شعر جهان
در ستایش فراموشی
در ستایش فراموشی
چه خوبست فراموشی!
گر جز این بود، پسر چگونه باید دل میکند
از مادری که شیرش داده؟
که به اندامش نیرو میدهد و
بازش میدارد از آزمودن.
یا شاگرد چگونه دلش یارا میکرد
ترک آموزشگاری بگوید
که دانش به او بخشیده؟
همین که دانش عطا شد
شاگرد ناگزیرست به راه خود برود.
ساکنان تازه
به خانههای قدیمی اسباب میکشند
اگر سازندگانش هنوز
در آن میزیستند
اکنون خانه چه تنگ و تُرش بود
اجاق گرم میکند
دیگر کسی اجاقساز را نمیشناسد.
پارهی نان هم خیشکار را نمیشناسد.
بیفراموشیِ شبِ رد گمکننده
آدمیزاد، چگونه صبحگاه قد بیافرازد؟
چگونه میتواند
آن که شش بار زمین خورده
بار هفتم برخیزد؛
زمین سنگلاخ را شخم زند،
و پرواز کند بر دامن آسمان پر خطر؟
ناتوانی حافظه
به آدمی نیرو میبخشد.
منبع:
کتاب هرگز مگو هرگز
ترجمه علی عبداللهی
و دکتر علی غضنفری
چاپ پنجم
صص144-142
نشر گلآذین
…………………………………………………………….
مطالب مرتبط
-
نویسندگان/ مترجمانِ ایران2 روز پیش
تجارب دکتر «نسرین شکیبیممتاز» از تدریس ادبیات فارسی در کشور ژاپن
-
نویسندگان/ مترجمانِ ایران1 ماه پیش
خاطراتی از دکتر عبدالحسین زرینکوب
-
کودک و نوجوان3 هفته پیش
پرهام طاهرخانی و «ناطور دشت» نوشتۀ سلینجر
-
اختصاصی کافه کاتارسیس1 هفته پیش
«پاییز فلوبر» نوشتۀ آلکساندر پوستل: مراسم تدفین و احیای نبوغ
-
تحلیل شعر1 ماه پیش
پروین، شاعر عشقگریز
-
گفتوگو1 ماه پیش
مناظرۀ دیدنی «اسلاوی ژیژک» و «جردن پترسون»
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
فلسفهای مهربانتر از موفقیت!
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
نگاهی به کتاب «قرن من» نوشتۀ گونتر گراس