نویسندگان جهان
آشنایی با ایساک بابل
آشنایی با ایساک بابل
ایساک بابل زندگی غیرعادی و تناقضآمیزی داشت. او جهودی بود که از دشمنان دیرین قومش قزاقها ستایش میکرد. ادیبی بود که خشونت را شاعرانه نشان میداد. روشنفکری بود که ارتش را گرامی میداشت. برای بزرگداشت ارتش سرخ داستانهایی لبریز از طنز مینوشت. در شرح خشونت ذوق به کار میبرد و نابسامانی را با موشکافی نشان میداد.
او از انگشتشمار سخنگویان راستگوی انقلاب روسیه بود، در دهۀ 1930 به گفتۀ خودش «استاد سکوت» شد و برای خدمت به حزب از ادبیات کناره گرفت. او کمونیست وفاداری بود که در یک اردوگاه کار اجباری جان سپرد. فرآوردۀ کارش زیاد نبود: حدود پنجاه داستان. ولی دستاوردش بزرگ بود: شاید او بعد از آنتوان چخوف بزرگترین نویسندۀ داستان کوتاه باشد.
بابل در سال 1894 در اودسا به دنیا آمد. پدرش انبارداری جهود بود. در سال 1916 گورکی را دید:
«همه چیز را مدیون این دیدارم و تا امروز از آلکسی ماکسیموویچ با عشق و احترام یاد کردهام.»
گورکی به او گفت نخست تجربه بیندوزد، سپس به نوشتن بپردازد. در هفت سال بعد بابل چندی سرباز ارتش سرخ بود و مدتی ناظر تولید و سپس روزنامهنگار.
کار ادبی جدی وی از سال 1924 با انتشار نیم دوجین داستان شروع شد. در سال 1925 در مسکو نویسندۀ سرشناس روز بود. گرچه همسر و مادر و خواهرش مهاجرت کردند، خود بابل گویا باور داشت که استعدادش بیرون از روسیه نمیتواند رشد کند. ولی با روی کار آمدن استالین و ایجاب انطباق بیشتر، محصول کار بابل به شدت کاهش یافت.
با مرگ گورکی در سال 1936، بابل دوست و پشتیبان بزرگ خود را از دست داد و در چند سال بعد، موجودیتش بیثباتتر شد. در سال 1939 بازداشت شد و دیگر کسی او را ندید. تاریخ رسمی مرگ او را 17 مارس 1941 اعلام کردند. طنز آخر در سال 1954 ابطال حکم مجازات بابل از سوی دیوان عالی اتحاد شوروی بود.
در دل داستانهای بابل کشاکشی میان خشونت و رأفت نهفته است. خشونت غالباً شکل شاعرانه مییابد. داستانهای او معمولاً بسیار کوتاه و گزندهاند. زبان، حتی در ترجمه ظریف و پر تصویر است. او از تفسیر میپرهیزد و فقط نشان میدهد. تقریباً همیشه گروهی شخصیت سرزندۀ پر جنب و جوش دارد که به اشکال خندهدار و چشمگیر و گاهی هراسانگیز یا رقتآوری در صحنهها جولان میدهند.
منبع
یک درخت، یک صخره، یک ابر
(برجستهترین داستانهای کوتاه این دو قرن اخیر)
ترجمۀ حسن افشار
نشر مرکز
چاپ دهم
صص 457-456
مطالب دیگر
- یادداشتی از سامرست موام دربار لئون تولستوی
- دربارۀ جیمز جویس
- درباره توماس مان
- خلاصه داستان برف خاموش برف ناپیدا از کنراد ایکن
- قسمتهایی از رمان تهوع اثر سارتر
-
اختصاصی کافه کاتارسیس1 ماه پیش
بریدههایی از نمایشنامۀ «رابرت اوپنهایمر و تثلیث نامقدس»
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
چرا «اریک امانوئل اشمیت» مهم است؟
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
جورج اورول و «جلوگیری از ادبیات»، ترجمۀ عزتالله فولادوند
-
نیما یوشیج1 ماه پیش
«برف» سرودۀ نیما یوشیج با صدای فرهاد مهراد
-
مصاحبههای مؤثر4 هفته پیش
دکتر حسن انوری: کتابهای درسی مبتذل و مضر هستند
-
اختصاصی کافه کاتارسیس4 هفته پیش
منظرۀ افتاده بر دریاچه را برمیدارم، میگذارم سر جایش…
-
تحلیل نقاشی3 هفته پیش
درنگی در جهان و آثار رامبرانت
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
ویلیام فاکنر و پاسخ به این سؤال: نويسنده چگونه رُماننويس جدّی میشود؟
1 دیدگاه