با ما همراه باشید

شعر امروز

چند سروده از سید «رسول پیره»

چند سروده از سید «رسول پیره»

چند سروده از سید «رسول پیره»

یک

در صدایت دم کردۀ نعنا پنهان کرده بودی

در دهانت شعری از فروغ

و در قلبت کبوتری که مدام خودش را به پنجره می‌کوبد

من همه را پیدا کردم

تو خندیدی

و باران مانده در ابرها

چترهای مانده در انبار را فروخت

تو خندیدی

و دست‌هایم محصول بهتری داشت

من داشتم با دست‌هایم

شاخه‌ای را که از بهار بیرون مانده بود

به درخت برمی‌گرداندم

 

سه

هزاران پرنده آمدند و رفتند از زندگی‌ام

اما وقتی غمگین شدم

که پرنده‌ای را دیدم

که خودش را به هواپیما رسانده بود

تا به جایی برود

که با بال‌هایش نمی‌توانست

 

غم مرا جدا کرده است

شبیه هواپیمایی که

پرنده‌ای را از دستۀ پرندگان مهاجر

جدا کرده است

شبیه ناظمی عبوس

که دانش‌آموزی را از صف بیرون می‌کشد

 

غم مرا جدا کرده است

و نمی‌توانم دیگر به شاخه‌های گیلاس

نزدیک شوم

 

هشت

تو پیش از برادرانت

گریه را شناختی

و هرروز ساعتی در خلوت

با چشم‌هایت تمرین کردی

 

پیش از آنکه مادر نماز صبح را بخواند

گل‌ها را به عطرشان صدا می‌زدی

و باغ را بزرگ‌تر می‌کردی

و با دقت از لبخند آدم‌ها عبور می‌کردی

تو دیده بودی که برنج‌کاران

باران را خوشه خوشه می‌کاشتند

و خواستی

چشم‌هایت را در آسمان بکاری

 

من و تو

سوره‌ای را میان لب‌هایمان تقسیم کردیم

و هردو به آن حلوای نذری انگشت زدیم

 

عجیب بود

که فقط دهان تو شیرین شد

و باد نام تو را پرسید و رفت

 

نُه

دریایی مرده است

که به جای ماهی و مروارید

کارگرانی خسته از آن نفت بیرون می‌کشند

دریایی مرده است

بی‌داستان و بی‌ترانه و بی‌غروب و بی‌ساحل

 

جاشوها

قایق‌ها و ترانه‌های محلی را تعمیر می‌کنند

اسکله‌ای

در آب نشسته است

که از حرف فندک کوچکی گُر گرفته است

دریایی مرده و غمگین است

که در ساحلش

ماهیان دریای دیگری را می‌فروشند

صص4-18

 

منبع

تسکین

سید رسول پیره

نشر چشمه

چند سروده از سید «رسول پیره»

چند سروده از سید «رسول پیره»

برترین‌ها