شاعران ایران
چند جملۀ کوتاه دربارۀ الیاس علوی
چند جملۀ کوتاه دربارۀ الیاس علوی
هرگز او را ندیدهام و جز در شعر ملاقاتی با او نداشتهام. اما شعر کاکخسرو او را بالایِ صد بار گوش دادهام و منقلب شدهام. وسعت فکری که در این سروده وجود دارد، پایبندی زلال و صمیمانۀ شاعر به درد، عاطفۀ بالای غیرشخصی و نگاه انسانی او مسحورکننده است. او ما را وامیدارد لحظاتی از دایرۀ تنگ مشکلات و مسائل شخصی بیرون بخزیم و دیگران را ببینیم. شعر او مانند چراغ قوهای در چند دقیقه کل تاریخ تاریک بشر را جلوی چشممان میآورد و به همه جا سفر میکند و از ما میخواهد هم نظاره کنیم و از دیدن و رنج کشیدن طفره نرویم و هم یک صفت والای انسانی را در خود بپروریم و آن «همدردی» است.
چرا میگویند زمانۀ ما شاعران خوب ندارد؟ آیا تعریف شاعر خوب این است که شبیه بزرگان ادبیمان بنویسد؟ یا اینکه افکار و آرمانها و دردهای مرتفع را با زبانی دلنشین بیان کند، طوری که احساسات، درون و شعور تربیت یافتۀ ما بتواند آن را به عنوان شعر خوب قبول کند؟
آیا لزوما باید شاعر خوب را کسی بدانیم که عمری شعر گفته باشد؟ من که فکر نمیکنم شاعر خوب و مطرح بودن ربط چندانی به تعداد شعرها یا دفترهای یک سراینده داشته باشد!
گاه یک شاعر، تنها با یک سروده در خاطرهها ماندگار میشود و جایگاه مییابد. و گاه شاعری با دهها شعر و چندین مجموعه، تنها میتواند حرفهای یا قشنگنویس باشد نه شاعری با دردهایی عمیق، که تکاندهنده بیان میشوند.
من «الیاس علوی» را به شهادت همین یک شعر، شاعری میدانم که میتواند مرزهای شعر قشنگ را درنوردد و شعرِ بزرگ بگوید.
آیدا گلنسایی
سرودۀ دیگری از او:
خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود..
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند..
و محمدعلی بعد از 17 سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از 17 سال کودکش را لمس کند
خدا کند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد..
هندوکش دخترانش را آزاد کند …
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را..
کاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند …
خدا کند کوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد..
به میخانه شوند پلنگها با آهوها …
خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند..
پنجرهها
دیوارها را بشکنند…
و تو..
همچنانکه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری …
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور…
الیاس علوی
چند جملۀ کوتاه دربارۀ الیاس علوی
مطالب بیشتر
- رمان طاعون نوشتۀ آلبرکامو درس شرافت انسانی است
- تأملی بر رمان هیچ دوستی جز کوهستان نوشته بهروز بوچانی
- بختیارعلی: چرا نمیتوانیم شعر را نادیده بگیریم؟
- شکواییهای به خدا سرودۀ شیرکو بیکس
- عاشقانههای شعر کُرد
-
اختصاصی کافه کاتارسیس1 ماه پیش
بریدههایی از نمایشنامۀ «رابرت اوپنهایمر و تثلیث نامقدس»
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
جورج اورول و «جلوگیری از ادبیات»، ترجمۀ عزتالله فولادوند
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
چرا «اریک امانوئل اشمیت» مهم است؟
-
نیما یوشیج1 ماه پیش
«برف» سرودۀ نیما یوشیج با صدای فرهاد مهراد
-
مصاحبههای مؤثر4 هفته پیش
دکتر حسن انوری: کتابهای درسی مبتذل و مضر هستند
-
اختصاصی کافه کاتارسیس4 هفته پیش
منظرۀ افتاده بر دریاچه را برمیدارم، میگذارم سر جایش…
-
تحلیل نقاشی3 هفته پیش
درنگی در جهان و آثار رامبرانت
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
ویلیام فاکنر و پاسخ به این سؤال: نويسنده چگونه رُماننويس جدّی میشود؟