بوده و خواهد بود.
راه حلی که بارت ارائه میدهد، “اسطوره ی ساختگی” است یعنی ساختن اسطوره ای از روی نسخه ی اصلی برای نشان دادن کاستی ها و دروغ پردازی های آن. بارت برای این نظر خود مثال داستان:
بووار و پکوشه، داستانی که فلوبر ساخته و پرداخته است، را می آورد. که داستان دو کاتبی است که با پولی که بدست می آورند سعی میکنند کاری را شروع کنند که مهمترین آن سرمایه گذاری است، اما در هر کاری به نوعی شکست و دلسردی میرسند.
که در واقع این داستان سعی دارد تا اسطوره های جدید را که در واقع نمادهای زندگی جامعه هستند نقد کند و پوچی آنها را به نمایش بگذارد. بخش دوم کتاب همانطور که گفته شد به توضیح اسطوره های جدید در ایران می پردازد:
در فصل” تصور زوال محتوم غرب” جلال ستاری سعی دارد این توهم ایرانی را که به قول خود او به «ضد غربزدگی» منجر شده تفسیر کند. او در این فصل نشان میدهد که چگونه در غرب منتقدان، فرهنگ و نواقص آن را با تیزترین تیغ ها به چالش می کشند ولی در عین حال راه برون شو از این شرایط را هم مطرح میکنند.
بعنوان مثال آنچه “ژان بودریار” در نقد فرهنگ خود می گوید. ستاری معتقد است آنچه در ایران رخ میدهد و بیان میشود ابتر است. یعنی کاستی های غرب را مطرح کردن اما راه حلها را ارائه ندادن.
و در واقع این تصور را در اذهان بوجود آوردن که غرب به بن بست رسیده و دیگر راهی ندارد مگر اینکه به معنویت شرق روی بیاورد و دست نیاز به سوی شرق دراز کند.
در این فصل به نوعی مفهوم اسطوره ای ای که از شرق و غرب در ذهن هر کدام نقش بسته هم اصلاح میشود. و شرق و غرب به عنوان دو نیمه از وجود هر انسان مطرح می شود و جمله: شرق، غرب تو کجاست؟ در واقع غرب را نه مکانی جغرافیایی بلکه حد کمال در نظر می گیرد.
فصل آخر کتاب “اسطوره ی عصر زرین” ، اشاره به این توهم دارد که در ذهن ایرانی نقش بسته، دورانی بی عیب و نقص در دوران باستان ( و یا درواقع در زمانی دور) که ایران در اوج فرهنگی، سیاسی، حتی گستره ی جغرافیایی، قرار دارد.
برای تایید این ذهنیت ستاری به باستانگرایی در دوران پهلوی (حتی بصورت یک حزب) ، جشن های 2500 ساله و… اشاره میکند. ستاری توضیح میدهد که چگونه ایران پیش از ورود اسلام (نژاد سامی) اسطوره میشود.
به اینصورت که عقب ماندگی و بدبختی ایران و ایرانی (در ادبیات معتقدان به این اسطوره) ، از آمیزش نژاد ایرانی و سامی آغاز میشود و تا به امروز ادامه میابد و راه برون رفت از این تنگنا را در بازگشت به همان دوران میداند.
در این اسطوره زرتشت نماد مذهب ایرانی، زبان خالص فارسی با زدودن هرگونه واژه ی عربی از آن بعنوان نماد فرهنگ و ادب ایرانی، و هخامنشیان بعنوان سمبل عدالت و وفور نعمت، مطرح میشود و اینکه چگونه این دوران از هر کاستی و زحمتی پاک میشود و بصورت بسته ای آماده ی مصرف خواستنی عرضه میشود.
در نهایت و بعنوان نتیجه گیری، ستاری اسطوره را بعنوان عنصری معنا بخش و هویت ساز چنین اصلاح میکند، که
« شرط رشد و دوام هر فرهنگ و لاجرم لازمه ی شناخت هویت فرهنگی خویش، وجود غیر یا خویشتن دیگری (alter ego) است که متفاوت با ما و رقیبمان باشد؛ و بدینگونه است که هویت ساخته میشود که برخلاف تصور مزمن ، نه بطور طبیعی وجود دارد و نه ثابت و لایتغیّر است، بلکه حقیقتاً ساخته و پرداخته میشود.»
(منبع: anthropology)
پیشنهاد کتاب
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…