با ما همراه باشید

مولوی خوانی

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب: هزل یا تعلیم

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب: هزل یا تعلیم

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب: هزل یا تعلیم

(در سالگردِ پروازِ ایشان)

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب: هزل یا تعلیم

هر قدر وجود لطیفه‌هایی که در باب حالات صوفیه و نوادر مقالات آن‌ها نقل می‌شود در مثنوی طبیعی و مناسب می‌نماید، وجود قصه‌های هزل‌آمیز و احیاناً مستهجن که ظاهراً در مجالس مولانا نقل می‌شده است در مثنوی غریب و نامناسب و خلاف انتظار به نظر می‌رسد، معهذا توجه به این‌گونه حکایات در خانقاه‌های صوفیه هم، مثل صومعه‌های نصاری در تمام تاریخ قرون وسطی و بعد از آن، تا حدی همچون وسیلۀ جبران محرومیت‌هایی تلقی می‌شده است که تجرد و عزلت و فقر و مسکنت دایم آن را بر راهبان و صوفیان الزام می‌کرده است، و بی‌بند و باری‌های اخلاقی هم که گه‌گاه به آن‌ها منسوب است از همین احوال ناشی است. به هر حال گویندۀ مثنوی که سال‌ها با صوفیه و در میان صوفیه زیسته اگر پاره‌یی قصه‌های هزل‌آمیز را نیز در جنب لطیفه‌های مربوط به احوال صوفیه نقل می‌کند البته مایۀ تعجب نخواهد بود.

در بین لطیفه‌های مربوط به صوفیه، مخصوصاً در آنچه به نقد احوال قوم مربوط است، گوینده ضعف‌ها و خطاهای بشری را که دستاویز طعن در صوفیه گشته است بی‌نقاب می‌کند، و با نقد این خطاها احوال این طایفه را از آنچه می‌تواند موجب اتهام‌ها و سوءتفاهم‌ها گردد تا اندازه‌ای تنزیه و اصلاح می‌نماید. لحن طنزی هم که در غالب این‌گونه لطایف هست مترسمان قوم را از غرور و پنداری که اعتقاد عامه در وجود آن‌ها برمی‌انگیزد بازمی‌آورد و آن‌ها را در خط کمال‌طلبی به سیر و پویه می‌اندازد.

از جمله در حکایت صوفی و بهیمه به سالک راه هشدار می‌دهد که اشتغال به صحبت یاران طریق نباید وی را از توجه بدانچه بر عهدۀ اوست بازدارد، چرا که هرکس کار خود به غیر واگذارد زیان می‌بیند. در واقع افراط در بطالت که به سبب آن گه‌گاه اهل خانقاه را به طفیلی‌گری متهم داشته‌اند اینجا در طرز سلوک صوفی مورد اعتراض اوست. مولانا از این لطیفه در عین حال نتیجه می‌گیرد که کار جان را هم به تن رها نباید کرد، از آنکه تن هرچند خادم جان است نسبت به آن بیگانه‌یی بیش نیست، و آنکه کار جان را به تن وامی‌گذارد کمتر از این صوفی مسافر که آنچه را بر عهدۀ خود داشت به خادم خانقاه واگذاشت و از این کار جز زیان عایدش نشد بر خطا نیست.

 

***

اینکه قصه‌های زشت و آنچه به اعمال و اعضای پنهانی مربوط است در مثنوی گه‌گاه بی‌پرده و حتی غالبا با همان الفاظ و تعبیرات رنود سوقه به بیان می‌آید بی‌هیچ تردید از دیدگاه عفت و اخلاق یک «نقطۀ ضعف» مثنوی محسوب می‌شود و شاید عذر گوینده هم در این باب آن باشد که اثری تا این حد مقرون به جد اگر چاشنی هزل در آن نباشد برای فهم و طبع بسیاری از مستمعان زیاده از حد سنگین و ملال‌انگیز خواهد بود، و سرّ آنکه اهل بلاغت از دیرباز گه‌گاه جدّ و هزل را به هم آمیخته‌اند نیز بی‌شک تا حدی همین نکته است.

معهذا آنچه در ورای این الفاظ و تعبیرات در مثنوی منظور گوینده است غالباً آن‌گونه معانی و اعیان است که اشارت به آن‌ها جز به کنایت مقبول و مستحسن نیست و صالحان قوه تفوه به چنان الفاظ و عبارات را از مقولۀ «فحش» تلقی می‌کرده‌اند، و حتی آنجا که بیان معانی و امور مربوط به آن الفاظ هم از لحاظ شرعی جایز باشد تعبیر به عین آن الفاظ را ناروا می‌شمرده‌اند، و امام غزالی با آنکه قباحت چنین تعبیرات را بر حسب عادت و محیط اهل زبان و مردم بلاد مختلف متفاوت می‌یابد باز تصریح بدان الفاظ را تا آنجا که موجب سقوط وقار گردد ناپسند تلقی می‌کند.

به هرحال هرچند شاید محیط مجلس و اقتضای احوال مجلسیان مولانا تا حدی بتواند عذرخواه این‌گونه الفاظ و قصه‌ها در مثنوی باشد، باز تردید نیست که این معانی و عبارات جلال و وقاری را که شایستۀ محیط معنوی مثنوی است درهم می‌شکند، و ضرورت واقع‌نگری و رعایت ذوق و زبان مخاطب هم تا آن حد موجب الزام نیست که افراط گوینده را در این باب چنانکه باید توجیه نماید. بعلاوه این نکته که عبارات و الفاظی از این دست تنها در زبان آن عدّه از اشخاص قصه که اقوال و احوال قبیح و رکیک از جانب آن‌ها انتظار می‌رود منحصر نمی‌ماند و خود مولانا هم که راوی قصه است گه‌گاه زبانش به همین سطح نازل فرومی‌افتد برای مخاطب مثنوی احیاناً موجب نفرت و کراهیت طبع می‌شود، و البته خوانندۀ مثنوی هر چند خود وی با محرمانش چنین الفاظ بر زبان می‌آورد باز در سراسر قصه نمی‌تواند این معنی را از خاطر دور دارد که اینجا این الفاظ و تعبیرات را نه از زبان رند بازاری بلکه از لسان فقیه و مدرس و واعظ و عالمی که عارف و صوفی هم هست می‌شنود، و برای چنین گوینده‌یی که می‌داند این الفاظ «فحش و لغو» محسوب است و در عین حال خود وی آن اندازه قدرت بیان هم دارد که بتواند نظیر آنچه امثال فردوسی و نظامی در موارد مشابه کرده‌اند وی نیز از این معانی با الفاظ غیرصریح و با رمز و کنایه، که در قرآن و حدیث هم به کار است، تعبیر نماید استعمال این الفاظ و تعبیرات زشت عامیانه البته بیشتر موجب کراهت مخاطب خواهد بود.

منبع

بحر در کوزه

(نقد و تفسیر قصه‌ها و تمثیلات مثنوی)

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

نشر علمی

چاپ هشتم

خلاصۀ صص 398-385

 

مطالب بیشتر

  1. گفت‌وگو با همسر دکتر زرین‌کوب: دکتر قمر آریان
  2. بخش‌هایی از کتاب پله پله تا ملاقات خدا
  3. نگاهی به آثار دکتر زرین‌کوب
  4. خلاصۀ مبحث عشق از کتاب از کوچۀ رندان
  5. دکتر زرین‌کوب: حدیث خوش سعدی
برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها