با ما همراه باشید

داستان/ رمان خارجی

خلاصه‌ی داستانِ تخم مرغ اثر شروود اندرسون

خلاصه‌ی داستانِ تخم مرغ

خلاصه‌ی داستانِ تخم مرغ اثر شروود اندرسون

داستان تخم مرغ اثرِ «شروود اندرسون» بی‌مقدمه از وصف احوال پدر در دروران مجردی شروع می‌شود. پدری که تا سی و چهار سالگی کارگر مزرعه بوده

و زندگی بی‌دغدغه و شادی داشته است. « پدرم مطمئنم که ذاتا مرد سرزنده‌ی مهربانی بود. تا وقتی سی و چهار سالش شد کارگر مزرعه‌ی مردی بود. آن موقع خودش اسب داشت و شنبه شب‌ها به شهر می‌رفت و چند ساعتی را با کارگرهای مزرعه‌های دیگر می‌گذراند. در شهر چند گیلاسی آبجو می‌خورد و پاتوقش میکده‌ی «بن هد» بود. از زندگی‌اش راضی بود. آن موقع فکر بالا رفتن از پله‌های ترقی نبود.»(افشار:351)

مشکل از آنجایی شروع می‌شود که پدر در سی و پنج سالگی با مادر که معلم بوده و اهل خواندن کتاب و مجلات بسیار، ازدواج می‌کند. این زن مرد را از زندگی راحتش جدا می‌کند و بلای جاه‌طلبی را به جان آن‌ها می‌اندازد. زن مرد را وادار می‌کند از کارگری دست بکشد و کسب و کار خودش را راه بیندازد.

آن‌ها مرغداری می‌زنند و راوی که بچه‌ی این دو است توضیح می‌دهد چقدر زندگی با شغل مرغداری آدم را دلمرده و ساکت می‌کند چون باید کلی منتظر باشی جوجه‌ها از تخم درآیند و بمانند اما آنها اغلب زود می‌میرند و این شاهد هرروزه‌ی مرگِ دارایی بودن و ناامیدی است که آن‌ها را افسرده کرده است. «بیشتر فیلسوف‌ها باید در مرغداری بزرگ شده باشند. انسان آن‌همه به یک جوجه امید می‌بندد و این‌طور ناجوانمردانه ناامید می‌شود. جوجه‌های کوچک در آغاز راه زندگی خیلی باهوش و هشیار به نظر می‌رسند، درحالیکه واقعا بی‌اندازه کودن‌اند. خیلی به آدم‌ها می‌مانند که درباره‌ی زندگی قضاوت اشتباه می‌کنند. اگر آنها را مرض نکشد، آنقدر می‌مانند که توقعتان را حسابی بالا می‌برند و آنقدر زیر چرخ گاری می‌روند و له می‌شوند و مرده پیش خالقشان برمی‌گردند. »(همان:352)

راوی معتقد است نباید گول نوشته‌های امیدوارکننده را بخورد آن‌ها فقط آدم را فریب می‌دهند. اصل داستان بر همین محور می‌چرخد: «نوشته‌های امیدوارکننده‌ای هستند که می‌گویند چه کارها که آدم‌های ساده‌ی جاه‌طلب با چند مرغ نمی‌توانند صورت دهند. اما گولشان را نخورید. آن‌ها را برای شما ننوشته‌اند. دنبال طلا در کوه‌های یخزده‌ی آلاسکا بگردید، دلتان را به درستکاری یک سیاستمدار خوش کنید اگر مایلید باور کنید دنیا دارد روز به روز بهتر می‌شود و خوبی عاقبت بر بدی غلبه خواهد کرد؛ اما چیزهایی را که درباره‌ی مرغ می‌نویسند نخوانید و باور نکنید. آن‌ها را برای شما نمی‌نویسند.»(همان) پس از مدتی پدر و مادر او شغل خود را عوض می‌کنند و در نزدیکی یک شهر رستوران کوچکی می‌زنند. همه‌ی این‌ها به خاطر جاه طلبی مادر است اما کم کم پدر هم وارد این بازی می‌شود و می‌خواهد سر مشتریان را گرم کند و با تخم مرغ تردستی کند اما عاقبت کار این می‌شود که خودش را مضحکه‌ی خاص و عام می‌کند.

منبع

یک درخت،یک صخره، یک ابر

یک درخت، یک صخره، یک ابر

برجسته‌ترین داستان‌های کوتاه این دو قرن اخیر

ترجمه حسن افشار

صص360-351

مطالب بیشتر

  1. خلاصه‌ی داستان قایق بی‌حفاظ
  2. خلاصه‌ی داستان آقای فریدمان کوچک
  3. خلاصه‌ی داستان جانور در جنگل
  4. خلاصه‌ی داستان قصر
  5. خلاصه‌ی داستان بار تلبی محرر

 

 

برترین‌ها